همشهری آنلاین - بهاره خسروی : بیشترین تاثیر و علاقه برای دنبال کردن شاخه های رشته پزشکی را دوران کودکی از پسر خاله اش گرفت که در دانشگاه علوم پزشکی تبریز در رشته پزشکی عمومی قبول شد. این ماجرا او را مصمم به ادامه تحصیل در حوزه پزشکی کرد. این ماما در مواجه شدن با نخستین زایمان حسابی ترسید اما راه پر فراز و نشیبی در استانهای محروم کشور تجربه کرد تا امروز که بر سکوی ماما نمونه کشوری نشسته است. تجربه های ماندگاری که وقتی این روزها از آن یاد می کند لبخند رضایت آمیزی بر چهره اش نقش می بندد و می گوید: « به دخترم همیشه میگویم"من مادر حدود ۱۸۰۰ کودک ایرانی و اتباع هستم."»
از پرستاری تا مامایی
«رویای کودکی بچه های زیادی پزشک شدن است. البته شاید اگر بعد از این همه سال به انتخابم برای تحصیل در حرفه مامایی بیشتر فکر کنم، شاید مسیرم را در رشته ادبیات یا ...پیش می گرفتم. علاقه زیادی به اجرا و مجریگری دارم و حتی چند بار هم مجری برنامه های دهه فجر و مراسم روز ماما و همایش های مربوط به حوزه کاری ام بودم . البته تاریخ را هم دوست دارم.»
«مریم ملکی زاده» کارشناس ماما مراقب و مسئول فنی مرکز خدمات جامع سلامت شهری ابوذر در پازل هفدهم شهر تهران که این روزها موفق به کسب عنوان مامای نمونه کشوری شده با بیان این مطلب سر صحبت را باز می کند: « تشویق خانواده برای دنبال کردن رشته پزشکی در من بی اثر نبود. در کنار آن اقوام و آشنایانی را می دیدم که در کنکور پزشکی شرکت می کنند، بیشتر برای انتخاب رشته در شاخه های پزشکی ترغیب میشدم. البته کنکور و رتبه آوردن در دوره ما پروسه عجیب تری هم داشت. من ابتدا در رشته پرستاری دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه اصفهان قبول شدم. برای کنکور مامایی دانشگاه آزاد تهران هم شرکت کرده بودم. اما امتحانش برایم مهم نبود چون به تشویق پدرم در کنکور مامایی هم شرکت کرده بودم.»
مریم بعد از اعلام نتایج کنکور راهی اصفهان می شود و تقریبا ۳۵روزی لباس دانشجویی رشته پرستاری بر تن می کند تا اینکه خبر قبولی در رشته مامایی در دانشگاه آزاد اسلامی تهران را به او می دهند و این بار دوباره عزم سفر به تهران زادگاهش می کند تا در کنار خانواده به تحصلیش در شاخه دیگری از پزشکی ادامه دهد و این تغییر شروع یک زندگی پر ماجرا را برایش رقم می زند.
خدمت در مناطق محروم استان اردبیل
مریم دانشجوی جوان رشته مامایی سال ۱۳۷۱ از دانشگاه فارغ التحصیل می شود. حالا باید برای کسب مهارت های بیشتر و ادامه کار و دوره طرحش راهی استان های محروم کشور شود و چند صباحی را از خانواده دور شود. تصور تنها بودن دختر جوان در شهر و روستاهایی که از کمترین امکانات برخودارند هم برای خانواده سخت بود. پدر و مادر مریم که ریشه ای اصالتا آذری دارند به او پیشنهاد انتخاب شهرهای آذریزبان مانند زنجان ، آذربایجان شرقی را برای گذاران دوره طرح می دهند. جایی که اقوام در آن سکونت دارند و در صورت بروز هر مشکلی می توانند حامی این دختر جوان باشند. ملکی زاده با اشاره به این موضوع ادامه میهد: « اولین گزینهام شهر زنجان بود. ۲۴ نفر ماما برای این شهر می خواستند. از میان داوطلبان ۴ نفر قبول نشدند که یکی از آنها من بودم. اما قرعه کارم به مرکز تسهیلات زایمانی اصلاندوز در مرز جمهوری آذربایجان افتاد. این مرکز هنوز افتتاح نشده بود . آن زمان استان اردبیل جزء استان آذربایجان شرقی بود.»
