به گزارش همشهری آنلاین، شش سال پیش برادران دافر، مت و راس، یک دسر عالی برای تماشا تهیه کردند، با مواد مغذی کم، اما سرشار از شیرینی پرکالری فرهنگ پاپ. فصل یک سریال چیزهای عجیب (Stranger Things) برادران دافر در نتفلیکس، مخلوطی از نوستالژی نسل ایکس، ملودرام خانوادگی اسپیلبرگی و ماجراجوییهای علمی-تخیلی و ترسناک بیش از حد انتظار بود.
چیزی که درباره یک دسر خوشمزه و پرطرفدار وجود دارد این است که هوادارنش دوست ندارند تغییر کند و به همین دلیل است که بارها و بارها آن دسر را انتخاب میکنند. و بسیاری از طرفداران سریال چیزهای عجیب خوششانس بودهاند، زیرا همانطور که فصل چهارم این سریال نشان میدهد، تخصص و غریزه دافرها در جلب نظر و رضایت مخاطب، از تخیل و داستانسرایی آنها سبقت گرفته است.
مشکل فصل چهار این نیست - یا فقط این نیست - که زمان هر اپیزود به شکل مخاطبپسندی طولانی است، اگرچه ممکن است که در طول ۹ ساعتی که صرف تماشای ۷ قسمت آن میکنید، قدری احساس سرگردانی کنید. (دو قسمت آخر، از جمله قسمت پایانی که گفته میشود دو ساعت و نیم طول میکشد، اول جولای از نتفلیکس پخش میشود.)
مسئله اینجا است که وقتی نتیجه را میبینیم، همه چیز کاملا آشنا است؛ نمایش، تکرار دوستداشتنی المانهای سینمای دهه ۱۹۸۰ و تکرار سختگیرانه همان فضای مخصوص به خود است. این مسیری است که فرانچایزهای فیلم طی میکنند و چیزهای عجیب، بیشتر شبیه به فرانچایز یک فیلم است تا سریال تلویزیونی. اما بهترینها اغلب روی عناصر خود با شوخطبعی و خلاقیت، تغییراتی ایجاد میکنند.
در فصل جدید سریال، گاهی حس میکنید بخشهایی برای جلب نظر هواداران اضافه شده است. تماشای چهار نوجوان که در دل شب دوچرخههایشان را با عجله به سمت کانکس محل وقوع یک حادثه میرانند، تاثیرگذار است، اما فقط همین است. در جایی دیگر، یکی از بهترین ایدههای فصل اول به شکل آگاهانهای دوباره تکرار میشود؛ در فصل اول وقتی که نوجوان دوازده ساله در بعد دیگری از فضا-زمان به دام میافتد، از چراغهای کریسمس خانه برای برقراری ارتباط با مادرش استفاده میکند.
بقیه چیزهای تکراری در سریال، کمتر واضح اما به همان اندازه قابل توجه هستند. یک طرح اصلی داستانی که ریشه در گذشته دارد، جزئی از اسرار این فصل است، اما به نظر میرسد به شکلی دوستداشتنی برای طرفداران طراحی شده تا باز هم شاهد حضور میلی بابی براون در نقش ال (الون) با همان مدل مو و لباس کودکانهای باشند که در فصل اول دیدند. کلکل بین دو دوست عجیب و غریب، داستین (گیتن ماتارازو) و استیو (جو کری) هنوز هم سرگرمکننده است، اما آنقدر فرموله شده است که خودتان میتوانید پیشبینی کنید.
و بله، در این اپیزودها که میانگین آنها بیش از یک ساعت و ربع است، برای فکر کردن به چیزهایی از این دست به اندازه کافی زمان وجود دارد. فصل چهار برای اولین بار، گروه بزرگ دوستان و خانوادههای شهر کوچک سریال را از هم جدا کرده است و برخی از آنها را (از جمله الون، که فصل را در حالی شروع میکند که قادر نیست از ابرقدرتهایش استفاده کند) برای شروعی تازه به کالیفرنیا فرستاده است. (در سریال سال ۱۹۸۶ است و شش ماه از ماجراهای فصل سوم گذشته است.)
در این فصل، زوجها هم از یکدیگر جدا میافتند و بیش از هر وقت دیگری، سریال به اضطراب و تنش در روابط نوجوانان میپردازد که هرگز هم در آن خوب نبوده است.
