همشهری آنلاین - مریم قاسمی: استاد «محمد حیدری»، شاعر و نویسنده ساکن شهرک ولیعصر(عج)، یکی از متفاوتترینها در میان اهالی قلم است. وقتی وارد مغازهاش میشوید تا چشم کار میکند وسایل و ابزارهایی میبینید که از حرفهای مردانه و محتاج زور بازو حکایت میکند: از ورقهای گالوانیزه سنگین تا قیچی برش و چکش و....
اینجا یک کانالسازی بخصوص است. او کف مغازه روی زمین زانو زده و با قیچی بزرگی ورق گالوانیزه را برش میزند تا با آن کانال کولر یا دریچهای بسازد. روی میز کارش، خطکش، قلاویز و مته و چند جلد کتاب دیده میشود. کتابهایی مثل «من خوشبینم»، «من عاشق زندگیام» و البته چند کتاب کودکانه دیگر مانند «نامه شیرینخانم به بچهها»، «مامانم خونهداره»، «میخوام برم عروسی»، «مملی و شیرینخانم»، «مرغ خالهجون» و.... دچار حس دوگانهای میشویم. از هر گوشه از مغازه کوچک حیدری، شاعر و نویسنده هممحلهای، بوی ترانه و شعر میآید. او در حین کار، گاهی چند بیت از اشعار خودش را زمزمه میکند و گاهی از سرودههای دیگران میخواند.
در انتهای مغازه کانالسازی، جای دنجی وجود دارد که حیدری در طول روز، چند مرتبه برای رفع خستگی و به قول خودش نفس چاق کردن، در آنجا با قلم و کاغذهایش خلوت میکند، خلوتی صمیمانه و آرام.
سبک و سیاق اشعار حیدری، استفاده از واژگان و کلمات مثبت، روحیهبخش و صلحجویانه است.
موقع کار از ذهنم بیت و غزل بیرون میریزد!
گرچه شاعری و سر و کار داشتن با کاغذ و قلم و نسیم شعر، غزل و قصیده، لطافت طبع، پریشانحالی و سرمستی معنوی میطلبد، اما بدون تردید در دوره کنونی، امثال «محمد حیدری» تصویر و سیمایی دیگر از شاعران و منظومهسرایان نشانمان میدهد.
او در پاسخ به این سؤال که شعر گفتن، روحیه لطیف و حسی متفاوت میخواهد و با این شغل سخت و فیزیکی، کانالسازی، جور در نمیآید، میگوید: «موقعی که به کار کردن مشغولم، فکرم بیشتر از باقی زمانهای شبانهروز پویاست، در این حال و هواست که انگار بیت و غزل از ذهنم بیرون میریزد! وقتی مشتریها پا به مغازهام میگذارند و با آنها صحبت میکنم، موضوعات و مطالب دیگری به ذهنم میرسد که در نهایت منتج به سرودههایم میشوند.»
حیدری مثل همه کاسبان صبح زود از خانه بیرون میزند و بعد از بالا دادن کرکره مغازهاش برای کسب رزق و روزی حلال، آستین بالا میزند. کار او فصلی است و هنگام سرما و برودت هوا بیشتر لولهبخاری میسازد و در فصل تابستان که گرما مهمان خانهها میشود، کانال کولر و ملزومات آن را درست میکند و در اختیار مشتری میگذارد.
حیدری میگوید در این کار مثل هزاران حرفه دیگر اوقات بیکاری وجود دارد و او از این فراغت برای خواندن و نوشتن استفاده میکند. در واقع مطالعه و کتاب خواندن برای شاعر هممحلهای ساعت و زمان نمیشناسد و تاکنون بیشتر عمرش را صرف مطالعه کرده است: از کتابهای تاریخی گرفته تا روانشناسی و....
اهالی من را به عنوان شاعر و نویسنده نمیشناسند!
حدود ۵۰ سال میشود که حیدری با خانوادهاش در شهرک ولیعصر(عج) زندگی میکند و از همان سالها حرفهاش کانالسازی بوده است. اکنون وقتی از کنار کارگاه کانالسازی حیدری عبور کنید، میبینید که در ویترین مغازهاش، بهجز نمونه کار کانالسازی، جایی مخصوص کتابهایی که نوشته است، دارد که برای رهگذران خیلی جالب به نظر میرسد.
