همشهری آنلاین ـ مرضیه موسوی: سالها در شورای کتاب کودک پابهپای توران میرهادی برای نوشتن مقاله و تهیه فرهنگنامه ادبیات کودک تلاش میکرد. او پای جادوی کلمات را به دنیای زنان و مادران شهر هم باز کرده است و آنها را به کلاسهای مرور ادبیات کهن دعوت میکند. قصه فرزانه اخوت و دلبستگیاش به دنیای کلمات سردرازی دارد.
اولین کتابخانهای که فرزانه اخوت برای راهاندازی آن آستین بالا زد، کتابخانه دبیرستانی بود که در آن تحصیل میکرد. بعدها وقتی تصمیم به دایر کردن کتابخانه در مناطق محروم گرفت، برای اینکه بتواند راحتتر و اقتصادیتر کتاب تهیه کند، کتابفروشی «قصه» را راهاندازی کرد. اخوت میگوید: «طبعا برای خرید کتاب بودجه محدودی داشتم، اما برخی ناشران حاضر نمیشدند کتابهایی که میخرم را با هزینه کمتر به من بفروشند؛ برای همین تصمیم گرفتم با زبان اقتصاد و بازار با آنها وارد معامله شوم. پس فضای کوچکی که کنار خانه بود را به کتابفروشی تبدیل کردم و نهتنها از تخفیف ناشران برخوردار شدم، بلکه عایدی این کتابفروشی را هم به تاسیس و تجهیز کتابخانه اختصاص دادم.»
روی تابلوی کوچک کنج کتابفروشی نوشته شده: «همه عایدی این کتابفروشی صرف راهاندازی کتابخانه در روستاهای محروم میشود.» کتابخانههایی که حساب و کتاب تعدادشان از دست او در رفته و به بیش از ۷۵کتابخانه در گوشهوکنار کشور میرسد. فرزانه اخوت میگوید: «مدتها پیش وقتی به روستای «هبودان» در نیکشهر استان سیستان و بلوچستان رفته بودم با خودم فکر میکردم این بدترین جادهای است که در عمرم میبینم؛ جادهای باریک و خاکی بود با پرتگاههایی خطرناک که اگر مردم محلی راهنمایمان نبودند، نمیدانستیم که چطور باید به آنجا برسیم، اما هفته پیش که گذرم به یکی از روستاهای عشایر بختیاری افتاد، جادهای ۱۰برابر بدتر و سختتر از جاده هبودان دیدم.»
خلوتی جادههای مالرو و دسترسی سخت به این روستاها همیشه یک سؤال مهم را در ذهن او تکرار میکند: «بچههای این روستا آیا این شانس را دارند که به جز مردم روستای خود، با شخص دیگری ملاقات کنند؟»
کتابهایی که بهدست کودکان و البته مردم روستاهای دور میرساند را منشأیی برای زنده نگه داشتن رؤیا و آرزو میداند. اخوت میگوید: «در برخی از این روستاهای بسیار محروم و دور افتاده، نه آبی برای کشاورزی وجود دارد و نه امکان دامداری. فقط جمعیت اندکی را میبینی که تلاش میکنند خودشان را زنده نگه دارند، اما همین مردم هم کتاب را خوب میفهمند. نمیتوانی بگویی آنها چون زندگی سختی را تجربه میکنند رؤیا ندارند و به آینده فکر نمیکنند.»
