همشهری آنلاین-مریم باقرپور:با توقف خودرو پلیس، شایان همراهشان سوار ماشین میشود، کلاهشان را به سر میگذارد، گشتی در محل میزند و حتی به خاطیان اخطار میدهد. انتشار این خبر بازتابهای بسیاری داشت و شهروندان این کار پلیس را تحسین و برای شایان آرزوی سلامتی کردند.
صبح یکی از روزهای سرد زمستان، بعد از کم شدن بار ترافیکی شهر، سرگرد «مرتضی مهدیزاده» مسئول آموزش پلیس راهور منطقه ۲، وارد مغازهای میشود و هر آنچه را که برای پسربچهها، از خوراکی تا نوشتافزار و وسایل بازی میتواند جذاب باشد، با دقت انتخاب کرده و میخرد. سپس به سمت بلوار دادمان و خیابان ارغوان غربی میرود؛ جایی که محل سکونت شایان ۹ ساله است. شایان آرزوی همیشگیاش پلیس شدن است، برای همین در هر کوچه و خیابانی پلیسی میبیند، برایش دست تکان میدهد و به او سلام میکند.
تا اینکه آن روز در خانهشان به صدا درمیآید و ناگهان با سرگرد مهدیزاده و سرهنگ «صلاحالدین زینی» از مأموران بازنشسته پلیس، مواجه میشود. شایان سرهنگ را بارها در مسجد محلهشان دیده بوده، اما فکرش را نمیکرد که جلو درخانهشان با او روبهرو شود. شایان همراه مهدیزاده کنار خودرو میرود و هدایایش را میگیرد و کلی ذوق میکند. در کنار هدایا، کارت همیار پلیس هم هست؛ کارتی که شایان از این به بعد میتواند به مأموران پلیس در برقراری امنیت کمک کند.
غافلگیری ادامه دارد
شایان وقتی بیشتر غافلگیر میشود که سرگرد، کلاه مخصوص پلیس را به او داده و میخواهد که سوار خودرو شود و خودش به همراه سرهنگ زینی عقب مینشینند تا گشتی در محله بزنند. شایان میگوید: «من عاشق پلیسها هستم و این را به دوستانم در مدرسه و مسجد گفتهام. باورم نمیشود که به همین راحتی آرزویم برآورده شده است.» اوج خوشحالی وقتی است که شایان آژیر خودرو را به صدا درمی آورد و وقتی وارد بلوار دادمان میشوند، از بیسیم به رانندگان خودروها اخطار میدهد. میگوید: «به راننده پرایدی که دوبل پارک کرده و باعث ترافیک شده بود، اخطار دادم. راننده هم ماشین را در جای خوبی پارک کرد.»
بهترین روز زندگی من
برای شایان که در هفته چند بار به بیمارستان میرود تا دوره شیمی درمانیاش سپری شود، حضور پلیس و سوار شدن بر خودرویشان یکی از بهترین روزها بوده است. او به محض بازگشت به خانه، عکسهای یادگاری با پلیس را برای دوستانش ارسال میکند و مینویسد، من به آرزویم رسیدم. «عبدالرحمن سعیدی منفرد» پدر شایان میگوید: «پلیس شدن آرزوی همیشگی شایان بوده و هست. در یکی از روزها او آرزویش را در مسجد محله مطرح کرد. ما زیاد به این مسجد میرویم و اتفاقاً آن روز جناب سرهنگ هم در مسجد بود، اما فکر نمیکردیم که اینطور شایان را خوشحال کند و خاطره ماندگاری برای او بسازد.»
دسته گلی برای تقدیر
پدر شایان میگوید:«آن روز وقتی به خانه آمدم. برق شادی و شوق زندگی را در چشمهای پسرم دیدم. او برایم با ذوق همه ماجرا، از گرفتن هدایا تا اخطار به راننده پراید، را تعریف کرد. هیچوقت تا این حد او را خوشحال ندیده بودم، حتی وقتی که او را به شهربازی میبردم. آذر امسال که متوجه سرطان شایان شدهایم دوره درمان را شروع کرده که برایش سخت است، اما آن روز حتی موقع خواب هم خوشحال بود. حالا هم مدام تأکید میکند که با دسته گلی برای تشکر از مأموران به اداره راهنمایی و رانندگی برویم. پسرم به آرزویش رسید»
پلیس دوست مردم است
سرگرد «مرتضی مهدیزاده» مسئول آموزش راهور منطقه ۲، که حتی دوست نداشته این کارش رسانهای شود، میگوید: «در ۱۸ سال خدمتم هیچ مأموریتی به اندازه این کار به دلم ننشسته بود.» البته همکاران سرگرد در این سالها با کار خیر بیگانه نبودهاند. بهعنوان مثال مأموری بنهای دریافتی خود را به خانوادههای بیبضاعت میداده یا برخی از مأموران در زمان آلودگی هوا، شیر و کیکهای خود را کودکانکار هدیه دادهاند، اما برآورده کردن آرزوی یک کودک آن هم به این صورت نخستین بار بوده که اتفاق افتاده است. مهدیزاده میگوید: «خودم هم فرزند دارم و میدانم وقتی به آرزوهای هرچند کوچکشان برسند چقدر خوشحال میشوند. هرکاری برای خوشحال کردن مردم از دستم برآید استقبال میکنم که در آن شرکت کنم. هدف پلیس خدمت به مردم است. من افسر آموزش هستم. در کلاسها همیشه به شهروندان گفتهام که پلیس را دوست خودشان بدانند.»
خاطرهای ماندگار
برای سرهنگ «صلاحالدین زینی» هم که پس از ۳۰ سال خدمت، سال ۱۳۹۶ بازنشسته شده، برآورده کردن آرزوی کودک ۹ ساله خاطرهای ماندگار شده است. میگوید: «سالها در حوزه خدمتم تلاش کردم به مردم کمک کنم، اما خوشحالی تحقق آرزوی شایان برایم ماندگار شد و هرگز فراموشش نمیکنم. بهویژه که بازتابهای زیبایی داشت و خیلیها را به فکر انداخت کهگاه برآورده کردن آرزوها هزینه و زمان زیادی نمیبرد.»