تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۸۷ - ۰۸:۴۳

احمدرضا حجارزاده: سینمای ایران دست‌کم طی 2دهه اخیر، درگیر معادلات و محاسبات غریبی بوده که اغلب، نتیجه آنها برخلاف محاسبات از پیش تعیین‌شده به بار نشسته و تمام پیش‌بینی‌های دست‌اندرکاران و مسئولان سینما و عوامل تولید یک فیلم را به هم ریخته است.

«علی قوی‌تن»نیز با همین پیش‌فرض‌های نادرست، چند سالی است نوع تازه‌ای از فیلمسازی را تجربه می‌کند که گرچه به لحاظ بازگشت سرمایه و مسائل اقتصادی، تضمین‌شده و جواب پس داده ولی به جهت پربارتر کردن کارنامه فرهنگی- هنری کارگردان و دیگر اعضای گروه تولید، اتفاق مهمی به حساب نمی‌آید و گامی به عقب محسوب می‌شود.

قوی‌تن در این رویکرد تازه به قصه‌گویی و اصولاً فیلمسازی، قصد تلفیق فضای سینما و تلویزیون و همچنین ژانرهای درام و کمدی را دارد که در این ترکیب، عناصر سینمای موزیکال را نیز به فرمول خود اضافه کرده تا حاصل کار دست‌پختی دلنشین، لااقل برای علاقه‌مندان به این نوع سینما درآید.

ساخت فیلم موزیکال به‌خودی خود ابداً بد نیست و حتی در سینمایی که کمترین میزان بهره‌گیری از موسیقی را در فیلم‌ها دارد قابل تقدیر است، به شرط آنکه تمام مصالح لازم برای ساخت چنین اثری بی‌کم‌ وکاست فراهم باشد تا لطمه‌ای به بدنه فیلم و حواشی‌اش نخورد. به‌عنوان نمونه خوب فیلم موزیکال، می‌توان به فیلم خوش‌ساخت«مکس»(سامان مقدم)اشاره کرد که چطور تمام عوامل با یکدیگر هماهنگ و منجر به خلق اثری ماندگار شده‌اند.«نسکافه داغ‌داغ» هفتمین ساخته قوی‌تن پیش از«سرود تولد» است که البته پس از آن به نمایش درآمد و بامزه آنکه هر 2 فیلم غیراز خط اصلی داستان، شباهت‌هایی در ساخت و اجرا و حتی رویدادها دارند.

زمان نمایش سرود تولد، قوی‌تن صرف پیانو نواختن یکتا ناصر در سکانس پایانی، اجرای چند ترانه کوتاه توسط امین حیایی و بچه‌های خردسال و شنیدن شعر«عمو زنجیرباف»، فیلم خود را اثری موزیکال معرفی کرد که برای بچه‌ها ساخته شده، غافل از اینکه فیلم، فقط بهانه بچه‌ها را با خود داشت و قصه‌اش خالی از جذابیت‌های کودک‌پسند بود.

آنچه در این میان سبب شگفتی است اینکه قوی‌‌تن پیش از سرود تولد، تجربه ساخت نسکافه داغ داغ را داشته که به‌مراتب اثری کودکانه‌تر، شادتر و حتی موزیکال‌تر است و این فیلمساز می‌توانست بار دیگر همان فرمول‌ها را در ساخته بعدی‌اش به کار گیرد ولی ظاهراً آنقدر درگیر استفاده از خوشمزگی‌های حیایی در فیلمش بوده که اصل قضیه را فراموش کرده است.

برای به‌دست آوردن دل هم

حال باید پرسید نسکافه... در کدام گروه از فیلم‌ها قرار می‌گیرد؟ آیا این یک فیلم موزیکال شاد کودکانه و برای مخاطب خاص خود است یا فیلمی سرگرم‌کننده برای تمام اعضای خانواده همراه با کمی چاشنی ملودرام و زیرساختی تفکربرانگیز؟ مشکل اینجاست که قوی‌تن به هر دو این ژانرها، ناخنکی زده تا فیلم به مذاق هر سن و سلیقه‌ای خوش ‌آید ولی محصول نهایی بیشتر ملغمه آشفته‌ای از ترکیب انواع گونه‌های رایج فیلمسازی است.

علی قوی‌تن میان مضمون سرگرمی و آموزش و همینطور فیلمسازی برای کودکان و والدین، سرگردان مانده و می‌خواهد ضمن حفظ هر 2گروه تا پایان فیلم، دل تماشاگران خردسالش را نیز به دست آورد و خنده‌‌ای بر لبشان بنشاند اما رویدادهای کمیک فیلم آنقدر معدود و انگشت‌شمارند که کودک عملاً بهانه‌ای برای خنده پیدا نمی‌کند، فقط با شادی شخصیت‌ها، شاد می‌شود و با آوازخواندنشان به وجد می‌آید و کف می‌زند.