کتابخانههای روستایی قرار است همین رویاها را بال و پر دهند و راه رسیدن به آنها را برای بچههای روستایی هموار کنند. فرزانه اخوت میگوید: «ما همراه خودمان برای بچههای روستایی اسباببازی، بهخصوص بازیهای فکری میبریم. تنها ۵تا ۱۰درصد کتابهای هر کتابخانه اهدایی است و مابقی را متناسب با فرهنگ و اقلیم و نیاز فرهنگی هر روستا خریداری میکنیم. به همراه کتابها همیشه چند نقشه با خود به روستا میبریم؛ نقشه جهان، نقشه ایران، نقشه استان و همچنین نقشه پراکندگی پوشش گیاهی و جانوری و پراکندگی اقوام در ایران. اینها را میبریم تا بچههای روستایی موقعیت خودشان را در ایران و جهان پیدا کنند. ما به آنها یادآوری میکنیم که تو در نقشه این جهان حضور داری و آنها از پیدا کردن روستای کوچک خود در نقشه بسیار خوشحال میشوند.»
شروع بهکار کتابخانهها، با مراسم ویژهای همراه است که فرزانه اخوت نام آن را «سفره کتاب» گذاشته؛ همه کتابها روی زمین چیده میشوند و کودکان با بازی، یاد میگیرند که چطور کتابهای کتابخانه روستای خود را ردهبندی کنند. بعد هم نوبت به نمایش عروسکی میرسد با روایت قصهای از شاهنامه.
کتابخانههایی که فرزانه اخوت در گوشه و کنار ایران سبز میکند تنها مختص مناطق روستایی نیست؛ ندامتگاهها، زندانها و خوابگاههای دانشآموزی هم میزبان برپایی این کتابخانهها هستند. اخوت میگوید: «کتابخانههایی که در زندانها دایر میکنیم را بیش از هر کتابخانه دیگری دوست دارم. نمیتوانید تصور کنید افرادی که در این زندانها هستند چگونه از کتابخانه استقبال میکنند. من هر بار از دیدن فهرست امانات کتاب کتابخانهها در زندانها و ندامتگاهها حیرتزده میشوم. جالب اینجاست که برای راهاندازی کتابخانه در این مراکز گاهی با اظهار ناامیدی از طرف قشر تحصیلکرده و فرهنگی مواجه میشوم که معتقد هستند افرادی که در زندانها و مراکز بازپروری بهسرمیبرند اقبالی به کتاب نشان نمیدهند؛ تجربه من چیز دیگری را نشان میدهد و از این بابت بسیار خوشحالم.»
کافی است خبر دایر شدن کتابخانه در یکی از روستاهای یک استان یا زندانها و ندامتگاهها به گوش رؤسای دیگر مراکز برسد، درخواستها یکی پس از دیگری برای راهاندازی کتابخانه در این مراکز بهسوی کتابفروشی قصه روانه میشود. خوشحالیام از این است که کسالت زندگی در خوابگاههای دانشآموزی با کتابخانههایی که در این مراکز راهاندازی میکند، شکسته میشود؛ جایی که گاهی در آن دانشآموزانی از ۴۰روستا گردهم میآیند و روزگار میگذرانند.
مشق الفبا برای کارگران فصلی
شبها، بعد از تعطیل شدن کار کارگران ساختمانی در ارتفاعات شمال تهران، چراغ کتابفروشی قصه روشن میماند تا کارگران مهاجری که برای کار سر از پایتخت درآوردهاند، شانسی برای یادگیری الفبا داشته باشند. اغلبشان اتباع افغانستانی هستند و مشتاق اینکه خواندن و نوشتن را یاد بگیرند.
فرزانه اخوت استارت دایر کردن این کلاسها را بعد از راهاندازی کتابفروشی زد تا زمان فراغتی را که در کتابفروشی قصه دارد به انجام کار مفیدی بگذراند. سالهای گذشته برگزاری کلاسها و فعالیتهای مختلف فرصت چندانی برای اداره کلاسهای سوادآموزی برای او باقی نگذاشته بود. با این حال شوق و پیگیری کارگران فصلی لواسان، باعث شد تا چراغ کلاسها را به کمک همسرش روشن نگه دارد.
