تاریخ انتشار: ۵ آبان ۱۳۸۷ - ۱۰:۲۹

عباس ثابتی‌راد: چشم که بچرخانی در تودرتوی این شهر هزار پیچ و خم، دیوارها و خانه‌هایی لرزان می‌بینی با اشکال کج و معوج.

چشم که بچرخانی، نه رنگی از شکوه معماری گذشته می‌بینی نه نشانی از کوچه‌های کاهگلی روزهای از دست رفته. این شهر سال‌هاست که معماری گذشته‌اش را از یاد برده‌است.

تهران، شهری بی‌هویت است. شهری تهی از معماری مبنی بر اقلیمش. این شهر سال‌هاست دستخوش تاخت و تاز ساختمان‌هایی شده‌ که بی‌رنگ است و تهی. از آن همه شکوه معماری که درگذشته این سرزمین بوده، تهران نصیبی نبرده‌است. چشم که می‌چرخانی و به هزار توی این شهر پر دود و آهن می‌نگری، از خودت می‌پرسی آیا دوباره می‌توان معماری گذشته این سرزمین را در پایتختش بازیافت. دوباره خیابان‌های این شهر دودگرفته به روزهایی بازخواهند گشت که مناره‌های قدیمی قد علم کنند و خبری از ساختمان‌های کج‌و‌معوج نباشد و ازدحام شیشه و سنگ و آهن این شهر برچیده شود؟ با وجود آنکه 3 دهه معماری این سرزمین به دست فراموشی سپرده شده‌است، برخی کارشناسان امیدوارند که دوباره روح معماری را می‌توان در این شهر دمید اما شاید این نگاه بسیار خوشبینانه باشد.

در طول سال‌های گذشته شهرها به نحو حیرت‌آوری توسعه یافته‌اند. بدون آنکه به اصول معماری – شهرسازی گذشته‌ چندان وفادار باشند. در تمام این سال‌ها آنچه بر شهرها رفته‌است، نشانی ندارد از معماری بومی؛ معماری که براساس شرایط محیطی شکل گرفت و به آن وفادار بود؛ معماری که اگر با توسعه و رشد همراه بود، تنها با اتکا به منابع مختلف محیطی گسترش می‌یافت و بس. اما در این سال‌ها کسی نیست راهی بجوید به سال‌های گذشته.

تهران به مانند تمام شهرهای بزرگ کشور، در بحرانی به نام بی‌هویتی معماری به سر می‌برد. رشد نامتوازن شهرها تمام آنچه به جا مانده از روزگار گذشته را به فراموشی سپرده‌است.

کوچه کوچه، ساختمان‌. کوچه کوچه مکعب‌های بی‌شکل خاکستری. این شهر تراکم احجام نامتوازنی است به نام ساختمان‌. چگونه می‌توان معماری گنبد و تالار، هشتی و پستو را در این خیابان‌هایی که در هر سویش ستون‌های بزرگ آهنی علم شده، بازیافت. ساختمان‌های آجری را دوباره با همان هیات و سیما در کوچه‌ها دید. این شهر بسیار از معماری گذشته‌اش فاصله گرفته و امیدی نیست برای بازیابی آن. مدیر طرح ساماندهی بافت‌های فرسوده تهران و مدیر طرح ساماندهی اراضی عباس آباد اما اینگونه نمی‌نگرد. او امیدوار است. مهرداد مال عزیزی ابتدا، سخن از ویژگی معماری بومی به میان می‌آورد او می‌گوید: معماری بومی یعنی معماری که با شرایطی محیطی همراه باشد؛ معماری که متناسب با اقلیمی که در آن قرار دارد، باشد.

در گذشته هر شهر یا مرکز جمعیتی با توجه به شرایط اقلیمی و منابع مختلف آبی ، خاکی و طبیعی در محلی خاص پی‌ریزی می‌شد، یا توسعه می‌یافت. اگر قرار بر توسعه و رشد بود، حتما منابع مختلف طبیعی مورد توجه و بررسی قرار می‌گرفت. بسیاری از روستاهای کشور براساس همین دیدگاه جانمایی شده و به‌وجود آمدند. بنابراین هر شهر با توجه به اقلیم خاص، می‌توانست تا اندازه‌ای مشخص توسعه یابد و از طرفی منابع محیطی موجود در آن مهم‌ترین عامل برای توسعه هر شهر قلمداد می‌شد.

