یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۵:۲۶
۰ نفر

مهدی تهرانی: فیلمی که با ناشناخته‌ترین ترکیب و عوامل، نامزد دریافت ۳جایزه گلدن گلوب و ۹ جایزه اسکار شده است به احتمال فراوان اثر خاصی است.

«جعبه درد» فیلم خوبی است، کشش و انگیزه زیادی را برای تا انتها دیدن در بیننده ایجاد می‌کند، فیلمبرداری‌‌اش نوآوری دارد و سرشار از خلاقیت است، چینش داستانک‌ها، روند شکل‌گیری ماجرای پایانی و تعلیق مناسب را به بستر اصلی فیلم می‌افزاید، عناصر داستانش منظم کنار هم قرار گرفته‌اند و شخصیت‌ها هرکدام به سهم خود وجودشان برای رسیدن به انتهای ماجرا لازم به‌نظر می‌رسد. بیگلو جعبه درد را درحالی فیلمی ضدجنگ معرفی می‌کند که در تیتراژ فیلم، جنگ را دارو می‌خواند و البته کمترین صداقت را در جریان فیلم به نمایش می‌گذارد.

یک تیم سه نفره طی 365 روز عملیات خود هیچ کاری به گردان‌ها و درگیری‌های دیگر ندارند؛ آنها گروه خنثی‌کننده بمب هستند؛ بمب‌هایی که روزانه ده‌ها عراقی و آمریکایی را به کشتن می‌دهد. جعبه درد که اسم بسیار بامسمایی است به رفتارشناختی اعضای این گروه و تاحدودی آدم‌های دور و بر آنها می‌پردازد.

وقتی فرمانده این گروه (با بازی گای پیرس) در همان چند دقیقه ابتدای فیلم بر اثر انفجار بمب کشته می‌شود، جانشین او (با بازی جرمی رنر) با خلقیات عجیب و منحصر‌به‌فرد خود این رفتارشناختی را کامل می‌کند و شمایلی سراسر احساسی از یک سرباز آمریکایی که هرروز جانش را در کف دست گرفته به نمایش می‌گذارد.

این سه نفر

جعبه درد را شاید بتوان به 3بخش اصلی تقسیم کرد؛ بخش اول معرفی گروهی است که تا پایان ماجرا با آنها سر و کارداریم. بخش دوم فیلم به رفتارشناختی ویلیام جیمز، فرمانده جدید گروه می‌پردازد و در کنار آن، تماشاگر این فرصت را به‌دست می‌آورد تا با 2نفر دیگر گروه یعنی گروهبان سنبورن و سرجوخه الدریج آشنا شود.

جیمز ابتدای کار فقط یک سرباز کله شق به‌نظر می‌رسد اما هرچه جلوتر می‌رویم ویژگی‌های خاص او بیشتر شناخته می‌شود. اگر الدریج جوان مدام برای اتمام ماموریتش لحظه شماری می‌کند، جیمز تنها به زنده ماندن فکر می‌کند. در ادامه گروهبان سنبورن نیز با الدریج همزبان می‌شود و از ترس‌هایش می‌گوید اما هنوز از ترس جیمز خبری نیست تا اینکه در می‌یابیم دست برقضا او بهترین و بیشترین انگیزه‌ها را برای زنده‌ماندن دارد: یک  همسر چشم انتظار و پسری که تازه به‌دنیا آمده است؛ اگرچه به قول سنبورن به جیمز نمی‌آید که اهل داشتن خانواده باشد چه برسد به فرزند.

اما این بخش سوم ماجراست که با وجود کوتاه بودن به‌شدت برای جمع و جور کردن داستانک‌های فیلم و همچنین نتیجه‌گیری برای رفتارشناختی شخصیت اصلی فیلم، زیبا از کار در آمده است. در این بخش، جیمز را می‌بینیم که به خانه برگشته است؛ همراه همسرش به خرید می‌رود و در کارهای منزل به او کمک می‌کند و حتی وقتش را با پسر کوچکش می‌گذراند ولی به خوبی پیداست که او اهل خانه ماندن نیست تا اینکه یک روز به همسرش می‌گوید انفجارها در بغداد زیاد شده و یک متخصص، می‌تواند از تلفات کم کند. سکانس پایانی فیلم، تصویر لانگ شاتی است که یک خنثی‌کننده بمب با لباس‌های مخصوص را در فاصله دور نشان می‌دهد و احتیاج به توضیح نیست که او کسی نیست جز سرگروهبان ویلیام جیمز.

فردایی برای همه

با تمام امتیازات جعبه درد، این فیلم برخلاف نظر کارگردانش هرگز ضد‌جنگ نیست؛ حتی قهرمان پرور هم نیست. اگرچه فیلم در تصویر کشیدن خلقیات سربازان جنگ خوب عمل کرده اما فیلم ضد‌جنگ یک ویژگی ممتاز دارد و آن صداقت در روایت است. جعبه درد در بیشتر صحنه‌ها چندان صادق نیست و بیشتر قصد دارد حس همدلی بیننده را با شخصیت‌های اصلی فیلم برانگیزاند که سربازان آمریکایی هستند.