او در حالی که با ماژیک روی ورق گالوانیزه خط صافی میکشد تا آن را با قیچی برش بزند، میگوید: «من جزو نخستین کانالسازهای منطقه ۱۸ هستم. با کمی جستوجو میتوانید نمونهای از کارهایم را در خانههای قدیمی پیدا کنید. بنابراین ساکنان شهر، مرا بیشتر با حرفه کانالساز میشناسند و نه شاعر و نویسنده. البته بین بچهمحلها، بهویژه ساکنان اهل مطالعه خیابان جلالی شمالی و شهرک ولیعصر(عج)، ناشناخته نیستم. آنها کم و بیش کتابهای من را دیدند.»
حیدری میگویدکه متأسفانه درصد قابلملاحظهای از ساکنان جنوب شهر کتابخوان نیستند و البته در این مناطق تعداد نویسندهها هم خیلی کم است و آنها نیز از حال هم بیخبرند!
بابا حیدر برای بچهها هدیهای باارزش دارد
کارگاه باصفای بابا حیدر چسبیده به خانهاش است. اگر سر ظهر یا دیر وقت، کسی با حیدری کار داشته باشد و او در مغازهاش نباشد، زنگ خانهاش را میزنند تا سفارش کار دهند. شاعر و نویسنده هممحلهای در طول این سالها که در منطقه ۱۸ زندگی میکند به این آمد و رفتها عادت کرده و اصولاً اهالی او را مهربان، مردمدار و سنگصبور خود میشناسند و در برخی از امور از راهنماییهای بابا حیدر استفاده میکنند.
از او درباره تخلص بابا حیدر میپرسم. حیدری میگوید: «در اصل، این نام را خوانندگان کتابهایم به من دادهاند. ضمن اینکه من از یک طرف آذریزبان هستم و ارادتمند شاعرانی چون استاد شهریار، خالق منظومه حیدربابا.»
هزینه چاپ کتابهایم از راه کانالسازی است
شاید این سؤال برای شما پیش آمده باشد که آقای نویسنده مخارج چاپ کتابهایش را چگونه تأمین میکند. حیدری در اینباره میگوید: «از همین کار کانالسازی و بهصورت شخصی.»
بیشتر وقتها که مشتریها با فرزندان خود اینجا میآیند، بابا حیدر سراغ ویترین و یا صندوقچه کنج مغازهاش میرود و کتابی به آنها هدیه میدهد، مثل «مرغ خالهجون»، «میخوام برم عروسی» و... حیدری انگیزهاش از این کار را تشویق کودکان به مطالعه عنوان میکند و عقیده دارد جامعه کتابخوان و اهل مطالعه از کودکی شکل میگیرد. او ۷ فرزند، ۲ پسر و ۴ دختر، دارد که همهشان بعد از تحصیلات عالیه و دانشگاهی سر و سامان گرفتهاند و جزو افراد موفق جامعهاند. به جز اینها ۳ نوه دارد و کوچکترین آنها آراد است که گاهی همراه پدربزرگ به بوستانهای محله میروند و با هم قایم باشک بازی میکنند. از نویسنده و شاعر ساکن شهرک ولیعصر(عج) سؤال میکنم که اگر به تازگی در محله رفتوآمد داشتهاید، یکی از تغییرات خوب محله را نام ببرید؟ او در پاسخ جواب میدهد: «خیابان شهیدان بهرامی که مهمترین بازار منطقه ۱۸ است، بعد از سالها سرو سامان خوبی پیدا کرده است. بلوار زیبا شده و با عقبنشینی مغازهها فضای تردد مردم بازتر و شهرداری در این بلوار پیادهرو مناسب درست کرده است.»
اطلاعات فوری
محمد حیدری (بابا حیدر) در سال ۱۳۲۹ در یکی از روستاهای قزوین به دنیا آمد. در ۸سالگی در همان محل به مکتبخانه رفت و خواندن و نوشتن آموخت و از آن پس، بهتر از کتاب همنشینی نیافت. بعدها تحصیلاتش را ببنا به علاقه شخصی ادامه داد و توانست در ۴۸سالگی از پایاننامه خود در رشته ادبیات فارسی دفاع کند و مدرک کارشناسی ارشد بگیرد. نکته اینکه او برای نخستین بار در ۲۲سالگی کتاب «گلی از بهار جوانی» را که دوبیتی بود، سرود و با حمایت یکی از ناشران در تهران در ۲ هزار جلد چاپ کرد. از سایر آثار او میتوان به مجموعه ۴جلدی «ما موفقیم»، «دلنامه»، «گوی گوهرین»، «سی هزار بار دیدن خورشید»، «گلستان حیات»، «باز هم زندگی»، «در ستایش زندگی»، «من عاشق زندگیام»، «شکوفه میبارد» و «چغالی بادام» اشاره کرد. بابا حیدر عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و نیز عضو انجمن اهل قلم است.