بالاخره سرنوشت او را به شهرستان پارس آباد کشاند. بیشتر پزشکان بیمارستان پارس آباد خارجی (بنگلادشی و هندی) بودند. او در مرکز بهداشت رجایی پارس آباد به عنوان کارشناس بهداشت خانواده و ماما مشغول به کار شد. با توجه به کمبود نیرو، ملکی زاده بعد از ۴ ماه و ماموریت های پیاپی در زایشگاه هفده شهریور شهرستان گرمی به عنوان ماما مشغول به گذراندن طرح شد . ۲ سال در شهرستان گرمی در کسوت ماما و بعدها به عنوان مسئول همان زایشگاه فعالیتش را ادامه داد. البته این مسئولیت در زایشگاه شامل امور مربوط به مدیریت بیمارستان و همزمان انجام شیفت های مامایی نیز می شد.
ترس از رویارویی با نخستین زایمان
حرفه مامایی از آن دست شغل های پر مخاطره و پرفراز و نشیب است که باید شش دانگ حواست جمع به کار باشد چرا که کوچک ترین خطایی باعث تبعات جبران ناپذیری می شود. تصورش کنید وقت دنیا آمدن بچه ای باشد آن وقت مامای مربوطه حسابی از دیدن بچه در حال تولد وحشت کند. شاید خیلی ها به دلیل عدم غلبه بر ترسشان قید کار بزنند. اما مریم ملکی زاده علی رغم ترسی که از دیدن اولین زایمان تجربه کرد توانست بر سکوی موفقیت ها بایستد. او از خاطره رویارویی با نخستین زایمان تعریف می کند: « ترم چهارم رشته مامایی بودم که همراه با چند نفر از همکلاسانم در بیمارستان شهید چمران تهران وارد اتاق زایمان شدیم تا برای اولین بار زایمان بچه ای را ببینیم. حسابی ترسیدیم. از شدت ترس و اضطراب عرق شدیدی کردم و حس کردم دست هایم می لرزد. مواجه شدن با زایمان طبیعی یک نوزاد صحنه عجیبی بود. هنوز هم جزئیاتش بعد از این همه سال در گوشه ذهنم باقیمانده است. البته همین یک بار بود و بعدها در دوران دانشجویی ترسم ریخت به نحوی که گاهی ۶ تا ۷ بچه را در یک شیفت شب بیمارستان فیاض بخش کرج (کمالی) می گرفتم.»
ماجرای یک اتفاق در در روستای پدری
او در میان خاطرات هیجان انگیز و عجیبش به ماجرای به دنیای آوردن کودکی مرده در روستای پدری اش اشاره می کند که باعث شد چند ساعتی در همانجا علاوه بر زایمان نوزادمرده یکی دو مورد نیز مشاوره مامایی انجام دهد. او تعریف می کند: « در همان سال های اولیه کارم پدر و مادرم برای دیدنم به پارس آباد آمدند. ریشه پدری و مادری ام در روستایی نزدیک اردبیل است. قرار شد یک روز همراه آنها مرخصی بگیرم و به این روستا برای دیدن یکی از اقوام که به او خاله می گفتیم راهی شویم. خاله از قابله های قدیمی و حرفه ای روستا بود. فردای آن روز که به دیدنش رفتیم، برای یک زایمان سخت دنبالش آمدند. کمی بعد کسی را برای کمک دنبالم فرستاد. من هیچ وسیله ای حتی دستکش همراه خودم نبرده بودم . توی خانه آنها که حتی دستکش ظرفشویی هم پیدا نمی شد باید بچه مرده ای را به دنیا می آوردم. این بچه در شکم مادر بر اثر دعوا با خانمی مرده بود. کار راحتی نبود احتمال از بین رفتن مادر به دلیل شرایط غیر بهداشتی در فضای بدون امکانات روستا بود. از طرفی گرفتن بچه مرده کار چندان راحتی نبود چون مدت نسبتا زیادی از مرگ جنین گذشته بود. مجبور شدم از کیسه زباله به جای دستکش استفاده کنم.کارم حسابی سخت بود و سخت تر اینکه علت فوت بچه را باید توضیح می دادم که اگر به زبان فارسی برای پزشک بیمارستان می نوشتم حتما دعوای دیگری پیش می آمد. مجبور شدم شرح ماجرا و علت فوت را به زبان انگلیسی بنویسم. تا کسی متوجه علت مرگ نوازد مرده نشود. اما بعد از این اتفاق روز پر ماجرایی را داشتم . چون زنان روستا بسیار با محبت بودند و برای تشکر نزد من آمدند...» ملکی زاده بعد از این زایمان سخت میان خانم های روستا حسابی محبوب شد و در همان مدت کوتاهی که برای استراحت همراه خانواده راهی روستا شده بود برای چند خانم مشاوره مامایی انجام داد.
