همشهری آنلاین - بهاره خسروی: سارا دختر دهه هفتادی که در دانشکده هنر دانشگاه تهران رشته طراحی صنعتی را خواند. البته در کنار تحصیل از علاقهاش به موسیقی غافل نماند و بهصورت حرفهای دورههای آموزشی این هنر را دنبال کرد، هر چند شغل آبا و اجدادی سارا در حوزه فرش بود و خانوادگی در این حرفه ید طولایی داشتند اما ترجیح میداد حرفهای متناسب با دانش و تواناییاش و سازگار با روحیهاش را انتخاب کند. کار در آتلیه عکاسی، مهدکودک، حوزه گرافیک و کارهای دفتری و اداری و آموزش موسیقی همه و همه را تجربه کرد اما گمشده او چیز دیگری بود.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
سارا عاشق رنگ و نقش و ترکیب آنها کنار یکدیگر بود. دختری که تفریحش در دوران کودکی گشتوگذار و قایمباشک میان فرشهای سرای رحیمیه بازار بود، به طبع شاید گمشدهاش هم در هنر و صنعت فرشبافی بود. میگوید با یک سفارش تلفنی خرید فرش، مسیر زندگیاش حسابی تغییر کرد. حالا این دختر جوان علاوه بر اینکه این روزها در کسوت یک کارشناس کار خرید و فروش فرش را انجام میدهد، در فضای مجازی با معرفی و قصههای فرش سعی در حفظ این هنر بومی را دارد.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
سارا از نوادگان نسل پنجم خانواده مشایخ است که در حوزه فرش فعالیت میکنند. در واقع فرش شغل مورثی خانواده مشایخ است. سارا در باره مورثی بودن حرفه فرش در خانوادهاش توضیح میدهد: «پدربزرگم و همچنین پدرزن پدربزرگم همگی در کار فرش بودند. مادربزرگم از بافندههای فرش بود. وقتی پدربزرگ و خانواده پدریام از اصفهان به تهران کوچ کردند، همگی در تهران کارگاه فرشبافی راهاندازی کردند و سرپرستی کارگاه را عهدهدار شدند و در واقع از خانواده پدریام میتوان بهعنوان افرادی نام برد که هنر فرشبافی را به تهران منتقل کردند. همانطور که میدانید اصفهان یکی از مناطق نمونه کشور در هنر فرشبافی است.»
رنگ غایب جعبه مدادرنگی
رنگ سفید یکی از رنگهای بیاستفاده و اما پای ثابت جعبه مدادهای رنگی است که فقط نقاشان حرفهای فوت و فن کار با این رنگ را بلدند. اما جالب است که این رنگ برای رنگرزی بهویژه نخ فرشها بسیار مورد استفاده قرار میگیرد. سارا با اشاره به این موضوع گریزی به روزهای کودکی و رنگ همیشه غایب مداد رنگیهایش میزند. او تعریف میکند: «چیزی در حدود بیست یا بیست و پنج سال پیش بود که پدرم در اطراف تهران کارگاه قالیبافی داشت. برای رنگرزی پشمهای ریسده شده از رنگ سفید استفاده میشد. اغلب پدرم وقتی مداد رنگی میخرید، رنگ سفیدش را جدا میکرد و بقیه آنها نصیب من میشد. دنیای کودکانهام با همان مدادها حسابی رنگین میشد. چه لذتبخش بود که پدرم بعد از چند روز دوری با یک بسته مداد رنگی به خانه باز میگشت و با قصه و داستانهایش از دنیای فرش برایم از دنیایی متفاوت تعریف میکرد که در فضای شهری کمتر فرصت تجربه آن را داشتیم.»
