به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، یکی از مشهورترین چهرههای منبری در دهههای اخیر شیخ احمد کافی بود. استقبال گسترده مردم از جلسات سخنرانی مرحوم کافی و مراسم دعای کمیل و ندبه، باعث شد که وی ساخت مهدیه را پیشنهاد کند. او با فروش منزل خود و کمک چهار تن از بازاریان خوشنام تهران و نیز عدهی بسیاری مردم، در سال ۱۳۴۸ قطعه زمین چهار هزار متری در خیابان ولی عصر تهران، با نام مهدیه خریداری کرد که ساختمان اولیه آن پانزده هزار نفر را در خود جای میداد. برای شناخت بیشتر از زندگی این منبری شهیر با حسن کافی برادر آن مرحوم به گفتگو نشستیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید:
از دوران کودکی شیخ احمد کافی بفرمائید و اینکه چگونه وارد حوزه علمیه شدند؟
حاج شیخ احمد کافی خطیب و واعظ شهیری بود که سال ۱۳۱۵ در مشهد و در خانوادهای مذهبی متولد شد، جد او آیت الله حاج شیخ احمد کافی از علمای معروف یزد و اصالتاً یزدی محسوب میشد که بعد از عنایت حضرت علی بن موسیالرضا (ع) و شفا یافتن چشمهایش در مشهد ساکن و به امر تبلیغ مشغول میشود.
مرحوم کافی استعداد خوبی داشت و توانست تا سن ۷ سالگی نزد پدر بزرگ درس قرآن و جامع المقدمات را فرا بگیرد؛ پدربزرگمان وقتی دید حاج احمد صدای دلنشین و گیرایی دارد به او اشعاری آموخت تا در مجالس روضه خوانی شرکت کرده و آن ابیات را بخواند.
او برای تحصیل و گذراندن علوم حوزوی در سن ۱۰ سالگی وارد مدرسه علمیه نواب مشهد شد و بعد از فراگیری علوم پایه به نجف اشرف هجرت کرد تا مدارج بالاتر حوزوی را در مدرسه طیب و تحت اشراف اساتیدی چون حضرات آیات خویی، سید اسدالله مدنی تبریزی و حسین راستی کاشانی کسب کند که شهید آیت الله مدنی از مهمترین اساتید آن مرحوم به شمار میرفت. آن مرحوم علاوه بر اینکه از محضر آیت الله مدنی کسب علم میکرد اهتمام ویژهای به همراهی استاد در پیاده روی شبهای جمعه نجف تا کربلا داشت تا حدی که از سوی ایشان مأمور خواندن دعای کمیل در صحن امام حسین (ع) و دعای ندبه در مدرسه طیب میشود.
بعد از اینکه شیخ کافی به ایران میآید تحصیلات حوزوی خود را در شهر مقدس قم ادامه میدهد و برای بهره بردن از سیرت پاک و وارستگی مرحوم آیت الله یزدی درس اخلاق را در محضر ایشان فرا میگیرد.
دلیل عزیمت مرحوم کافی به تهران و شکلگیری مهدیه چه بود؟
سال ۴۲ بود که به خاطر درخواستهای مکرر مردم، به تهران عزیمت میکند تا فعالیتهای تبلیغی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی خود را در این شهر انجام دهد. مرحوم شیخ کافی در منبر و برخورد با مردم بسیار اهل تواضع و فروتنی بود، با اینکه پای منبریاش بسیار بودند اما هرگز به شلوغ بودن منبرهایش مغرور نشد.
استقبال گسترده مردم از جلسات سخنرانی مرحوم کافی و مراسم دعای کمیل و ندبه، باعث شد که وی ساخت مهدیه در تهران را پیشنهاد دهد. او با فروش منزل خود و کمک چهار تن از بازاریان خوشنام تهران و نیز عده بسیاری از مردم، در سال ۱۳۴۸ قطعه زمین ۴ هزار متری در خیابان ولی عصر تهران، با نام مهدیه را خریداری کرد اما با این وجود در جلسه دعای ندبه انبوه بسیاری از مردم در خیابانها مینشستند تا دعای ندبه را قرائت کنند. این جمعیت و حضور مردم در مهدیه برای رژیم پهلوی و ساواک بسیار وحشتآور بود از این رو همیشه مراسمهای مهدیه کنترل میشد.
