همشهری آنلاین - رابعه تیموری: او در سالهای جوانی و پیش از سکونت در دیلمان هم، هر جا میشنید یکی از بندگان خدا گره و مشکلی دارد پرسان پرسان پیدایش میکرد و از حرمت و اعتباری که میان بزرگان و ریشسپیدان شهر داشت، مایه میگذاشت تا شاید مشکلش حل شود. این گزارش روایت زندگی این بانوی محله دیلمان است که در طول ۷۰ سال عمر پربرکتش، بانی امور خیر زیادی بوده است.
قصههای پرغصه
توی دفترچهای اسم و نشانی کسانی را که به کمک نیاز دارند، نوشته است. قصه زندگی همه آنها را هم خوب میداند: «این اکرم خانم ۳ تا بچه یتیم دارد. ۱۴سال پیش شوهرش فوت کرده است. با کمک اهالی برایشان یک خانه نقلی خریدیم، پارسال برای یکی از دخترانش جهیزیه درست کردیم و او را به خانه بخت فرستادیم.» هر صفحه دفترش را که ورق میزند، حکایت تلخ دیگری شروع میشود: «این یکی ۲ پسر یتیم دارد که یکی عقب افتاده ذهنی است و یکی چشمش را در حادثهای از دست داده...» مهیا کردن ظرف و رخت و لباس برای نیازمندان، دل مادرانه بانو جعفری را آرام نمیکند. او همانطور که نگران لحظه لحظه زندگی ۴ فرزندش است، برای بچههای یتیم محله هم مادری میکند و به تن تعداد زیادی از آنها رخت عروسی و کت و شلوار دامادی پوشانده است.
مرهمی بر دلهای شکسته
مادر شهید روحالله از سالهای جوانی که زندگی مشترکش را با مرحوم حاج سیفالله شروع کرد، روزگارش با غم و غصه دیگران گره خورد. حاج خانم تعریف میکند: «پدر روحالله خانه بزرگی در محله صفائیه داشت. وقتی با او ازدواج کردم و از همدان به شهرری آمدم، در همین خانه زندگیمان شروع شد. منزل ما نزدیک مسجدی بود که حاج آقا غیوری، پیشنمازی آن را برعهده داشت. حاج آقا غیوری از دوستان همسرم بود و به خانه ما رفتوآمد میکرد. او از نیازمندان دستگیری میکرد و از من میخواست این افراد را شناسایی و درباره شرایط آنها تحقیق کنم.» حاج خانم ۱۵ سال در محله صفائیه زندگی کرده و از ۴۰ سال پیش، همسایه اهالی دیلمان و مردم خیابان شهید منتظری است. پیدا کردن نشانی خانه قدیمی حاج خانم برای نیازمندان و اهالی محله دیلمان آسان است، اما جلسات روضه و عزاداری سیدالشهدا(ع) که محرم در منزلش برگزار میشود، این نشانی را سرراستتر و دردسترستر کرده است. در این مجالس بسیاری از بیمارانی که هزینه درمانشان را ندارند، به امید پیدا شدن کسی که مرهمی بر زخم نداریشان بگذارد، نسخه به دست به مجلس روضه میآیند.
پرستاری از نیازمندان کهریزک
مادربزرگ محله دیلمان مثل گذشته توان و قوه جسمی ندارد، اما تا چند سال پیش هر هفته تعدادی از بانوان محله را جمع میکرد و با هم به کهریزک میرفتند. آنجا سر و مو و رخت و لباس بیماران و سالمندان این مرکز را میشستند، غذا و دارویشان را میدادند و به محله بر میگشتند. حاج خانم سلامتیش را لطف سیدالشهدا(ع) و دعای خیر دیگران میداند و میگوید: «پزشکان گفته بودند ممکن است خدای ناکرده زمینگیر شوم. عمل جراحی سختی هم داشتم، ولی به دعای خیر همین بچه یتیمهایی که مثل بچههای خودم هستند، هنوز سرپا هستم و میتوانم راه بروم.» بسیاری از اختلافات زوجهای جوان و خانوادههای نوپای محله دیلمان و صفائیه به پادرمیانی وکدخدامنشی مادر شهید روحالله ختم به خیر شده است. حاج خانم محرم اسرار اهالی است و برایشان حکم بزرگتر و مادر محله را دارد.
اگر روحالله من زنده بود
بسیاری از قدیمیهای شهرری حاج خانم رفیعی را زمانی شناختند که پابهپای همسرش حاج سیفالله در مبارزات دوران انقلاب و فعالیتهای پشتیبانی جبههها شرکت میکرد.
در نخستین سالهای پیروزی انقلاب که جنگ به کشور ما تحمیل شد، روحالله هنوز نوجوانی تازهرس بود، اما همراه پدر و برادر بزرگ ترش به جبهه میرفت و بانو رفیعی در حالی که دلواپس سلامتی همسر و پسرانش بود، بانوان محله را در مسجد سیدالشهدا(ع) جمع میکرد تا برای رزمندهها حلوا، شلهزرد، ترشی و مربا بپزند، لباس بدوزند و آجیل بستهبندی کنند.
روزهایی که لباس و پتوهای خونی رزمندهها را باتریلی به انبار پل سیمان میآوردند، خدا میداند به دل او چه میگذشت تا پتوهایی را میشست که پوست و مو و ناخن و دیگر قطعات بدن شهدا به کرکهای آنها چسبیده بود... روحالله در عملیات والفجر ۸ و کنار نهر اروند شهید شد و داغش دل مهربان مادر را برای همیشه شکست. بانو رفیعی این روزها برای هر یتیمی که مادری میکند، با خودش میگوید: «اگر روحالله را داماد کرده بودم، بچهاش همسن و سال این بچهها بود...»