این نشست که با حضور استادان برجسته فلسفه مانند دکتر دینانی، مجتهدی، اعوانی و موحد برگزار شد، زمینهای بود تا در آن دکتر رجایی به بررسی مفهوم هویت در وجهه فردی و اجتماعی و تاثیر آن در ایجاد تمدنی اثرگذار (بازیگر) بپردازد. وی در آغاز با طرح پرسش «چرا ما عقب ماندهایم؟»کوشید تا از خلال اندیشههای هانا آرنت درباره «عمل» که مرتبط با معناداری حیات فرهنگی و اجتماعی انسان است، پاسخ دهد.
به نظر دکتر رجایی «عمل» آرمان انسان برای فرار وی از «کار» و «زحمت» است و «تولید همزمانی» که میتوان از آن به «بازیگری» تعبیر کرد، عامل پیشرفت جامعه خواهد بود. او معتقد است که ما «ایرانیان» باید از نو همانگونه که در دوران صفویه شاهد بودیم نقش بازیگر را در تمدن خود بازیابیم و از آن طریق برموانع رشد و توسعه اجتماعی و فرهنگیمان فائق آییم. با درنظرگرفتن شرایط امروزی جامعهمان همواره این سؤال مطرح میشود که چرا ما در برخی زمینهها پیشرفته نیستیم و دلایلی نیز برای آن مطرح میشود. در واقع سؤال این است که «چرا ما عقب ماندهایم؟»
در طول 200سال اخیر پرسش از عقبافتادنمان به انحای مختلفی مطرح شده و پاسخهای متنوعی نیز به آن داده شده است. اگر پاسخهای مطروحه را بررسی کنیم به این نکته برمیخوریم که عدهای عدم رشد قشر متوسط و عدهای دیگر توجه زیاد به دین را علت این عقبماندگی میدانند. دکتر فرهنگ رجایی پس از توصیف این پاسخها، اعلام کرد که این پاسخها درست نیستند و شاید توجه زیاد به دین، عین رشد و بالندگی باشد.
وی در ادامه گفت: «با درنظرگرفتن این نکته، ما بدین نتیجه میرسیم که شاید طرح چنین سؤالی اساسا اشتباه است و ما صرفنظر از دلایل عقبماندگی باید به شرایطی که پیشرفت در آن حاصل میشود نظر داشته باشیم. اگر ما عامل یا عواملی را به عنوان دلیل عقبماندگی در نظر بگیریم و روی آن مانور داده و قیلوقال ایجاد کنیم، هرچند پس از رفع آن به نقطه صفر خواهیم رسید اما پس از طی این مرحله به اهمیت این پرسش بنیادی پی خواهیم برد که «برای پیشرفت باید چه کار کنیم؟»
برای پاسخ به این سؤال باید در ابتدا بدانیم که هویتمان چیست و این «کهبودن» دو وجهه فردی و اجتماعی دارد. پس آگاهی به هویت و ارزش، زمینه ایجاد تمدنی تاثیرگذار یا بازیگر است.» دکتر رجایی به بررسی آرمان و هویت انسان از دیدگاه هانا آرنت پرداخت و گفت:«در نظر آرنت یکی از ویژگیهای اساسی انسان، زحمت است. آرنت تمام ضرورتهای مادی برای تداوم حیات را زحمت مینامد؛ اما ویژگی و فعالیت دوم انسان، کار است. کار فعالیتی است که در پاسخ به پرسش مطلوبیت یا سود انجام میشود و هدف آن تسهیل یک امر خاص است. کار منفعتی مادی یا ذوقی را حاصل میکند؛ اما از نظر آرنت، کار آن چیزی نیست که انسان را انسان میدارد؛ زیرا حیوانات نیز به این معنی کار میکنند. معماری زنبور عسل در ساخت کندو نوعی مهندسی و کاری بسیاری ظریف است.»