نسکافه... بیشتر به آثار تولیدی گروه کودک تلویزیون می‌ماند که بر پرده سینما امکان نمایش یافته‌است،کما اینکه چنانچه اشاره شد، ظاهراً قوی‌تن بی‌میل نیست پیوندی میان این 2رسانه فرهنگی ایجاد کند. او در سرود تولد نیز به چنین تجربه‌ای دست زده و بر اهمیت تلویزیون و علاقه‌اش به این رسانه تاکید کرده بود. آنجا «عزیز»، جوان مستعدی بود که به عشق کار در کارخانه زنی متمول، برحسب اتفاق سر از تلویزیون درآورد و به مجری و آوازه‌خوان محبوبی تبدیل شد و اینجا در نسکافه...، نیکا مهدوی(یکتا ناصر)به عشق صداپیشگی برنامه‌های کودک، تلاش می‌کند به تلویزیون راه یابد، و نه تنها چنین می‌شود که تا حد شهرت و محبوبیت میان بزرگ و کوچک پیش می‌رود.

یک خانم رابت فایر دیگر

نسکافه... از یک داستان نخ‌نما شده قدیمی بهره می‌گیرد که پیشتر دستمایه تولید فیلم‌های دیگری نیز شده است.«خانم دابت‌فایر»(کریس کلمبوس–1993)دقیقاً همین داستان را – البته زیباتر و پخته‌تر – روایت می‌کند؛ زن و مردی که با وجود داشتن 3فرزند، کارشان به جدایی کشیده و مرد خانواده(برخلاف اینجا که متناسب با شرایط فرهنگی، زن مجبور به رفتن است)خانه را ترک می‌کند ولی او که طاقت دوری فرزندانش را ندارد در قالب پیرزن خدمتکار مهربانی به نام خانم دابت‌فایر به منزل برمی‌گردد تا مانع از ازدواج مجدد همسرش شود و بار دیگر کانون خانواده را سر و سامان و گرما ببخشد.

پیش از قوی‌تن، «افشین شرکت» فیلمی با عنوان«همسر دلخواه من» و نگاهی به همین داستان آشنا روانه سینماها کرده بود که اثر چندان چشمگیری از آب درنیامد و در جلب رضایت مشتری ناکام ماند. جالب آنکه شرکت و قوی‌تن، هر دو در آداپته کردن داستان خانم دابت‌فایر، شخصیت اصلی را از مرد به زن تبدیل کرده‌اند؛ با این تفاوت که اولی اثری جدی و برای مخاطب بزرگسال و دومی اثری کمدی‌موزیکال و برای کودک و نوجوان عرضه کرد اما ظاهراً آنچه از داستان خانم... برای ساخت نسکافه... وام گرفته شده، فقط خط روایی قصه است، وگرنه در فیلم قوی‌تن، جز چهره پیرشده یکتا ناصر، اندک شباهتی به ساخته کلمبوس مشاهده نمی‌شود.

اینجا همه چیز شتابزده و سر هم‌ بندی‌شده پیش می‌رود تا در کمترین زمان، بیشترین اطلاعات و ترانه‌ها داده و خوانده شود و کودک را سر ذوق بیاورد. برای این منظور استفاده از تعدادی عروسک و اصلاً یک کارخانه عروسک‌سازی، بهترین تمهید است. در فصل افتتاحیه فیلم، بدون معرفی و ارائه هیچ پیش‌زمینه‌‌ای از شخصیت شاهین داوری(داوود اکرمیان)، باید او را همسری بدخلق و ناسازگار بشناسیم که از این همه سرخوشی و شادابی نیکا گله‌مند است و او را لایق تربیت فرزندانش نمی‌داند و ناگهان چه غافلگیرکننده، شبی مانع ورود همسرش به خانه می‌شود و او را به طلاق دعوت می‌کند.

از طرفی نیکا به‌شدت عاشق بچه‌ها و البته حرفه‌اش – گویندگی برنامه‌های کودک و عروسکی – است ولی انگار زمان کافی برای پرداختن به جزئیات وجود نداشته و قوی‌تن در مقام فیلمنامه‌نویس به ضرب شعر و آهنگ،  به تماشاگر حالی می‌کند که گوشه‌ای از این شهر درندشت، خانواده‌ای خوشبخت زندگی می‌کنند که غمی ندارند، ‌مگر مرد به ظاهر خشنی که در این خانواده، ساز‌ناکوک می‌زند تا قصه‌ای ملودرام(!) شکل بگیرد و داستانی
 نیمه‌ فانتزی(!) به خورد تماشاگر بخت‌برگشته‌ای داده شود که دست بر قضا، بخش عمده‌اش را کودکان تشکیل می‌دهند.