در هاوکینز، شهری که بر فراز آن رویِ وارونه خود نشسته است و وارونه آن، به معنای واقعی کلمه خانه انواع هیولاها و موجودات شرور و مخزن استعاری غمها و حسرتهای کلیشهای امریکایی است، کمکم علائم بازگشت و ظهور شر نمایان میشود و این را نوجوانانی کشف میکنند که هنوز در این شهر ماندهاند.
در هاوکینز وارونه، هیولای انساننمایی الهام گرفته شده از افسانه سرزمین اژدها (Dungeons & Dragons) وجود دارد که قدری شبیه به بورگ کویین در پیشتازان فضا (Star Trek) است و عادت دارد قبل از کشتن قربانیان نوجوان خود، آنها را در هوا معلق نگه دارد و بدون هیچ لمسی استخوانهایشان را خرد کند.
شخصیتهای سریال، از چیزی که فکر میکنید، بیشتر پراکنده میشوند. جدا از اینکه نوجوانان در دو شهر ماجرا را پیش میبرند، ماموریت نجات جیم هارپر (دیوید هاربر)، رئیس پلیس سابق و پدرخوانده الون هم که از فاجعه آخر فصل سوم جان به در برد، پیگیری میشود. او اکنون در زندان شوروی به سر میبرد و ظاهرا سرنوشت تیرهای پیش رو دارد. قرار است شخصیتهای سریال از ایندیانا، کالیفرنیا و کامچاتکا یک جا جمع شوند و بار دیگر در برابر هیولایی از دنیای وارونه بایستند.
گرچه در پایان بخش اول فصل چهارم، هنوز این گردهمایی محقق نشده است. این نه ساعت، لحظات متاثرکننده خود را دارد. صحنهای که در میانه فصل، مکس (سدی سینک) از چنگ هیولای قاتل قرار میکند، بسیار تاثیرگذار است. اما چیزهایی هم صرفا برای پر کردن زمان اضافه شده که از جمله میتوان به ملودرامهای نوجوانانه کسلکننده، شوخیهای اکشن معمولی، و لحظات هراسانگیزی اشاره کرد که به اندازه کافی ترسناک نیستند.
تم تقابل میان گروه کوچک طرد شده از اجتماع و اجتماع متعصب با مغزهای کوچک، از همیشه محوریتر است. مثلا اینکه باشگاه محلی بازی سرزمین اژدها (Dungeons & Dragons) از طرف مردم شهر شیطانپرست خطاب میشوند. اما این محوریتر بودن در این فصل به معنای این نیست که اینجا متقاعدکنندهتر و تاثیرگذارتر به آن پرداخته شده است.
تمام بازیگران اصلی سریال که بسیاری از آنها در فصل اول ۱۲ ساله بودند، در شش سال گذشته نتوانستهاند مهارتهای بازیگری خود را ارتقا دهند. (خط زمانی نمایش فقط سه سال جلو رفته است و برخی از بازیگران برای سن فرضیشان زیادی بالغ به نظر میرسند.) بعضی از جمله ماتارازو، براون، سینک و پریا فرگوسن مثل همیشه خوب ظاهر شدهاند، اما بعضی دیگر نه. عدهای نتوانستهاند مهارتهای بازیگری را به جذابیت نوجوانی خود پیوند بزنند و گاه به همین دلیل صحنهای از بین میرود و خراب میشود.
این موضوع البته تا حدی با اضافه کردن بازیگران متمایزی مثل جوزف کوین، که در نقش استاد بازی سرزمین اژدها و ادواردو فرانکو، که به طرز خوشایندی به عنوان پیک شوخ و شنگ پیتزا، وارد ماجرا شدهاند، جبران میشود.
در حالی که دافرها جزئیات «چیزهای عجیب» را تقریبا یکسان نگه داشتهاند، اما به لحاظ استراتژیک نمایش را نیز تغییر دادهاند. فصل ۴ به دور از احساسات شدید، ظریف و شوخطبعی افسانهای به سبک اسپیلبرگ، به سمت احساس گناه، ترس و وحشت بدنی به سبک برایان دی پالما و دیوید کراننبرگ، حرکت میکند. این یک حرکت منطقی است - جادوی خاص فصل اول احتمالا غیرممکن بود حفظ شود - اما زیاد با قدرت برادران دافر جور درنمیآید.
منبع: ترجمه از نیویورک تایمز با کمی تغییر.