قصه رنج فرش عتیقه
بعد از ماجرای مداد رنگیها حالا نوبت قصه رنج فرش عتیقهای است که از دوران کودکی تا امروز از وسایل محبوب سارا درخانه و این روزها در محل کار است. او با یادی از شیطنتهای کودکیاش در سرای رحیمیه و ماجرای فرش عتیقه محبوبش میگوید: «علاقه به فرش در واقع از همان کودکی در ضمیر ناخودآگاه من نشسته بود. همه روزهای شیرین کودکیام در میان فرشهای سرای رحیمیه در حجره پدر بزرگم گذاراندم. خاطره دورهمیهای کسبه قدیمی و سفره پهن کردن و ناهار خوردن و چرت زدن بعد از ظهرها در دل فرشهای رنگاررنگ، رنگینترین بخش زندگیام است. خاطرم است روزی پدر با یک فرش کوچک به اندازه قنداق یک نوزاد به خانه آمد. این فرش تقریباً سوخته بود و شیرازههای آن نابود شده بود. پدر از سختیها و رنجی که بر سر این فرش آمده بود برایم تعریف کرد که چه روزگاری را به خودش دیده تا امروز به دست ما رسیده است و اینکه ممکن است علائم این سوختگی نشان از آتشسوزی باشد. منگولههای قدیمی در واقع نشان از قدمت این فرش داشت که با همه این اتفاقات بهعنوان یک اثر تاریخی هویتی به دست ما رسیده است. از همان روز که پدرم قصه آن فرش را تعریف کرد، آن فرش محبوب من روی صندلی و زیر سازهایی که میخریدم بود. این روزها هم همان فرش را در مغازه روی میزم بهعنوان یک اثر ارزشمند نگه داشتهام. در واقع این اتفاقات گرایشهای اولیه من به فرش بود که به مروز زمان در غبار روزمرگیهای زندگی کمرنگ شده بود.»
تغییر مسیر زندگی با یک سفارش
اما میرسیم به ماجرای اتصال مجدد سارا به دنیای فرش و پیشه آبا و اجدادیاش که روایت جالبی دارد. او تعریف میکند: «در دانشگاه هنر طراحی صنعتی خواندم و مثل هر جوانی بعد از فارغالتحصیلی دنبال شغل مناسب و به قولی دهان پرکن بودم. ابتدا سراغ کارهای دفتری و اداری رفتم. حتی مدتی کارهای گرافیکی، کار در آتلیه عکاسی و آموزش موسیقی به کودکان در مهدکودک را هم تجربه کردم تا اینکه روزی دوستی در خارج از کشور داشتم که به من سفارش خرید فرش داد. از سر کنجکاوی با توجه به پیشینه خانوادگی که داشتیم راهی بازار تهران شدم و با نیمچه اطلاعات و دوربین عکاسی که ازدوران دانشجویی داشتم شروع به عکس گرفتن از فرشها کردم. تقریباً از ۱۲۰ تخته فرش عکس گرفتم و اطلاعات و مشخصات آن را برای دوستم ارسال کردم. دوستم همه فرشها را پسندید و من تقریباً همه آنها را که بهصورت امانت از بازاریها گرفته بودم فروختم. خیلی لذت بردم از اینکه در این کار موفق شدم و توانستم در نخستین تجربه همه فرشها را بیآنکه سرمایه از خودم بگذارم بفروشم.»
فروش فرشها باعث میشود که سارا این بار با عزمی مصمم سراغ حرفه پدری دربازار تهران و سرای رحیمیه برود و برای خودش حجرهای دست و پا کند. البته او فقط به خرید فروش فرش بسنده نکرد و سعی کرد با اطلاعات و علم بیشتر و به روزتری وارد وادی فرش شود.
فضای مجازی و احیای هنر اصیل ایرانی
به عقیده سارا کار فرش از همان ابتدا گره خورده با رنج و عشق است. حرفهای که همه مراحل آن از چیدن پشم گوسفندان، ریسیدن، رنگرزی و گره زدن نخها به تار و پود قالی و شانه زدن گرهها و در نهایت دست نوازش کشیدن روی هر رجی که بافته میشود سراسر عشق است. در واقع قالیباف با روح و جانش به تار و پود قالی گره میزند. این هنر اصیل پر زحمت و مشقت باید حفظ شود. هنری که تبدیل به ضربالمثل معروفی در کشور آلمان شده است. او میگوید: «آلمانیها ضربالمثلی دارند که وقتی برای کاری میخواهند به آن وزن و اعتبار دهند، میگویند مثل خانهای که قالی ایرانی دارد.»
