همشهری آنلاین - رابعه تیموری: دور تا دور خیابان شهید مطهری جنوبی و شهید آقایاری داربست نصب شده و با پرچمهای عزا سیاهپوش شده است. روی داربستها را سقفی از پارچه نوشتهای سیاه کشیدهاند و روشنایی آسمان از لای تار و پود پارچهها و نوشتهها به سطح خیابان میپاشد. نماز ظهر تمام شده و نمازگزاران یکییکی از مسجد بیرون میآیند. پسر جوانی در حالی که دیگ بزرگی را از هیئت بیرون میآورد، با صدای بلندی میگوید : « برادرا کمک کنن دیگها را بار بگذاریم. »
جوانترها زودتر به داخل هیئت میدوند. پیرمردی که مشغول آب پاشی آسفالت جلوی مغازه کوچکش است، با دست جوان را صدا میزند : « بیا بابا این جا بگذارش. زمین را شستهام. » اجاقها را ٣ قسمت میکنند و کنار هم درابتدا، انتهاو وسط خیابان شهید مطهری میچینند.
با آن که اهالی خانههایی که جلوی آنها اجاق بر پا میشود، نمیتوانند بهراحتی رفتوآمد کنند، بسیاری از ساکنان خیابان اصرار دارند که جلوی منزل آنها دیگها را بار بگذارند. کسبه با آن که در مغازههایشان باز است، دست و دلشان به کاسبی نمیرود و در جابه جا کردن دیگ و اجاقها کمک میکنند. پیرمردی که کپسول گازی را روی زمین میغلطاند و به طرف اجاقها میآورد، عرق روی پیشانیش را با آستینش پاک میکند و زیر لب مرتب صلوات میفرستد.
کمکم تعداد خانمها بیشتر میشود. بسیاری از آنها همراه دختران و پسران نوجوانشان به آنجا آمدهاند. تعداد دیگها از ٧٢ دیگی که هیئت و پایگاه بسیج شهید عبدالهادی بانی آن بوده، بیشتر شده و با اضافه شدن دیگهایی که هیئتهای دیگر محله در سرتاسر خیابان بار گذاشتهاند، تعداد آنها به ١٣۵ دیگ رسیده است.
رسم خدمت
این طرف و آن طرف دویدن حاج «اکبر مقدم»، فرمانده پایگاه شهید عبدالهادی، هیچ وقت از ادعای مسئول و فرمانده بودن نشانی ندارد، ولی در روز حلیمپزان او از همیشه بیقرارتر و پرجنب و جوشتر است.مقدم پختوپز تعدادی از دیگها را که ابتدای خیابان چیده شده، به خانمها میسپرد. تا آب دیگها جوش بیاید، وانت نیسانهای پر از کیسههای گندم هم از راه میرسند و عدهای مشغول خالی کردن بار آنها میشوند.
خانمهای محله گندمها را روز قبل از بارگذاشتن دیگها پاک کردهاند. بنرهای کوچک و بزرگی که بر روی آنها مطالبی در باره اهمیت حجاب، حفظ نگاه از حرام و دیگرباید و نبایدهای دینی نوشته شده، روی زمینه مشکی پارچههای روی دیوارها خوب خودنمایی میکنند. در فضای خالی وسیعی که سمت راست مسجد و کنار مغازه اتوشویی قرار گرفته، جایگاهی نصب شده که داخل آن به غرفههای مختلف تقسیم شده است.
در بروشورهایی که در غرفه جمعیت توزیع میشود، رشد جمعیت ایران و دیگر کشورها مقایسه شده است. در کلیپی که از مانیتور غرفه نمایش داده میشود، قسمتهایی از صحبتهای رهبر درباره اثرات پیری جمعیت بر شرایط ملتها پخش میشود. تصاویر و کاریکاتورهای مختلف غرفههای حجاب و مضرات ماهواره غیر مستقیم و به ملایمت پیامهایشان را به تصویر کشیدهاند. کسانی که از جلوی غرفهها میگذرند، لحظاتی طولانی سرگرم تماشای این تصاویر میشوند.