رسیدن به سکوی موفقیت
مریم ملکی زاده در پارس آباد مغان اولین حکم کاری اش را گرفت و بعد از گذراندن دوره طرح طولانی اش که با توجه به کمبود نیرو تشخیص داد تا چند وقتی حتی اضافه تر کار کند. بعد اتمام طرح مجوز راه اندازی مطبش را گرفت. مطبی که هیچ وقت باز نشد. او ادامه میدهد: « مجوز گرفتم تا در اسلامشهر تهران مطب باز کنم. اما هیچ وقت در تهران مطب نزدم. بعد استخدام در شهرستان گرمی مطب باز کردم . بعد از دو سال به تهران آمدم دوباره شروع به درس خواندن کردم و در آزمون استخدامی شرکت کردم. دوباره در همان زایشگاهی که دوره طرحم را در آن گذرانده بودم قبول شدم. سعی می کردم تا از هر فرصتی برای به روزرسانی دانش کاریام استفاده کنم . از شرکت در مراسم و همایش ها و کنگره های کشوری گرفته تا کارهای پژوهشی و تحقیقاتی که حس میکردم برای ارتقای معلوماتم لازم است.»
آرامش ارزشمند بعد از طوفان
این کارشناس مامایی که ۲۸ سال در این حرفه سابقه دارد، سال های جوانی اش در مناطق محروم استان اردبیل در کنار هموطنانی صرف کرده که از داشتن حداقل امکانات اولیه مثل آب آشامیدنی سالم محروم بودند؛ روزهایی را در آنجا گذرانده که مدتی پزشک متخصص زنان و زایمان نداشته و باید کلی تلاش می کرد با حداقل ها جان مادران را نجات دهد؛ شبی برای زنده ماندن مادری تا صبح پلک روی هم نگذاشت و سه بار همراه تیم پزشکی عملیات احیا انجام داد: « حرفه مامایی از مشاغل پر استرس است چرا که یک ماما از زمان مشاوره ازدواج ، دوران قبل از بارداری ، بارداری و تولد و بعد از بارداری همواره باید مراقب بیمارش باشد . زمان زایمان کوچک ترین غفلت چه از نظر قانونی، چه از نظر انسانی لطمه جبران ناپذیری به همراه دارد. شاید به همان اندازه مادری که با تحمل درد برای دنیا آوردن بچه استرس دارد کادر پزشکی هم در تکاپو هستند تا شرایط سلامت مادر و فرزند همزمان فراهم شود. شنیدن صدای گریه نوزاد پروسهای کوتاه و نفسگیری دارد. آرامش ما زمانی حاصل می شود که مادر و کودک در کنار هم با سلامت قرار بگیرند. این آرامش ارزشمندترین حس زندگی در حرفه ماست. ایت به منزله شارژ روحی است که حتی از مسافرت کردن برای تجدید قوا ارزشمندتر است.»
ملکی زاده در پایان با اشاره به تعداد فرزندانی که در طول این سال ها به دنیا آورده است می گوید:« در این سال ها روزهای سخت زیادی را تجربه کردم . زایمان های عجیب زیادی هم دیده ام. گاهی زایمان هایی در دل سرمای کوهستان میان راه و با کمترین امکانات. همیشه به دخترم می گویم به ظاهر من یک فرزند دارم اما مادر بیش ۱۸۰۰ کودک ایرانی و افغانستانی هستم که در این سال های خدمتم به دنیا آوردهام.»
سختی های دوران کرونا
او می گوید : « تمامی همکاران مراکز بهداشتی و درمانی طی دو سال اخیر مشکلات و سختی های فراوانی را پشت سر گذاشته اند از پیگیری وضعیت بیماران تا تزریق واکسن کرونا در مراکز مختلف. من هم در این مدت علاوه بر وظایف قبلی به عنوان مراقب سلامت و ماما از طریق سامانه ۴۰۳۰ حتی در منزل ساعتها مشغول پیگیری وضع بیماران کرونایی و مادران باردار بودم.»