در شیوه معماری نیز این اقلیم و طبیعت و همچنین مصالح بومی بود که بر سیمای شهر تاثیر می‌گذاشت.اما هم‌اکنون شاهد این هستیم که تمام این دستاورد‌ها به فراموشی سپرده شده ‌است و در 3 دهه اخیر به‌دلیل خلل‌های مختلف، نتوانسته‌ایم معماری گذشته را بازیابیم.مدیر طرح ساماندهی بافت تاریخی دزفول به گذشته اشاره می‌کند و می‌گوید: در گذشته ما هیچ برنامه و طرحی برای شهرسازی نداشتیم. تنها الگو برای ساخت شهرها و حتی شکل‌گیری معماری شرایط اقلیمی و منابع آبی و خاکی بود؛ روندی که در دهه‌های گذشته به کناری گذاشته شد و شهرها به مناطق مهاجر‌پذیر تبدیل شدند و خیلی زود و بدون توجه به الگوهای گذشته شروع به رشد کردند.

در طول این سال‌ها در این شهرها کار آمایش سرزمین صورت نگرفت تا ظرفیت هر شهر و منطقه مشخص شود. به‌عنوان مثال در طول سال‌های 55 تا 65 که یک دوره آماری است در شهری مثل شوش در جنوب غرب کشور، با وجود جنگ تحمیلی، رشد جمعیت به 112 درصد رسید. این آمار برای شهر کوچکی مثل شوش یک فاجعه بود. تردیدی نیست که بی‌برنامگی در شهرها بر اقلیم‌ آنها تاثیری بسیار بد گذاشته‌است. شهرها در گذشته متکی و منطبق بر طبیعت بودند، موضوعی که در سال‌های اخیر فراموش شده‌است.

معماری بوم‌آورد

آنچه بر شهرهای این مرز و بوم گذشت البته منحصر به این سرزمین نیست. این تجربه عمومی انسان در قرن گذشته بود. بسیاری از شهرهای جهان پیش‌تر از شهرهای کشورهای در حال توسعه بر همان راهی رفتند که امروزه تهران و شهرهای کشور می‌روند. آنان این مسیر ناهموار را پیمودند و پس از تجربه‌ای تلخ دوباره به شیوه‌های معماری خود بازگشتند. انتظار بر این است که تهران و همه شهرهای کشور دوباره مسیر آزموده را نپیمایند، راهی که به نابودی اقلیم و از میان رفتن معماری منجر می‌شود.

مال‌عزیزی وجود طرح‌های جامع در شهرهای کشور را اگرچه دیر اما بسیار امیدوارانه می‌داند. او در بخش دیگری از سخنانش می‌افزاید: رشد جمعیت بسیار زیاد که عمدتا ناشی از مهاجرت بوده، سیمای شهری کشور را دگرگون کرده‌است؛ چرا که مردم بیشتر به سمت یک سرپناه بودند نه جایی مانند خانه. در گذشته اگر می‌خواستند خانه بسازند، آنقدر فرصت داشت که پاسخ تمام نیازهای بهره‌بردار را بدهند. تمام آنچه یک فرد نیاز داشت در خانه‌اش طراحی می‌شد. به‌عنوان مثال یک طراح برای طراحی یک منزل در حدود 6 ماه وقت داشت.

اما امروزه تنها به نیاز سرپناه بهره‌بردار توجه می‌شود. یعنی خانه تنها قرار است به‌عنوان سرپناهی باشد برای مردم. فقط همین. مسلما این تعریف که تنها در کمتر از یک هفته برای طراحی‌ آن وقت گذاشته می‌شود نمی‌تواند نیازهای مختلف بهر‌ه‌بردار را تامین کند. جمعیت زیاد شهرها باعث شد که رفته‌رفته این رویکرد به‌عنوان یک رویکرد مسلط درآید و اگر خانه‌ای یا بنایی در شهری ساخته می‌شود تنها با هدف سرپناه بودن ساخته شود. این جریان به‌مدت 3 دهه بر معماری کشور تسلط یافت و پاسخی بود به رشد نامتوازن جمعیت در شهرها.

با وجود چیرگی در 3 دهه اخیر، هنوز سرپناه‌سازی‌ همچنان ادامه دارد؛ به عبارتی در طول این سال‌ها اگرچه در ساخت بناها و ساختمان‌ها و حتی توسعه شهری، کمترین توجهی به جلوه‌های معماری گذشته نشد، اما جریان سرپناه‌سازی هم نتوانست موفق باشد؛ به عبارتی با وجود گذشت 3 دهه از این جریان هنوز هم به نیازهای جمعیت شهرها توجه نشده‌است و بخش عمده‌ای از آنها همچنان پاسخی مناسب برای نیازشان نیافته‌اند.از طرفی در گذشته معماری‌ها بوم‌آورد بود و براساس مصالح محلی. به‌عنوان مثال مردم شمال از جنگل‌ها به‌عنوان منبع اصلی ساخت خانه استفاده می‌کردند. در عین حال رشد جمعیت آنقدر کم بود و متناسب با اقلیم که چندان آسیبی به جنگل‌ها وارد نمی‌آمد اما با رشد بی‌رویه جمعیت در طول سال‌های گذشته، دیگر این روند نیز دچار خلل شد.

