شاگردان عباس آقا ۴۱ سال است که در سالگرد شهادت معلم قرآنشان از تهران به شهرستان نور می‌روند، مزار استادشان را گل‌باران می‌کنند و فاتحه می‌خوانند و برمی‌گردند. آن‌ها عباس آقا را قبل از هر عنوان سیاسی و اجتماعی، مردی ساده‌زیست، مردمدار و با حسن‌خلق بی‌نظیر توصیف می‌کنند؛ خصوصیاتی که شاگردانش را این‌چنین شیفته کرده است.

همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور: روایت استاد و شاگردی بین شهید عباسعلی ناطق نوری و شاگردانش روایت یک عشق ناب است. عشقی که همچنان در دل شاگردانش می‌جوشد و باعث شده تا در ایام شهادتش گروه‌گروه به دیدار مزارش بروند و کمی با استاد اخلاق و زندگی‌شان خلوت کنند.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

گلباران مزار شهید عباسعلی ناطق نوری توسط شاگردانش، تیر ۱۴۰۱

گرمای تیرماه و شرجی هوای شمال مانع نمی‌شود که پیرمردان امروز و جوانان دیروز کلاس درس قرآن شهید عباسعلی ناطق نوری رسم هرساله خود را فراموش کنند. حسین آقا درویش، محسن کربلایی، محمدعلی حدادی، محرمعلی رامین، مهدی آقامحمد، محمدعباس هادی و بسیاری از مردان انقلابی محله کن مسافران این سفر هستند. گل‌باران مزار استاد در سالروز شهادتش کمترین کاری است که آن‌ها به‌پاس همه سال‌های به یادمانی جلسات قرآن و درس اخلاق انجام می‌دهند.

معروف‌ترین معلم روستا

شهید عباسعلی ناطق نوری

شهید عباسعلی ناطق نوری مرد میدان عمل بود. ساعت‌ها کمر خم می‌کرد تا محصولات زمین کشاورزی پدری را درو کند. برای کسب روزی حلال دنبال عنوان، میز و صندلی خاصی نبود. آستین بالا می‌زد و در مغازه کوچک مکانیکی‌اش ماشین‌های سنگین را تعمیر می‌کرد. وقتی قرار بود کشتی بگیرد، حریف سرسختی بود. ماشین بنز قدیمی زهوار دررفته‌اش را به ماشین نو و تازه‌نفس اداره ترجیح می‌داد. آفتاب پایین نیامده شال و کلاه می‌کرد به‌ طرف روستا. پاتوقش روستاهای مستضعف‌نشین و ساده اطراف تهران بود. مسجد را خانه امن خدا می‌دانست. هنوز هم شبستان کوچک مسجد سرآسیاب محله کن بوی ناب مردانگی می‌دهد. بوی معلمی که در مجلس درسش از نوجوان ۱۰ساله تا پیرمرد ۷۰ساله می‌نشست. اهالی محله‌های کن، باغ فیض، حصارک، امامزاده قاسم تجریش، ده ونک، امیریه و امامزاده حسن او را تنها با یک عنوان خاص می‌شناسند: معلم اخلاق و مفسر صادق قرآن.

به‌پاس یک عهد ۴۱ساله

تیرماه سال ۱۳۶۱، اهالی محله کن و شاگردان شهید عباسعلی ناطق نوری در مزار شهید

تیرماه ۱۴۰۱ نیز شاگردان استاد به‌رسم هرساله به دیدار مزارش رفتند و دور هم جمع شدند. این رسم از سال ۱۳۶۰، بعد از حادثه بمب‌گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که منجر به کشته‌شدن هفتادوچهار نفر از اعضای این حزب شد، ادامه دارد. شهید عباسعلی ناطق نوری به‌عنوان نماینده مردم نور و محمودآباد در مجلس اسلامی در این حادثه شهید شد و همان سال پیکرش در زادگاهش نور به خاک سپرده شد. حسین درویش، از اهالی قدیم محله کن و شاگرد شهید عباسعلی ناطق نوری، می‌گوید: «همان سال بیشتر شاگردانش در کن و باغ فیض در مراسم تشییع پیکر شهید شرکت کردند و  عهد کردیم هر سال در سالگرد شهادتش به دیدار معلممان برویم. معلمی که به ما قرآن آموخت و در منبر سخنرانی‌اش درس جهاد و زندگی آموختیم. عباسعلی ناطق نوری فعالیت‌های آموزشی-تبلیغاتی خود را  از ۱۷ - ۱۸ سالگی با شرکت در جلسات آموزش قرآن آغاز کرد و با تلاش بسیار و بی‌خوابی‌های فراوان علی‌رغم کار طاقت‌فرسای مکانیکی، توانست به‌زودی بر قرائت، ترجمه و تفسیر قرآن مسلط شود و خود مدیریت جلسات درس قرآن را بر عهده گیرد.»