عزیزالله آزادکیا به کمک جزوهای که فرزانه اخوت نوشته، چند سالی است که تدریس در کلاسهای سوادآموزی را بر عهده دارد. او میگوید: «یاد دادن خواندن و نوشتن و سوادآموزی به کارگرهایی که به اینجا میآیند، گاهی کار سخت و طاقتفرسایی میشود. گاهی یاد گرفتن چند حرف الفبا به آنها چندماه طول میکشد، اما وقتی چیزی را یاد میگیرند، خوشحال میشوند و از ما قدردانی میکنند. به چشم خود میبینم افرادی که خواندن و نوشتن را یاد گرفتهاند، با شوق به اطراف نگاه میکنند و انگار وارد دنیای تازهای شدهاند. از اینکه میتوانند کلمات نوشته شده روی تابلوهای مغازهها یا جادهها را بخوانند و آنها را متوجه شوند، بسیار ذوقزده میشوند. حتی دایره واژههای آنها بعد از سوادآموزی هم بیشتر میشود؛ چراکه تا قبل از آن دایره لغات بسیار محدودی داشتند و صحبت کردنشان محدود به رفع نیازهای روزمره میشد.»
کلمههایی که سوادآموزان این کلاس به مرور نوشتن آن را یاد میگیرند، از بین کلماتی انتخاب میشوند که دنیای روزمره آنها را میسازد؛ از آرماتور و آجر گرفته تا بنا و... . شیوع ۲سال و نیمه کرونا در کشور گرچه باعث تعطیلی این کلاسها نشد، اما کمی روند برگزاری آن را دچار تغییر کرد. این سالها کلاسهای سوادآموزی برای مهاجران و کارگران فصلی با جمعیتی کمتر و در فضایی بزرگتر برگزار میشود. به رسم همیشگی کتابفروشی قصه، مهاجرانی که به ولایت خود بازمیگردند کتاب و لوازم تحریرهایی که صاحب کتابفروشی به آنها هدیه داده را بهعنوان سوغاتی با خود میبرند تا شوق آموزش را با کودکان وطن خود تقسیم کنند.
دورهمی به صرف متون کهن
«همزمان به فضایی برای تدریس فکر میکردم، اما بهنظرم همه زنان فرصت حضور در دانشگاه را نداشتند. به زنانی فکر میکردم که به هر دلیلی نمیتوانستند از سد کنکور عبور کنند. چه باید میکردند؟ ۱۳سال خانهنشینی من در جوانی برای نگهداری از ۳فرزندم باعث شده بود تا شرایط این زنان را بهخوبی درک کنم.»
جرقه کلاسهای آموزشی از سال ۱۳۸۵زده شد و نتیجه آن همراهی بیش از ۸۰نفر از زنان شهر در هر دوره در این کلاسهاست. اخوت میگوید: «برای آموزش در این کلاسها سراغ شاهنامه، مثنوی، منطقالطیر، خسرو و شیرین، گلستان، حافظ و کلیله و دمنه رفتم. ما در این دورهمیها تکتک ابیات این کتاب را میخوانیم و آن را با هم معنا و نشانههای آن را در زندگی خودمان جستوجو میکنیم و درباره آن با هم حرف میزنیم. این کلاسها بعد از شیوع کرونا تعطیل شد و ما این روزها به فکر بازگشایی دوباره این دورهمیهای کتابخوانی هستیم. البته این موضوع به شرایط کوویدـ۱۹ و ثبات این وضعیت بستگی دارد.»
یکی، دو هفته قبل از آغاز شیوع کرونا در کشور بود که تصمیمش برای گسترش کتابفروشی را عملی کرد. با آغاز قرنطینه سراسری و قطع تردد شهروندان در شهر، تشکیل کلاسها هم به ماهها بعد موکول شد؛ وقتی که تب و تاب پیکهای پیاپی کرونا افتاد و کمکم رفتوآمدها به حالت قبل برگشت. خانهای که تا قبل از آن در اختیار مستأجر بود، با رفتن مستأجر به سالنی برای مطالعه و برگزاری کلاس تبدیل شد که قفسههای کتاب دور تا دورش را احاطه کرده بودند و به نوعی انبار کتابفروشی هم به شمار میرفت.