معماری براساس محیط از میان رفت. هنگامی که سرپناه‌سازی‌ رایج شد، مصالح غیربومی از مناطق دوردست به شهرها آورده می‌شد؛ چرا که میزان مصرف با تقاضا یکسان نبود و مصالح بومی دیگر کفاف جمعیت در حال رشد شهرها را نمی‌داد. با این وصف چندان عجیب نیست که معماری گذشته ما در این سال‌ها افول کند و جای خود را به ساختمان‌سازی‌های بی‌هویت بدهد؛ ساختمان‌هایی که در همه شهرها و در اقلیم‌های مختلف به یک  شیوه ساخته می‌شوند و از مصالحی یکسان استفاده می‌کنند.

امید به تداوم معماری گذشته

آیا روح معماری ایران در فضاهای شهری ایران کاملا از دست رفته‌است و دیگر قابل احیا نیست؟ برخی بر این عقیده‌اند و یورش نابرابر دانش ترجمه‌ای به عرصه معماری را بدون تاثیر نمی‌دانند و برخی نیز به مانند مهرداد مال‌عزیزی امیدوارند دوباره آن سنت‌های گذشته را در شهرها می‌توان بازیافت. «ما می‌توانیم معماری گذشته را بازیابیم. هسته مرکزی شهرها را داریم. هسته مرکزی که نطفه اصلی شهرهای جدید می‌تواند باشد. بافت قدیم تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ کشور، سرشار از هویت معماری است.  این الگو‌هایی که در مناطق بسیار ارزشمند زمین‌های شهری قرار دارند، می‌توانند به‌تدریج بر عرصه عمومی شهرها تاثیر بگذارند و پس از افول جریان سرپناه‌سازی‌ دوباره هویت شهرها را متجلی سازند. دوباره در آینده ما شاهد ظهور آثاری خواهیم بود که مبتنی بر منابع محیطی است.

سرپناه‌سازی

در مطالعات شهری، اولین و مهم‌ترین نکته به جمعیت اختصاص دارد. هر برنامه‌ریز شهری ابتدا به معادلات جمعیت توجه می‌کند و سپس فضاها ، کاربری‌ها و عملکرد‌ها را در یک محدوده فضای شهری مورد بررسی قرار می‌دهد. شاید در این موضوع بسیار دارای اهمیت باشد که در جریان آمایش سرزمین، وزارتخانه‌هایی مانند بهداشت هم به کمک بیایند. کنترل رشد جمعیت باعث می‌شود که جریان سرپناه‌سازی هرچه زودتر متوقف و عرصه برای ظهور معماری‌های عمومی فراهم‌تر شود. اگرنه سیاست‌های شهرسازی همچنان در‌گیر جریانی می‌شوند که در مواقع بحرانی نمی‌تواند کارایی داشته باشد؛ به عبارتی، جریان سرپناه‌سازی درست به مانند این است که برای عده‌ای زلزله‌زده سرپناهی فراهم کنیم؛ بدون آنکه به نیازهای دیگر آنها توجه داشته باشیم.

امید تازه

وزارت مسکن و شهرسازی، وزارت کشور و سازمان میراث فرهنگی، 3 نهادی هستند که در کنار شهرداری‌ها می‌توانند بر جریان ساخت‌و‌ساز شهرها نظارت کنند. در طول سال‌های گذشته 3 نهاد اصلی مذکور به همراه شهرداری‌ها حرکتی تازه را آغاز کردند. حرکتی تازه که براساس آن مرکز شهرهای بزرگ کشور که سرشار از معماری گذشته است، به‌عنوان الگوهای اصلی ساماندهی انتخاب و مورد توجه قرار گرفت. بر این اساس می‌توان انتظار داشت که علاوه بر ساماندهی بافت‌های مرکزی شهرها، زمینه برای الگو برداری بخش‌های مختلف شهرها از این الگو فراهم و به‌گونه‌ای معماری گذشته بازیابی شود. هرچند نباید انتظار داشت که قالب و چهره‌اصلی شهر یکباره تغییر کند. اما به‌تدریج می‌توان منتظر این اتفاق بود.