نسکافه ‌داغ ‌داغ به رسم بیشتر فیلم‌های کودکانه با جمله مشهور«یکی بود، یکی نبود»شروع می‌شود تا همان ابتدا تکلیفش را با مخاطب روشن کند که فیلم قرار است اثری کودکانه باشد ولی هرچه بیشتر پیش می‌رود، کودک کمتر بهانه‌ای برای برقراری ارتباط با آن می‌یابد و سرانجام به ناچار وقتی از قصه‌گویی فیلم به نحو دلپذیر و موردپسندش مأیوس می‌شود، به لحظات بامزه فیلم و شوخ و شنگی آدم‌هایش دل خوش می‌کند. با این همه، تماشای فیلمی با هنرمندی بازیگر بزرگی چون زنده‌یاد«خسرو شکیبایی»خالی از لطف نیست حتی اگر با وقفه‌ای چندساله همراه باشد. شاید اگر شکیبایی عزیز، مرحوم نشده بود هنوز از اکران عمومی فیلم خبری نبود.

بازی‌های خوب و بد

بازی‌های شکیبایی و یکتا ناصر بهترین بازی‌های فیلم هستند. متأسفانه بازی‌های بازیگران فیلم یکدست نیست و بازی‌های متفاوت آنها به لحاظ کیفی، اجرای متناقضی در کیفیت بازی بازیگرها ایجاد کرده است. به راستی چگونه می‌توان با تماشای بازی بسیار بد داوود اکرمیان در نقش همسری ناسپاس، او را نقش منفی فیلم تلقی کرد که قرار است تماشاگر را   از خود برنجاند؟ معلوم نیست قوی‌تن با کدام دلیل و برهان و دقیقاً از کجا، اکرمیان را برای بازی در نقش مقابل ناصر انتخاب کرده تا یکی از وزنه‌های اصلی فیلم لنگ بزند.

اکرمیان در بازی خود ابداً هیچ حسی را به کار نمی‌گیرد و به بیان دیالوگ‌هایش آن هم با خنثی‌ترین حس ممکن اکتفا می‌کند، چنان‌که گویی دیالوگ‌ها را از روی متن می‌خواند. در عوض یکتا ناصر آنقدر خوب بازی کرده که بازی اکرمیان را زیر لایه ضخیم بازی هنرمندانه‌اش پوشانده است. نسکافه... فرصت خوبی بود برای به‌کارگیری و بروز تمام استعدادهای نادیده ناصر که پیشتر فقط کمی از آن را در سریال«اولین شب آرامش»(احمد امینی)و فیلم«روز برمی‌آید» (بیژن میرباقری)شاهد بودیم.

جایی در فیلم، مرحوم شکیبایی در نقش«استاد بندری»به شاهین می‌گوید که نیکا فرصتی یافته تا همه استعدادها و توانایی‌هایش را به نمایش بگذارد، و استاد شکیبایی چنان این جملات را صادقانه و با تأیید و تأکید ادا می‌کند که گویی در واقع اشاره به‌خود ناصر دارد که زمینه‌ای برای به‌کارگیری هنرهای پنهانش یافته و ناصر البته که در نسکافه... چنین است؛ از بازی پرشورش در نقش مادری شاد و عاشق تا پیرزنی سرزنده و مهربان به نام«بی‌بی»و دوباره زنی قدرنادیده اما امیدوار. بازی‌های کلامی و صداسازی‌های او نیز تحسین‌برانگیز است.

دیگر بازی‌ خوب فیلم از آن شکیبایی است که گرچه حضوری نه چندان مؤثر و پررنگ دارد ولی در همان اندک لحظه‌های حضورش نیز از بازی پرشور و هیجان او به وجد می‌آییم. به یاد آورید فصل‌هایی را که بندری در استودیوی تلویزیونی با نیکا کار می‌کند یا جایی که در اتومبیل با او و بچه‌هایش حرف می‌زند. بهترین نمونه‌اش پلانی است که بندری پس از پایان کار، قصد دارد نیکا را تا منزل همراهی کند و چون عجله دارد با ریتم و آواز و حرکاتی موزون اما ناخودآگاه از بچه‌های گروه، تقاضا می‌کند شال و کلاه و کیفش را پیدا کنند.

در نهایت می‌توان گفت نسکافه‌داغ‌داغ گرچه اثری ضعیف و کم‌مایه است و دردی از سینمای بی‌رمق کودک و نوجوان دوا نمی‌کند ولی به لطف ترانه‌ها و ریتم‌ هماهنگ و دلپذیر آن، تبدیل به یکی از موزیکال‌های قابل اعتنای سال‌های اخیر سینما شده است. غیر از این، اگر آهنگ و ترانه‌های فیلم از آن گرفته شود تا همین قصه را با زبانی رسمی برای تماشاگر بازگو کند، فیلم الکن می‌ماند و دیگر هیچ نقطه قوتی نخواهد داشت تا آن را از ورشکستگی و سقوط نجات دهد حتی اگر هنرمند نامداری مثل استاد خسرو شکیبایی در آن ایفای نقش کرده باشد.