وقتی گندمهای پاک شده را توی دیگها میریزند، صدای « یاحسین (ع) » گفتنها و لعن و نفرین بر قاتلان حضرت بلند میشود. نوای طبل و نوحهخوانی دسته عزاداری که وارد کوچه شدهاند، هر لحظه بلندتر میشود و عدهای همان طور که کنار دیگها مشغول هم زدن گندمها هستند، سینه میزنند و اشک میریزند.
زمزمههای محرمانه
هر لحظه تعداد جمعیت بیشتر میشود. کسانی که نذر و نیازی دارند، برای هم زدن دیگ حلیم صف بسته اند. بسیاری از آنها تا دیگ را چند بار هم بزنند، یک دل سیر اشک ریختهاند. بر روی بولتنهایی که در اطراف خیابان نصب شده، زندگینامه امامان نوشته شده است.
در جایگاه کنار مسجد حقوقدان و مشاوران خانواده هم حضور دارند و بسیاری از اهالی در لحظاتی که از کمک کردن فارغ میشوند، به آنها سر میزنند و درباره مشکلات حقوقی و خانوادگی خود مشاوره میگیرند.
غرفه سلامت شلوغ است و بسیاری از اهالی به صف ایستادهاند تا قند و فشار خونشان را به صورت رایگان اندازهگیری کنند. سینیهای چای که در هیئت یا منزل اهالی تهیه میشود، مرتب میان مردم میچرخد تا گلویی تازه کنند.
هر چه به غروب نزدیکتر میشویم، بوی حلیم بیشتر در هوا میپیچد. عطر آبگوشتی هم که برای طباخان پای دیگ و اهالی توی مسجد بار گذاشته شده، خوب بلند شده است. صدای سنج و طبلهای گروه دمام زنی مسجد که در میدان گاهی کنار اتوشویی با شور و حرارت مینوازند، احساس حزن و اندوه خاصی را روی چهره اهالی نشانده است. ساعتی است که گروهی با لباسهای سرخ و سبز و شال و کلاه خودهایی بر سر در جایگاه به تماشای هیاهوی مراسم نشستهاند. از ابتدای خیابان که هیبت دستهای شتر نمایان میشود، بچهها فریادزنان به طرف آنها میدوند : « بچهها شتر... » در حالی که ساربانها افسار شترها را در دست دارند و به راهنمایی یکی از اعضای هیئت به طرف جایگاه کنار مسجد میآیند، بچهها با محبتی آمیخته به شیطنت کودکانه سر و دم و پوزههای شتران را نوازش میکنند.
حالوهوای بارانی
گروه دمام زن که با سینه زنیها و اشک ریختنهای تماشاچیان، خوب دم گرفتهاند، با رسیدن کاروان شتر آرام میگیرند. سرخ و سبز پوشان، گروهی تعزیهخوان هستند که برنامه آنها با فریاد مردی که گویا نقش حر را بازی میکند، آغاز میشود.
دیگر در خیابان جای سوزن انداختن نیست و بسیاری از پدران فرزندانشان را روی دوششان گرفتهاند تا تعزیه را ببینند. جوانی به زحمت جمعیت را ازفضای وسط میدانگاهی دور میکند تا تعزیهخوانان فضای کافی برای چرخ زدن و اجرای نمایش داشته باشند. عرق تن شتران و خستگی ساربانان که از راهی دور به محله جلیلی آمدهاند، فرو نشسته. شترها با گندم و یونجهای که جلویشان ریختهاند، دلی از عزا درآوردهاند و مشغول نشخوار آنها هستند. بر روی شترها زنان و کودکانی که لباسی شبیه لبادهها و عباهای بلند عرب بر تن دارند، مینشینند.
عدهای با دیدن سربندهای سبز و رویهای پوشیده شترسواران به یاد کاروان اسرای روز عاشورا میافتند و وقتی تعزیهخوانان صحنه جدا شدن سر از تن شهدای کربلا را اجرا میکنند، صورتها از اشک خیس میشود. با آن که هم زدن دیگهای حلیم با کفگیر و ملاقههای سنگین و دسته بلند، زود طباخان را خسته میکند، هر یک که پای دیگ میایستند، به زحمت و با اصرار دیگران به استراحت و کنار نشستن راضی میشوند. به دور از همه بروبیای داخل میدان و خیابان، چند دختربچه و پسربچه در حالی که از جایزههای چیده شده داخل غرفه مسابقات چشم برنمی دارند، برای شرکت در مسابقه جلوی میز داور مسابقه صف کشیدهاند. دخترها سورههای کوچک قرآن را که حفظ هستند، میخوانند و از پسرها سوالهایی در باره وضو و احکام ساده نماز پرسیده میشود.