ناطق خوش‌بیان قرآن

اردوی جوانان اهل محله کن با معلم قرآنشان، شهید عباسعلی ناطق نوری

حسین درویش وقتی ۲۵ساله بود در کلاس قرآن شهید می‌نشست. او می‌گوید: «نمی‌شود از مبارزات انقلابی مردم تهران صحبت کنیم و نامی از عباسعلی ناطق نوری نیاوریم. مردی که با تمام مشقت‌ و زحمت‌ هر شب جلسات منظمی را در روستای‌های غرب تهران و محله‌های جنوبی شهر برگزار می‌کرد.
عباسعلی ناطق نوری با حضور در روستاها در خانه‌ اهالی و مساجد محل جلسات تفسیر قرآن برپا می‌کرد و حین این جلسات نکات مهمی از اندیشه‌های امام خمینی  (ره) و مبارزه علیه حکومت را تفسیر می‌کرد. او اصالتاً اهل شهرستان نور استان مازندران بود و دومین پسر خانواده محسوب می‌شد. ایشان در مدیریت جلسات مذهبی و تبلیغاتی روش ویژه‌ای داشت که موجب جذب نیروی جوان می‌شد. او علاوه بر اداره جلسات مذهبی گردش‌های دسته‌جمعی تفریحی و تبلیغی نیز برای جوانان تدارک می‌دید که از شیوه‌های خاصی برخوردار بود. برنامه‌های متنوع و گوناگون ارشادی و سازندگی ایشان موجب تشدید علاقه جوانان به مذهب و برنامه‌های مذهبی می‌شد.
البته تمامی کلاس‌های آموزشی و تبلیغی ایشان مصروف این معنا بود که علاوه بر تقویت ایمان مذهبی جوانان، نیروی مکتبی مبارز و مقاومی نیز تربیت کند که بتوانند در مبارزه سیاسی از نیروی مطمئن و وفادار به انقلاب و مواضع رهبری آن نیز بهره وافر ببرند.»

راوی خنده‌روی اخلاق بود

محمدعلی حدادی، از دیگر شاگردان شهید عباسعلی ناطق نوری، دنبال صحبت‌های رفیق قدیمی‌اش را می‌گیرد و می‌گوید: «عباس آقا بسیار خوش‌اخلاق و خنده‌رو بود. ایشان از نوعی کرامت اخلاقی برخوردار بود و با هرکس، چه موافق و چه مخالف، هنگامی‌که حرف می‌زد یا بحثی داشت با ملایمت و نرمی و حسن خلق برخورد می‌کرد و با همین روش استدلال می‌کرد. با خنده به مباحثه می‌پرداخت و درس قرآن را و توضیح آیات را هم در جلسات با خنده‌رویی و حسن برخورد مطرح می‌کرد و لذا از جاذبه خاصی برخوردار بود. سه‌شنبه‌ها جلسات قرآن برای آقایان و دوشنبه‌ها برای خانم‌ها برگزار می‌کرد. پیگیر حرف‌هایی که می‌زد می‌شد، یعنی تأکید داشت جلسه بعد هرکدام درباره موضوعی مثل صبر، جهاد و هر نکته‌ای که در کلاس مطرح می‌کرد تحقیق و گفت‌وگو کنیم.»

عباس آقا و ماجرای بستنی خوردن با مأمور ساواک

شاگردانش می‌گویند حسن خلق او حتی نیروی ساواک را هم تحت تأثیر قرار داده بود.

درویش در این‌ باره می‌گوید: «آنقدر برخورد دلپذیری داشت که همه را مجذوب می‌کرد. همان سال‌ها که دستگیری‌های ساواک افزایش پیداکرده بود، مردی پیش او می‌رود و دعوتش می‌کند برای گفت‌وگوی بیشتر باهم قدم بزنند و بستنی بخورند. عباس آقا قبول می‌کند. آن مرد بعد از مدتی شروع می‌کند به گریه کردن و اعتراف می‌کند که مأمور ساواک است و قصد داشته تا او را دستگیر کند؛ اما در مدتی که عباس آقا را تحت نظر داشته مجذوب شخصیتش می‌شود.

عبای شمس بر دوش عباس آقا

شهید عباسعلی ناطق نوری در جمع شاگردانش در محله باغ فیض

حاج شجاع نادعلی، یکی از اهالی انقلابی باغ فیض و از شاگردان شهید عباسعلی ناطق نوری، از اولین روزهای آمدن عباسعلی به باغ فیض می‌گوید: «قبل از آنکه عباسعلی به باغ فیض بیاید محل اصلی تدریسش کن بود. او کلاس‌هایی را در خانه و یا مسجد برگزار می‌کرد و تفسیر قرآن و درس سیاست به مردم می‌داد. آقا شمس  که خدا رحمتش کند، آن زمان یکی از پیش‌نمازهای باغ فیض بود عباسعلی را به باغ فیض آورد تا در این محل هم جلسه داشته باشد. یادم نمی‌رود، زمانی که آقا شمس او را آورد، عبایش را روی دوش عباسعلی انداخت. این کارش نشان می‌داد که چقدر به این مرد ارادت دارد. از آقا شمس پرسیدم:‌ حاجی، این آقا امام خمینی را قبول دارد؟ لبخند زد و گفت:‌ ایشان از فدایی‌های امام هستند.»

نادعلی می‌گوید: «عباس آقا با تهیه یک دستگاه رادیو که قابلیت شنود دستگاه بی‌سیم شهربانی رژیم را داشت، کلیه مکالمات آن‌ها را دریافت می‌کرد و اخبار مهم را به اطلاع مبارزان می‌رساند. این کار او بسیاری از انقلابیون را از دست نیروهای شاه و ساواک نجات داد.»

معلم مکتب شهادت

ارادت اهالی کن و باغ فیض به عباس آقا هنوز هم بعد از ۴۱ سال مثال‌زدنی است. رد حضور او در خاطرات مردان انقلابی روستا همچنان زنده است. هنوز هم‌ خانه شهید در باغ فیض است و خانواده بزرگوارش در این محله زندگی می‌کند. بسیاری از شهیدان محله کن و باغ فیض در مکتب قرآنی و اندیشه‌های انقلابی او بزرگ شدند و به جبهه رفتند. او چراغ نورانی مسیر فعالیت‌های انقلابی اهالی غرب تهران بود.

مکتب شاگردان با مرام

فیلم زیر را ببینید. شاگردان عباس آقا امسال هم به رسم هر سال مزار شهید را گلباران کردند.