راز موفقیت منبرهای مرحوم کافی و تأثیر آن بر روی مردم چه بود؟
دلیل پر رنگ بودن منبرها و راز موفقیت ایشان این بود که به آنچه میگفت و اعتقاد داشت عمل میکرد. به زبان مردم صحبت میکرد و از بیان اصطلاحات طلبگی پرهیز داشت برای همین همگان از کارگر، بازاری، زن خانه دار، تحصیل کرده گرفته تا مردم بی سواد همه و همه منبرهای او را دوست میداشتند. او اگر به جوانان میگفت احترام والدین خود را نگاه دارید ابتدا خودش این کار را انجام میداد؛ نصیحت و کنایه اش به فعل بود. در کارهایش اخلاص داشت با اینکه از شهرت بسیاری برخوردار بود اما هر کجا حاج احمد را دعوت میکردند ایشان میپذیرفت حتی اگر این دعوت از یک روستای دور افتاده باشد.
آیت الله ناصری اصفهانی خاطرهای نقل میکنند که در نجف با مرحوم کافی دوست بودم و دیرتر از ایشان به ایران برگشتم وقتی برگشتم دیدم آقای کافی در اوج شهرت و منبر است و زمانی که وارد اصفهان شدم، آقای کافی هم در اصفهان بود، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستی خودتان استفاده کنید و از ایشان درخواست کنید منبری هم در این دیار داشته باشد، من به اصفهان رفتم و از ایشان دعوت کردم و وی به من گفت: آخرین منبر من ساعت دو و نیم شب تمام میشود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم: حدود چهل دقیقه گفت: من ساعت سه و نیم نیمه شب میآیم و منبر میروم! آیت الله ناصری میفرمود: من با تعجب و بهت زده گفتم کسی آن موقع شب نمیآید و بالاخره بنا شد ایشان ساعت موعود به دولت آباد تشریف بیاورد و منبر برود، من شب جمعه دلشوره داشتم که نکند کسی نیاید و آبروریزی شود ساعت ۱۱ شب به مسجد جامع رفتم و دیدم مسجد و خیابان جلوی مسجد جامع پر است و در نهایت مرحوم کافی ساعت سه و نیم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه داد و سه شب این منبر برگزار شد؛ کافی تب و عشق منبر داشت گویا میدانست فرصت او کوتاه است و وظیفهاش هم منبر است.
همچنین خاطره دیگری که هست مربوط به کاباره کرج میشود، یک جوانی در کرج زمینی ۷ هزار متری داشت که در آن کاباره تأسیس کرده بود و مرد و زن در آنجا به صورت مختلط مشغول خوردن مشروبات میشدند تا حدی که رسوایی عجیبی در کرج به بار آورده بود. از قضا شیخ کافی به مدت ده روز در کرج مراسم داشت و یک روز در مسیر برگشت متوجه این کاباره میشود و میخواهد صاحب آن را ببیند از این رو واسطهای را نزدش میفرستد و قراری برای فردا میگذارد.
فردای همان روز صاحب کاباره در منزلی که قرار ملاقات گذاشته شده بود حاضر میشود بعد از کمی شوخی و صحبت کردن حاج احمد آقا از آن فرد میپرسد فلانی روزی چقدر از کاباره درآمد داری؟ میگوید خدا میرساند، روزی ۸ هزار تومان در میآید. کافی گفت: کاباره و عرق و شراب، خدا میرساند!؟؛ بحث به همین شیوه ادامه مییابد تا برادرم دیگر میفهمد که این سخنان اثری بر آن جوان ندارد از این رو در پیشگاه خداوند متعال تمنا میکند تا بر کلامش اثر و نفوذ عنایت فرماید بعد آن بود که میبیند صاحب کاباره سر به دیوار میکوبد و میگوید من ۷۰ هزار بدهی به یکی از رباخواران کرج دارم زیرا هر آنچه در روز در میآورم سر میز قمار از دست میدهم برای همین همیشه بدهکار هستم؛ بنابراین اگر شما بتوانید بدهکاری مرا پرداخت کنید این کاباره را میبندم. شیخ هم این شرط را قبول میکند.