دکتر فرهنگ رجایی با بیان این دو ویژگی انسان و نشان دادن اینکه این 2مولفه، ویژگی اساسی انسان و مقوم هویت وی نیستند، به مقایسه این دو پرداخت؛ «زحمت، آغاز و پایانی دارد، اما کار آغازش مشخص نیست. کار فقط پایانی معین دارد. ممکن است طرح یک کار مدتها در ذهن موجود باشد، بدون آنکه آن طرح اجرا شود و پس از مدتها، شخص آن طرح را عملی کند. در این شرایط ما میتوانیم پایانی را برای کار در نظر بگیریم ولی نمیتوانیم آغاز مشخصی برای آن قائل شویم.
این در شرایطی است که زحمت که برای رفع ضرورت مادی است امری است که آغاز و پایان مشخصی دارد (مانند گرسنگی). اما ویژگی و فعالیت سوم انسان «عمل»(action) است. هاناآرنت معتقد است که عمل، فعالیت جالبی است که نه ضرورت دارد و نه فایده. «عمل» کردن ضروری نیست بدین معنا که انجام ندادن آن به حیات انسان لطمه نمیزند؛ اما عمل چیست؟ عمل فعالیتی است که زندگی را معنادار میکند. بنابراین فایده عمل این است که به زندگی معنا میدهد.
عمل در مقایسه با زحمت و کار بدینگونه توصیف میشود که آغاز دارد ولی پایانش مشخص نیست و بر همه اعصار و دورهها اثر میگذارد. مکالمات افلاطون یا اسفار ملاصدرا عملی هستند که پایانی ندارد. عمل آن چیزی است که انسان را «انسان» میسازد و مستلزم آزادی، اراده و تجمع انسانی است. بنابراین اولین جنبه از آرمان آدمی، رفتن به ورای زحمت و کار است. جوامعی که صرفا کار زیادی میکنند، از نظر تمدن ضعیف هستند و نمیتوانند منشأ اثر یا به عبارتی «بازیگر» باشند. بنابراین اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید به آرمان انسان بودن، ورای زحمت و کار، آگاه باشیم.
اکنون که آرمان انسانی را شناختیم، باید ببینیم اجتماع آرمانی چیست. اگر نگاهی به تاریخ ایران بیندازیم، میتوانیم در دوران صفوی نمونهای از جامعه موفق و پیشرفته(بازیگر) را ببینیم. میدان نقش جهان به عنوان نقطه مرکزی پایتخت این حکومت، نمادی از پیشرفت و تولیدهای گوناگون انسانی است. در چهار ضلع این میدان، نمادهای پیشرفت علمی وفرهنگی(مسجد و مدرسه)، پیشرفت مادی(بازار)، قدرت و شوکت (برج عالی قاپو) و پیشرفت در روابط اجتماعی و خانواده(مسجد شیخلطفالله) را میبینیم. چیزی که در این نمونه خاص مشاهده میشود«تولید همزمانی» است.
«تولید همزمانی» عاملی بسیار مهم برای آرمان اجتماع است، زیرا همه سپهرهای فعالیت آدمی را در بر میگیرد. پس جامعهای که تولید یکسویه دارد راه به جایی نمیبرد. ایران عصر صفوی، هم در علم و فرهنگ (پرورش فیلسوفان و اندیشمندان) و هم در عرصه تولید اقتصادی پیشرفته بود و تاثیرگذاری بالایی داشت. این همان چیزی است که آن را «بازیگری» میخوانیم.»
دکتر فرهنگ رجایی در ادامه سخنانش ایده آرمان فرد و آرمان اجتماع را چنین جمعبندی کرد: «آرمان برای فرد انسانی، شرایطی است که در آن فرد عمل میکند ولی بنده کار و زحمت نیست.
هانا آرنت میگوید: آنچه انسان را «انسان» میکند توان رفتن به ورای وضعیت تصادفی است. وضعیت تصادفی همان شرایطی است که انسان اجبارا با آن روبهروست(مانند شرایط اجتماعی، خانوادگی و فرهنگی). انسان آرمانی بار دیگر خود را متولد میکند. انسان آرمانی انسانی است که تولدی دیگر یافته و مسئولیتپذیر است؛ اما جامعه آرمانی نیز جامعهای است که تولید همزمانی در آن روی میدهد. اگر جامعهای بخواهد بزرگ و توسعه یافته باشد، باید در تمامی جوانب توسعه پیدا کرده و مولد باشد نه اینکه صرفا تولیدی یکسویه در زمینهای محدود داشته باشد.»