در واقع سارا برای حفظ همین اعتبار فرش ایرانی در فضای مجازی و اینستاگرام پیجی را برای معرفی فرش ایرانی راهاندازی کرده است. او در این باره توضیح میدهد: «من بلاگر فرش نیستم و در واقع از پیج برای تبلیغات تجاری استفاده نمیکنم. وقتی درمطالعاتم دیدم فرش ایرانی چه جایگاهی دارد تصمیم به تولید محتوا در حوزه فرش ایرانی برای جذب توریست و معرفی فرش ایرانی گرفتم. در واقع در این پیج قصهها و وقایع بازار رحیمیه و فرشها را با زبان ساده برای همه تعریف میکنم تا با فرش ایرانی و ارزش، اهمیت و قدمت آنها شوند. اینکه هر فرش در هر منطقهای دارای چه ویژگیهایهایی است و براساس اقلیم آب و هوایی چطور از آنها استفاده و نگهداری کرد و اینکه مردم با چرخه تولید فرش آشنا شوند. اما به فکر دو زبانه کردن پیجم به زبان انگلیسی هستم تا مردم بیشتری با ویژگیها و اصالت فرش ایرانی آشنا شوند.»
عکس رایگان با لباسهای ترکمن
یکی از کارهای جالب حجره سارا برای جذب گردشگر و سرگرمی مشتری در زمان خرید در اختیار قرار دادن لباسهای سنتی ترکمن برای گرفتن یک عکس یادگاری در حجره کنار فرشهای رنگین مغازه است. او در باره این ابتکار جالبش میگوید: «لباسهای ترکمنی که همگی نماد و نشانهای فرهنگ و هنر بانوان این خطه زیبای کشورمان است و نشانگر فرهنگ وآداب و رسوم مردم کشورمان است . در روزهای شاد و مراسمهای مهم، مهمانیها و عروسیها با لباس متنوع روزگارشان را شیرین میکنند. در واقع سعی دارم با این کار به نوعی معرفی بخشی از فرهنگ اصیل کشورمان را برای توریستها و حتی بسیاری از جوانان که آشنایی با فرهنگ ترکمن ندارند، فراهم کنم تا علاوه بر خرید و لحظههای دلچسبی که از بازار تهران دارند یک لحظه خاطرهانگیز را در کنار عزیزانشان ثبت کنند.»
حفظ اعتبار جهانی فرش ایرانی
این روزها با توجه به تغییر سبک زندگی و علایق بهویژه میان نسل جدید فرش ایرانی گرد و غبار روزمرگی پنهان شده و رو به فراموشی و زوال است. اما سارا مشایخ ویژگیهای منحصربهفردی را در فرش ایرانی میبیند که حفظ اعتبار جهانی وظیفه هر فردی میداند و میگوید: «پشت همه فرش از همان چرخه تولید قصه خواندنی و عجیبی وجود دارد. همانطور که از نامش پیداست فرش دستباف از همان ابتدا با دست و الهام از طبیعت شروع میشود. هنری که شایدن ظیر آن این روزها کمترپیدا شود. هرچه بیشتر وارد دنیای فرش میشویم به رمز و راز پیچیدهتری میرسیم و چالشهای زیباتری را پشت سر میگذاریم. برای نمونه در خطه عشایر زنهایی را میشناسم که بینقشه از روی عادت و سینه به سینه کار بافت قالی را یاد گرفتهاند و گلهای زیبا را روی فرش به تصویر میکشند. هنر بداهه موضوعی است که این روزها آموزش آن در دانشگاهها مطرح شده، اما سالهاست زنان ما در فرشبافی از این هنر بهره میبرند.»
مشایخ این ویژگیهای بینظیر فرش ایرانی را برای حفظ هویت و اصالت هنر صنایعدستی ایرانی منحصر بفرد میداند و میگوید: «برای حفظ این هنر باید ابتدا از خودمان شروع و با استفاده از آن در خانه قبل از هر چیز از صنعتگران داخلی حمایت کنیم. نکته بعدی کمک گرفتن از ابزار رسانه است. رسانهها امروز کمک خوبی برای معرفی و اشاعه این هنر اصیل ایرانی است تا در فضای مجازی و عرصههای بینالمللی فرش ایرانی دیده شود. نسل جوان باید در جهانی شدن فرش ایرانی نقش مهمی ایفا کنند.»