شیخ احمد همان شب برای اینکه صاحب کاباره پشیمان نشود او را به همراه خود به یکی از منبرهای کرج میبرد و در همان جلسه مشکل مالی را مطرح میکند و پول در منبر جور و کاباره برای همیشه بسته میشود.
چقدر از مخاطبان مرحوم کافی جوانان بودند؟
مضامین منبرهای مرحوم شیخ کافی بیشتر آیات و روایات بود و بیش از ۸۰ درصد پامنبریهای آن مرحوم را جوانان تشکیل میدادند؛ حتی امروز پس از ۴۳ سال از درگذشت ایشان اگر کسی سخنرانیهای ایشان را گوش فرا دهد خواهد دید که چقدر صحبتهای ایشان به روز است. در آن دوران نوارهای کاستی که از سخنرانی مرحوم حاج احمد ضبط میشد را جوانان گوش میدادند؛ او در دل مردم جای داشت.
آن مرحوم در جذب جوانان بسیار موفق بودند تا حدی که امام خمینی در نامهای از ایشان بابت برپایی منبرها و جذب جوانان تشکر میکنند و همچنین اجازه دریافت وجوهات به آن مرحوم میدهند؛ حتی امام موسی صدر نیز با اینکه در لبنان بودند اما نسبت به اخوی بنده شناخت داشتند و زمانی که باخبر میشوند مرحوم کافی به لبنان آمده برای استقبالش به فرودگاه میروند و میگویند شما در جذب جوانان موفق بودید. ایشان شهر به شهر برای سخنرانی میرفت و مورد استقبال همگان قرار میگرفت.
آیا منبرهای مرحوم کافی در پیروزی انقلاب اسلامی تأثیری داشت؟
مرحوم اخوی انقلاب را درک نکرد، اما علاقه شدیدی به امام داشت و همواره به نظام شاهنشاهی اعتراض میکرد. زمانی که بردن نام امام جرم بود ایشان در مقابل ۵۰ هزار جمعیت که در دعای ندبه اردیبهشت ۵۷ مصادف با شهادت حضرت زهرا (س) شرکت کرده بودند ایستاد و گفت «حضرت امام خمینی در کنار قبر جدت، از حضرت بخواه که مولای ما کی میآید»؛ آن مرحوم ارادت خاصی به امام و مراجع تقلید داشت و در آن فشار و خفقان پشت تریبون مهدیه اسم آیت الله خمینی را با عنوان امام به زبان آورد. برای همین قضیه دو ماه زندان شد.
مراسمهای نیمه شعبان و چراغانی مهدیه زبان زد بود اما چون حضرت امام در تیرماه ۱۳۵۷ وقتی مشاهده کردند اعتراضات عمومی شهرهای مختلف و برخی روستاها را نیز فراگرفته و شعلههای انقلاب در حال گسترش است، طی پیامی فرمان تحریم چراغانی نیمه شعبان را صادر کردند از این رو مرحوم کافی نیز اعلام کرد امسال مهدیه جشن و چراغانی ندارد.
همین شد که از طرف رژیم به حاج احمد آقا فشار آوردند تا امسال جشن بگیرد. تا حدی که ازغندی رئیس کلانتری ۱۲ به مهدیه آمد و به مرحوم کافی گفت باید امسال جشن بگیرید. ایشان هم پاسخ میدهد ما امسال بودجه نداریم و نمیتوانیم جشن بگیریم. ازغندی میگوید که هر چقدر بودجه بخواهید ما تأمین میکنیم. نهایتاً حاج کافی میگوید که مرجع تقلید ما فرموده که امسال جشن نگیرید. به محض اینکه حاج کافی این جمله را میگوید ازغندی به صورت حاج کافی سیلی میزند و ناسزا میگوید و میگوید یا مهدیه را چراغانی کن، یا ما خودمان چراغانی کنیم و یا از تهران به مشهد برو؛ مرحوم حاج کافی سومین شرط را میپذیرد و به سمت مشهد حرکت میکند که در مسیر رفت تصادفی رخ میدهد و ایشان دار فانی را وداع میگوید.