سخنران جلسه از «ارزشها» به عنوان زاویهای دیگر برای بحث درباره هویت و توان بازیگری و اثرگذاری یاد کرد. وی گفت: «نظام ارزشها نظامی است که برای فرد و جامعه حدود و ثغور ایجاد میکند و وجه مشخصه تمام نظامهای انسانی-جهانی و فرهنگی- بومی است. از زاویه ارزش، دوگانههای انسانی- جهانی و فرهنگی- بومی بسیار اهمیت دارند؛ اولی افق و دومی ریشه را به انسان میبخشد.
اگر بعد انسانی ضعیف باشد جامعه منزوی میشود و نمیتواند جهانی گردد و در این عرصه بازیگری تاثیرگذار باشد؛ همچنین اگر بعد فرهنگی ضعیف باشد، جامعه دچار از خود بیگانگی میشود چون نمیتواند ویژگیهای بومی خود را بشناسد و حفظ کند. اما دستیابی به بعد انسانی به صورت کامل زمانی ممکن است که 3ویژگی وجود داشته باشد:1-عشق: در معنای طلبگی و در واقع همان جوشش درونی غیرجسمانی فرد 2- موقعیتشناسی(به تعبیر حافظ رندی): رندی به معنای بیتوجهی به شرایط نیست بلکه رند، موقعشناس است و توجهی کامل به شرایط زمان و مکان خویش دارد و مطابق آن عمل میکند 3- ملاحظهداری: ملاحظهداری آگاهی به ارزش مقام انسانی آدمی است. قید «انسانی» را از اینرو به کارمیبریم که نشان دهیم فرد با هویت، ورای نژاد و موقعیت جغرافیایی باید این ویژگی را داشته باشد.
انسان ملاحظهدار قبل از هر چیز نسبت به فکر خود تردید و تشکیک دارد. ناطق بودن انسان به معنای اهل نطق و گفتوگو بودن اوست. اگر فرد این ملاحظه را داشته باشد که مستمع و مخاطب او همزمان در حال گفتوگو با آینده و گذشته خویش است، مطئنا این باور را خواهد داشت که طرف مقابل، تمام حرفهای او را نمیفهمد. انسان ملاحظهدار، پژواک اندیش است؛ بدین معنا که به تمامی تبعات ناشی از صحبتهایش التفات دارد و به پژواکهای اندیشهاش میاندیشد.
این 3ویژگی در بعد انسانی باعث میشود تا فردی بتواند بازیگر باشد، بدین معنا که در جهان خویش مشارکت داشته، منشأ اثر و فاعلیت باشد. اما باتوجه به دوگانه دوم (بعد فرهنگی- بومی) مقام بازیگری انسان این است که به جغرافیای فرهنگی خویش آگاه باشد و دچار ازخودبیگانگی نشود. در این زمینه فارابی نمونهای کامل است.
وی با دستیابی به مولفههای انسان بازیگر و به تکامل رساندن بعد انسانی و فرهنگی توانست از تمام ظرفیتهای جغرافیایی-فرهنگی خویش استفاده کند و فلسفه اسلامی را بنیان گذاشت. برای بازیگر بودن باید یک بومی استوار بود و جامعه خویش را شناخت. بنابراین در گردونه آگاهی، ضلع اول مقام انسانی و ضلع دوم، مقام فرهنگی است؛ اما ضلع سوم منش مطلوب است. ما میتوانیم در موقعیتهای مختلف منشهای متفاوتی داشته باشیم (منش مولدی، منش تماشاچی، منش مصرفکننده و منش مخرب).
در این مثلث (گردونه آگاهی یافتن) اگر منش مطلوب ما، مولدی باشد میتوانیم بازیگری موفق باشیم. اگر مولد بودن به عنوان مذهب مختار همه پذیرفته شود، پیشرفت خواهیم کرد. ترویج منش مولدی امری خود جوش و به عهده اکثریت نسبی جامعه است. وقتی اکثریت نسبی جامعه مولد باشند، دامنه مانور افراد ناآگاه کاهش خواهد یافت و جامعه رو به سوی پیشرفت خواهد نهاد.»