همشهری آنلاین - طه رادمنش : در اواخر قرن ۱۹ میلادی در ایالات متحده اخبار بیارزش را بر کاغذهای کاهیِ زردرنگ چاپ میکردند تا کمدرآمدها آن را بخرند و بخوانند و دورش بیندازند. اطلاق صفت زرد به امور سطح پایین و دم دستی، از همین جا وارد قاموس جهانیان شد. جهان یک سره زرد شده و ایران نیز. روانشناسی به عنوان شاخهای از علوم انسانی نیز از زردگرایی محفوظ نیست. در جوامعی چون ایران که نه هنوز از سنت بریده و نه به مدرنیته رسیده و در وضعیتی بینابینی قرار دارد، همواره مشکلات روانی به تعبیر عامیانه سوسولبازی تلقی شده. افسردگی، فشارِ روانی حاصل از طلاق، بحران میانسالی و ... مشت نمونۀ خرواری است از مشکلات پیدا و ناپیدای اعصاب و روان. نمیتوان حکم کلی صادر کرد و بیماریهای روانی را به قشر خاصی از مردم تقلیل داد، اما همچون تمام امورِ این جهانِ پولی، همه چیز در گروی طبقۀ افراد است.
بیماری چه به شکل فیزیکی و چه روانی همواره در کمینِ نوع بشر است، ولی آیا همه به یک اندازه از آن آسیب میبینند؟ هرگز. فرادستان و ثروتمندان به مدد سبک زندگیِ خاص خود، از مصونیت بیشتری در برابر آسیبهای روانی برخوردارند. ساده است؛ پاندمی کرونا نشانمان داد که همه سوار یک قایق نیستیم و عدهای سوار کشتیهای عظیمتری هستند. روان نیز همین است. درد برای انسان است و درمان نیز هم.
بلاگرهای روانشناسی؛ مروجان روانشناسیِ زرد از این آبِ گلآلودی که روانِ فرودستان را بیشتر به ته باتلاق فرو برده، ماهیهای بزرگی صید میکنند. مردمانی که توانایی خرید نان، گوشت، برنج و دیگر اقلامِ حیاتی را برای ادامۀ حیات ندارند، اگر گرفتار مشکلات روانی شوند چه راهی پیش پایشان است؟ یا بیماریِ روانی به محاق میرود و ضمیرِ فرد را نابود میکند یا با متوسل شدن بیمار به شارلاتانها، این دردِ خاموش به شکل بیکیفیتی درمان میشود. اجبار بشر را به سمت چیزهایی دم دستی سوق میدهد. دیدنِ فیلم بیارزش و گوش دادن به موسیقیِ سطح پایین، باعث پایین آمدن شاخصهای فرهنگی یک کشور میشود و صد البته که در جای خود مهم است و شایستۀ پژوهش، ولی سلامت، همچون تغذیه امری حیاتی است و نمیتوان راهحلِ دمدستی برایش پیدا کرد.
به تازگی لیستی ۱۴۴ نفره تحت نام «روانشناسنماها» از سوی سازمان نظام روانشناسی و مشاورۀ کشور اعلام شد؛ اقدامی دیر اما بسیار مهم و ضروری. در این فهرست اسم کسانی چون انوشه و هلاکویی و دیگر اساتید و دکترهای خودخوانده دیده میشود؛ افرادی که نه تنها مراجعهکننده و متقاضیِ زیادی دارند، بلکه مرید نیز دارند. بارها از سوی اصحاب نظر داد سر داده شد که گول عناوین تقلبی را نخورید و سره را از ناسره و عوامفریبان را از متخصص تشخیص دهید، اما تا حکمی رسمی از سوی نهادی رسمی صادر نشد، گوش کسی شنوا نبود. هر چند هنوز هستند کسانی که بر پنبههای درون گوش خود، انگشت نیز گذاشتهاند و همین حکم را نیز وقعی نمینهند، اما دودِ این تجاهل نه بر چشم، که بر روان خودشان خواهد رفت. جماعتی که تا دیروز در هر همایشی شرکت میکردند و تماما بدون هیچ پیشینۀ علمی و تخصصی، حتی وقتی خود اکابر نیز نداشتند، برای همه نسخه میپیچیدند، اکنون نسخهشان در حال پیچیده شدن است. جماعتی که گاه بنا بر نبود کارشناس و رد نشدن از فیلترهای درست علمی، حتی آنتن زنده نیز داشتند و از شبکهای به شبکۀ دیگر میپریدند، اکنون پرشان قیچی شده. زنده باد این قیچی! شارلاتان صرفا انسانی با چهرهای کریه نیست، بلکه میتواند اتوکشیدهای باشد با سیمایی جذاب و صدایی زیبا، هر چند که صوت و سیمای ظاهر هیچ نیست، ای روانشناس! درمان زیبا بیار.
[*]عنوان نوشتهشده در تیتر با اندکی تغییر، برگرفته از رمان «دروغگویی روی مبل» نوشتۀ اروین دی یالوم، روانکاو و رماننویس است.