فیلم در عمده صحنه‌ها نشان می‌دهد درحالی که سربازان آمریکایی برای نجات جان عراقی‌ها قربانی می‌شوند، آنها با فراغ بال سربازان آمریکایی را همچون تماشاچیان مسابقات گلادیاتوری از بالکن و پشت بام خانه‌های محقر خود می‌نگرند و حتی بدتر در پی راهی هستند که اتفاقا برخلاف سعی آمریکایی‌ها بمب‌ها را منفجر کنند. این درکنار شیطنت دیگری است که در پس زمینه همه صحنه‌های خنثی کردن بمب، صدای اذان به گوش می‌رسد.

فیلم «در دره الاه» صداقت بهتری داشت؛ هرکس از هر ملیتی به سهم خود نقشش را بدون فریاد و سردادن شعار شروع کرد و به پایان رساند. در سکانس افتتاحیه فیلم «در دره الاه» تامی لی جونز، سرایدار مدرسه را بازخواست کرد که چرا پرچم آمریکا را سروته به میله وصل کرده است ولی وقتی فهمید پسرش در جنگ قربانی ندانم‌کاری سردمداران و سیاستمداران آمریکایی شده خودش تعمدا پرچم آمریکا را سروته کرد. در واقع هیچ کدام از آن دو حالت شعاری نبود و صداقت داشت برای همین هم به دل تماشاگر می‌نشست؛ صداقتی که هرگز در جعبه درد موجود نیست.

شناخته‌ها و ناشناخته‌ها

برای فیلمی 131دقیقه‌ای بودجه‌ای 11میلیون دلاری درنظر گرفته شده که نشان می‌دهد از ابتدا چندان حسابی برایش باز نشده است. اگرچه دیوید مورس، رالف فاینز و گای پیرس هم به‌صورت افتخاری در آن بازی کرده باشند. اما کاترین بیگلو به اذعان خودش چندین راهکار از بزرگان سینما را آویزه گوشش کرده بود؛ یکی استفاده از مدیر فیلمبرداری که تجربه کلان در فیلمبرداری از کارهای خارج از پلاتو مثل حضور در دشت، کوه و برزن را داشته باشد و برای همین بیگلو باری آکروید را برگزید که جادویش در مقام مدیر فیلمبرداری، چنان فیلمی از جعبه درد ساخته که در خوش ساختی‌‌اش شکی نیست. از آکروید فیلم‌های «یونایتد 93»، «باد در مرغزارها می‌وزد»، «جنگ در سیاتل» و «در جست‌وجوی اریک» را به یاد بیاورید.

دیگر راهکار را پیش از این رومن پولانسکی برای ساخت فیلم جنگی به کار برده بود و آن عدم‌استفاده از هنرپیشه‌های بزرگ است که بیگلو از آن درست استفاده کرد و به نتیجه هم رسید. چنانچه خود پولانسکی نیز برای فیلم «پیانیست» از آدریان برودی استفاده کرد که با وجود قابل احترام بودنش نه قبل از اسکار بردنش برای پیانیست و نه بعد از آن هرگز بازیگر درجه اولی نبود. در جعبه درد هم جرمی رنر ایفای نقش کرد که حتی برای آمریکایی جماعت هم چهره آشنایی نیست. با این حال رنر در جعبه درد خوب کار کرد و درخشید اگرچه هیچ شانسی برای گرفتن اسکار نقش اول نخواهد داشت.

جنگ و صلح

«جعبه درد» (The Hurt locker) ساخته کاترین بیگلو ستایش‌شده فیلم سال از سوی منتقدان بوده و از این منظر موقعیت «میلیونر زاغه‌نشین» ‌را در اسکار پارسال به ذهن می‌آورد. سال گذشته فیلم دنی‌بویل به عنوان محصولی مستقل و کم‌هزینه در حالی تحسین منتقدان را برانگیخت و در نهایت فاتح اسکار نیز شد که به نظر می‌رسید این «مورد عجیب بنجامین باتن» است که به روحیات اعضای آکادمی نزدیک‌تر است.

امسال نیز «جعبه درد» در 9 رشته نامزد اسکار شده و «آواتار» نیز دقیقا با همین آمار شانس ‌بردن مجسمه طلایی را دارد؛ با این تفاوت که فیلم جیمز کامرون با گذر از مرز 2میلیارد دلار، رکورد تازه‌ای در فتح گیشه رقم زده ولی مجموع فروش ساخته کاترین بیگلو به 20میلیون دلار نیز نرسیده. در واقع «جعبه درد» بیشتر مورد علاقه‌مندان جدی سینما و نخبه‌ها قرار گرفته تا سینماروهای عادی «جعبه درد» فیلمی است تلخ و خشن که باور اینکه یک زن آن را کارگردانی کرده، کمی دشوار است.

هالیوود که در سال‌های اخیر فیلم‌های زیادی درباره حضور نظامی آمریکا در عراق ساخته، این‌بار به دستاوردی تماشایی دست یافته که گرچه در لحظاتی مانند محصولات مشابه، شعار می‌دهد ولی نظم ساختاری‌اش را قربانی مضمون‌گرایی نمی‌کند؛ نکته‌ای که موجب جلوه و درخشش «جعبه درد» و معیاری برای تمایز آن از دیگر فیلم‌های جنگی هالیوود می‌شود.

کد خبر 102898

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز