برخلاف کارهای قبلی «میرلس» بهویژه آثار ابتداییاش مثل «شهر مردان» یا «شهر خدا»، «کوری» مانند «باغبان همیشگی»بازیگران شناخته شده و سرشناسی دارد؛ جولیان مور، مارک رافالو، دنی گلاور و... از جمله بازیگران بینالمللی این فیلم هستند.اما داستان «کوری» درباره یک رخداد بسیار عجیب است؛ اتفاقی که زندگی مردم شهر ناشناسی را برهم میزند. و این رخداد چیست؟ کوری یکباره، آنهم در کسری از ثانیه.این اپیدمی درعرض چندروز گریبان تمام مردم شهر را میگیرد و سرانجام تنها کسی که هنوز سالم مانده زنی است که همسرش پزشک است و در فیلم او را بهعنوان «همسر دکتر» میشناسیم.
درواقع ویژگی منحصربهفرد او در آن شرایط بحرانی و در آن شهر- گرچه در بین مردم عادیترین چیز است- بینایی هر 2چشم اوست، در جاییکه همه کور شدهاند.مدتی میگذرد و زن (جولیان مور) پس از کوری شوهر پزشکش به این نتیجه میرسد که باید کاری انجام دهد و وظیفه «لیدرشیپی» برازنده او و یا حتی وظیفه حتمی او میشود. او میکوشد مردم را به زندگی دوباره و کنار آمدن با شرایط سخت حال حاضر و رسیدن به سلامتی ترغیب کند؛ روندی که هرگز سرانجامی آرام و بیدردسر ندارد.
«کوری» یک اثر اقتباسی است از نوول یک نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل. خوزه ساراماگو «کوری» را در 73 سالگیاش نوشت؛ یعنی در تابستان 1995 و در اواخر آگوست. «کوری» به زبان پرتغالی به بازار نشر رسید. 2سال بعد در اکتبر 1997 «کوری» توسط «جیووانی پونتیرو» به انگلیسی برگردانده شد و بنگاه انتشاراتی «هارویل» نسخه انگلیسی را چاپ و توزیع کرد؛ اثری که البته با استقبال خوانندگان روبهرو شد و به چاپ چهارم هم رسید.
از سال 2004 تا اکتبر 2007 که میرلس به طور جدی شروع به تولید فیلم «کوری» کرد؛ همیشه این خبر اعلام میشد که حقوق سینماییاش در شرف خریداری است و تنها مشکل بعضی شرایط «ساراماگو» در فیلم شدن نوولاش است که کار را سخت کرده. یکی از دلمشغولیهای ساراماگو در اینرابطه به مصاحبه طولانیاش با نیویورکر (ژوئن 2003) برمیگردد. جایی که گفت میترسم «کوری» بهدست کارگردانی بیفتد که نوول مرا به فیلمی «زامبیوار» تبدیل کند. اگرچه این اتفاق روی نداد. اما از «کوری» فیلمی ساخته شد که آشغال بودنش به مراتب از یک کار ویدیویی زامبی هم نازلتر بود.
«میرلس» عنوان کرده که بعداز خواندن کتاب کوری؛ از خود بیخود شده و این آرزو مثل خوره بهجانش افتاده که هر چه زودتر این کتاب را به زبان سینما درآورد.
اتفاقی که ایکاش هیچگاه روی نمیداد و تجربه «عشق سالهای وبا» تکرار نمیشد. عجیب اینجاست که این دو اتفاق بهرغم تفاوتهای شگرف در نوع داستان و گرید و اعتبار نویسندههایشان، در چند چیز مشترک هستندکه یکی از آنها حوزه تقریباً مشترک زبان و فرهنگشان است. البته درحین تماشای فیلم «کوری» اصلاً به پلاک ماشینها یا پیدا کردن یک ساختمان معروف و یا خیابان و یا هر نماد دیگری نگردید که مثلاً بفهمید اینجا کجاست.
در فیلم، شهر کاملاً ناشناس معرفی میشود. اما باید دانست که اینجا سائوپوئلو است. بسیاری از سکانسهای این فیلم در این شهر شلوغ فیلمبرداری شدهاست. به هر حال نسخه پرتغالی کتاب و ترجمه انگلیسی آن تبدیل به یک سناریوی نیمبند شده که این عمل را بازیگر نقش «دزد» همین فیلم، یعنی «دون مک کلار» مرتکب شد.
رمان 288 صفحهای خوزه ساراماگو تبدیل شد به یک فیلمنامه 400 صفحهای که برایش یک فرقون جهت حملونقل لازم بود و سرانجام این سناریوی سنگینوزن، فیلمی 121 دقیقهای شد؛ اثری مغشوش و آشفته که بهقول «راجر ایبرت» از آن دسته فیلمهایی است که برای دیدنش باید به تماشاگر پول داد.
نوول «ساراماگو» تقریباً 5 فصل دارد و هر فصل اگرچه مستقل بهنظر میرسد اما با ظرافتی خیرهکننده هر پارتی به دیگری وصل میشود و این ارتباط «ساراماگو» برای ارائه تمثیل و حتی معما چنان بسترسازی کرده و عناصر داستانش را در این فضای تمثیلی قرار داده که پیگیری هربخش کتاب با فصل بعدیاش کشش مطلوبی برای خواننده ایجاد میکند.
هرگز در متن کتاب فضای وهمآلودی از ماجرای اتفاق افتاده بهصورت خاص روایت نمیشود؛ چرا «ساراماگو» بسیار از تمثیل و حتی فانتزی در نوولش سود جسته و اگر سوسپانسی هم به داستان وارد کرده (عموماً پارت سوم سوسپانس بسیاری به دیگر پارتها دارد. جایی که همسر پزشک آستینها را بالا میزند و «لیدر شیپی»اش مورد قبول مردم واقع میشود. هنگامی که او تمام نیرو و همتاش را خرج زندگی بهتر مردم بیمار و نابینای اطرافش میکند) بهدلیل فضای نو و بدیع داستانش منطقی است.
و این تازگی فضا، تصنعی هم نیست. اهالی شهری که تا دیروز حتی تا ساعتی پیش مشغول کارهای روزمرهشان بودند، بهناگاه نعمت بینایی را از دست میدهند.
طبیعی است که در همین گیرودار خواننده هم ناخودآگاه وارد ماجرا میشود و پیگیر قضایا و مهمتر اینکه: این افراد چگونه ادامه خواهند داد؟ ضمن اینکه پیگیری منشاء قضیه در اینجا برای هردو مهم میشود. پابهپای داستان که پیش برویم تمثیلها و معماها و فانتزیها عمدتاً بیشتر از اینکه درباره علت این رخداد باشد، درباره ادامه زندگی و امید به زندگی میشود؛ روندی که میرلس در فیلمش 180 درجه خلاف آن را به تصویر میکشد.
تمثیل و معما در «کوری»میرلس آشکارا تبدیل شده به حرافی و شعارزدگی. اگر در کتاب هر 5 فصل با یک منطق شروع و با یک راهکار پایان مییابد، در فیلم آشفتگی و بلاتکلیفی غوغا میکند. ضمن اینکه ضرباهنگ فیلم هم به یک وسیله برای راهرفتن و سهل و آسان روی اعصاب تماشاگر تبدیل شود.
و در آخر اینکه «میرلس» ادعا میکند قصد داشته فیلمی «ناتورالیستی» بسازد که تصویر و کیفیت بعدی و فضاسازیاش حرف اول و آخر فیلم باشد. اما جنس «ناتورال» میرلس بدجوری قلابی و ناخالص از کار درآمده است.