به گزارش همشهری آنلاین، در جدیدترین فیلم الکس گارلند، جسی باکلی نقش زنی به نام هارپر بازی را میکند که سفر آرامش به حومه شهر، به ماجرایی ترسناک و تمثیلی بدل میشود.
هارپر با رسیدن به کلبه روستایی زیبای انگلیسی که برای چند هفته اجاره کرده است، یک درخت سیب پربار میبیند، سیبی میچیند و میخورد و بعد کلمه استعاره (METAPHOR) با حروف قرمز بزرگ روی صفحه ظاهر میشود.
خوب، نه دقیقا اینطور، اما طراحی صدا و حرکات دوربین، برای تاکید بر اهمیت این لحظه، دست به دست هم میدهند و کمی بعد، صاحبخانه بابت اینکه به ادعای او هارپر از باغ میوه دزدیده است، سر و صدا راه میاندازد.
یادآوری نامحسوس ماجرای حوا در باغ عدن، یکی از نشانهها در فیلم مردان (Men) است - جدیدترین فیلمی که الکس گارلند نوشته و کارگردانی کرده - که شما را به سوی مقصود صاحب اثر راهنمایی میکند. این فیلم، ملغمهای است از وحشت و تمثیل، مملو از جلوههای ترسناک، آزاردهنده و کنایههای ادبی و اسطورهای که در جهت کیفرخواستی مشخص علیه جنسیت چیده شدهاند.
یک زن، چه در حال خوردن سیب باشد، چه در حال امور عادی چون پیادهروی، حمام کردن یا آواز خواندن و چه قصد پایان دادن به یک ازدواج را داشته باشد، مردان او را تنها نخواهند گذاشت. بدتر از آن، مردان، سابقهای طولانی در سرزنش زنان به خاطر مشکلات و شکستهای خود دارند. سنت قربانی زنستیزی، چیزی است که گارلند با توسل به اساطیری چون لدا و قو [تبدیل شدن زئوس به قو و تجاوز به لدا] و اولیس و سایرنها [اولیس برای آن که به دام سایرنها نیفتد، خودش را به دکل کشتی بست] سعی در بیان آن دارد.
هارپر که ساکن لندن است، به تازگی تجربهای وحشتناک از سر گذرانده که در فلشبکها هر بار چیز بیشتری از آن بر ما روشن میشود. اصل ماجرا به اندازه کافی روشن است: همسر هارپر، جیمز (پاپا اسیدو) پس از مشاجره و کتک زدن او، به زندگی خود پایان میدهد.
نسخه متعارفتر از داستان او میتواند این باشد که احتمالا آنچه در ادامه میآید، یعنی افراد مختلفی که در حومه شهر، او را میترسانند و آزار میدهند، رویدادهای ذهنی او به دلیل خشم و احساس گناه هضم نشده در روانش هستند. اما فیلم «مردان» با تمام توجهی که به وضعیت ذهنی هارپر دارد و با وجود بازی حساس جسی باکلی، واقعا یک تریلر روانشناختی نیست. این فیلم، به واقعیت معمولی و معنای نمادین رویدادهایی متعهد است که در فضایی میان امور عادی و ماوراءالطبیعی رخ میدهند.
کسی که هارپر خانه را از او اجاره میکند - که هارپر او را فردی بسیار معمولی و شخصیتی بسیار روستایی توصیف میکند - شخصیتی کنایی با دندانهایی بزرگ و ظاهری به سبک افراد طبقات بالای اجتماع است که روری کینیر نقش او را بازی میکند. نقش افراد دیگر از روستاهای مجاور، از جمله یک پسر جوان، یک کشیش، پلیس و مرد برهنهای که بیرون، پشت پنجره اتاق نشیمن ظاهر میشود، همه و همه توسط کینیر بازی میشود.
هارپر از حضور سرزده این افراد نگران است، اما به نظر نمیرسد متوجه شده باشد که همه مردانی که با آنها روبهرو میشود، چهرههای مشابهی دارند. دو زن دیگر در فیلم هستند؛ دوست هارپر، رایلی (گیل رانکین)، که گاهی اوقات در یک چت ویدیویی ظاهر میشود و یک افسر پلیس (سارا تومی) که دلسوز است، اما کمک چندانی نمیکند.
همانطور که اوضاع در روستا ترسناکتر میشود، خاطرات هارپر از آخرین صبح خود با جیمز شدیدتر به یادش میآیند، و تصاویر از دلهرهآور به وحشتناک تغییر میکنند. نقطه اوج، تصویری حرفهای است که بیشتر معماگون است تا ترسناک، شاید به این دلیل که مثل ماجرای درخت سیب، به طرز توی ذوقزنندهای واضح است.
این فیلم همچنین کمی درهم و برهم است. گارلند، در فیلمهای دیگری که کارگردانی کرده (اکس ماکینا Ex Machina و نابودی Annihilation) مهارت زیادی در ژانرهای روشنفکرانه از خود نشان داده و ایدههایی هولناک درباره قدرت، امیال، فناوری و خشونت در داستانهایی گنجانده است که به داستانهای علمی-تخیلی و ترسناک گرایش دارند. در فیلم مردان، گارلند به طرزی استادانه، چیزی را که از او انتظار داریم زیر پا میگذارد و نمیتواند به سطح ناراحتکنندگی و وهمآلودی فیلمهای پیشینش دست یابد.
فیلم «مردان» همینطور فاقد آن انسجام فکری است که در فیلمهای تمثیلی اخیر سینما شاهدش بودهایم؛ فیلمهایی مثل انومالیسا (Anomalisa) از چارلی کافمن، ضد مسیح (Antichrist) فون تریه، خرچنگ (The Lobster) لانتیموس و برو بیرون (Get Out) جردن پیل. اینجا واقعا بحثی وجود ندارد، و آنچه به نظر فمنیسم میرسد، بیشتر مردفهم کردن (mansplaining) از کار درآمده است.
منبع: ترجمه از نیویورک تایمز با کمی تغییر.