اخوت میگوید: «مدتی که از کرونا گذشت، دیدم اینطور نمیتوان ادامه داد؛ تا کی میتوانستیم بدون هیچ فعالیتی به زندگی ادامه دهیم؟ کمکم و با رعایت اصول بهداشتیای که یاد گرفته بودیم کلاسهای سوادآموزی را دایر کردیم. همچنین از افرادی که برای ردهبندی کتابها بهصورت داوطلبانه به من کمک میکردند و در ایام کرونا تمایل خود را برای ادامه این روند اعلام کرده بودند، خواستم که در ساعتهای مشخصی به کتابفروشی بیایند و فعالیتها را از سر گرفتیم. سفر به روستاهای محروم هم دوباره آغاز شد و کمکم افرادی که در این راه با من همراه بودند به من پیوستند. شهرزاد محجوب، یکی از افرادی بود که در نخستین سفر در ایام کرونا با من همراه شد و با هم به کردستان رفتیم. آن روزها با وجود تعطیلی هتلها و مراکز اقامتی و گردشگری، مردم منطقهای که در آن بودیم استقبال خوبی از ما کردند. آنقدر برای داشتن کتابخانه مصر و مشتاق بودند که اعلام کردند میتوانند با وجود کرونا میزبان ما باشند. یکی از افرادی که در آن منطقه هتلی داشت، با وجود تعطیلی هتل، ما را پذیرفت.»
کتابخانهها تنها در روستاهای دورافتاده دایر نشدهاند و حتی محلههای جنوبی شهر تهران و مراکزی که خدمات فرهنگی و اجتماعی به مهاجران ارائه میدهند هم از وجود این کتابخانهها بهرهمند شدهاند. فرزانه اخوت، یادی هم از سختیهای راهی که در آن قدم گذاشته میکند و میگوید: «هنوز هم گاهی در برخی روستاها و مناطق، از طرف برخی از مسئولان یا حتی مردم مقاومتی در برابر تاسیس و دسترسی به کتابخانه وجود دارد. ما کالایی را به این مناطق میبریم که در بسیاری از جاها نیازی به آن احساس نشده است و باید قبل از هر کاری احساس نیاز را در این افراد بهوجود بیاوریم و ذائقهسازی کنیم. حرف ما این است؛ همانطور که داشتن سرپناه، خوراک و پوشاک حق هر فردی در جامعه است، دسترسی به اطلاعات و دسترسی به ادبیات جهان هم حق هر فردی در هر گوشهای از این کره خاکی است. اهدای کتاب، اهدای یک کالای لوکس نیست.»
گوشهای از کارنامه تخصصی خانم کتابدار
فرزانه اخوت، کارشناس ادبیات عرب و کارشناسیارشد ادبیات فارسی را در کارنامه خود دارد. بعد هم تحصیل در رشته ویراستاری، تاریخ و روانشناسی را در پیش گرفت. شرکت در کلاسهای آزاد رشته کتابداری را دنبال کرد. او از سال ۱۳۷۶به عضویت شورای کتاب کودک درآمد و علاوه بر نوشتن مقاله و ویراستاری مقالههای مختلف، هماهنگکننده گروه ادیان و اسلام فرهنگنامه کتاب کودک را برعهده داشت و کار داوطلبانه خود را در این شورا آغاز کرد. سال ۱۳۵۸بود که برای نخستینبار کنکور رشته الهیات از سایر رشتههای علوم انسانی تفکیک و اخوت در همان سال در کنکور دانشکده الهیات اول شد. فرهنگنامه کتاب کودک که تاکنون ۱۸جلدش به چاپ رسیده حاصل تلاش و همکاری ۲۲ساله او با شورای کتاب کودک است.