سفره بیریا
به نظر میرسد پرسشهای مسابقه آسان هستند که هیچ یک از شرکتکنندگان دست خالی از غرفه بیرون نمیروند! مرد جوانی که گویا از بسیجیان پایگاه شهید عبدالهادی است، اعلام میکند که بعد از اقامه نماز مغرب و عشا سفره آبگوشت در مسجد پهن میشود و همه میتوانند برای خوردن غذا به داخل مسجد بروند. موقع خوردن غذا، عدهای که پای دیگها هستند، همانجا و روی سنگفرش خیابان مشغول ترید کردن نان توی کاسههای آبگوشت میشوند...
شب به نیمهرسیده، ولی درچهره اهالی که هنوز در خیابان مطهری جنوبی جمع هستند، اثری از خستگی دیده نمیشود. گندم و گوشتها دیگر حسابی پختهاند و لعاب انداختهاند. نوحه و زیارت عاشورا که با صدای غمآلود ملایمی از جایگاه داخل میدانگاهی پخش میشود، در تاریک و روشن فضای زیر سقف سیاهپوش خیابان، حس و حالی خاص به اهالی میبخشد. بانگ اذان صبح روز سوم شهادت مردان کربلا که از بلندگوی مسجد امام زمان (عج) بلند میشود، ولوله مردم برای وضو و اقامه نماز دیدنی است. لابه لای صفهای نماز مردانه و زنانه تعداد کودکان و نوجوانانی که همپای بزرگترها شب زنده داری کردهاند، فراوان است.
سهم بزرگترها
نماز که تمام میشود، چند نفر پای دیگ مشغول کشیدن حلیم میشوند و چند نفر وظیفه تزئین و توزیع ظرفها را بر عهده میگیرند. دیگر دو سوی خیابان از سیل جمعیت بسته شده و کسانی که ظرف حلیمشان را تحویل گرفتهاند، بهسختی از میان جمعیت راه باز میکنند.
هنوز سپیده صبح نزده که ١٠٢ دیگ بزرگ خالی هستند و تعدادی که هنوز نای سرپا ایستادن دارند، آنها را برای شستن میان خود تقسیم میکنند. این بارسهم مسئولان و بزرگترهای مسجد بیشتر از دیگران است! سیاهی غروب که روی سقف مشکی پوش خیابان پهن میشود، دیگهای شسته کنار هم ردیف شدهاند و کسانی که آنها را شستهاند، روی کف خیابان یا روی فرش مسجد و هیئت خسته و خوابآلود دراز کشیدهاند...
حاج اکبر درباره پا گرفتن مراسم حلیم پزان محله جلیلی میگوید : «٢١سال پیش من و شهید مجید نورتقی (فرمانده سابق پایگاه بسیج شهید عبدالهادی) تصمیم گرفتیم در شب هفتم واقعه کربلا، ۵ دیگ حلیم به نام ۵ تن آل عبا برپا کنیم. کمکم با اضافه کردن نام دیگر ائمه (ع) تعداد آنها را به ٢٣ دیگ رساندیم و چند سال با همین تعداد برگزار شد. اما با زیاد شدن تعداد اهالی که در این مراسم شرکت میکردند، تعداد دیگها به ٧٢ دیگ رسید. در این سالها آوازه مراسم حلیم پزان محله جلیلی تا شمال شهر هم کشیده شده و هر سال افراد زیادی از راه دور برای بردن حلیم نذری به اینجا میآیند. چند سال پیش خانم جوانی با ماشین بنز مدل بالایی از تجریش به جلیلی آمده بود تا حلیم نذری بگیرد و چون غذا تمام شده بود، ذرهای از ته دیگ حلیم را که به کناره دیگ خالی چسبیده بود، به تبرک با خودش برد. »