میگویم: «نه، من مقاومم.»
میگویند: «خانوم، ماهیگیری مرد دریا میخواهد، تو مرد دریایی در این آفتاب؟» و من جوابی ندارم.
پسرهای نوجوان میپرند توی لنج و من را جا میگذارند.
میگویم: «اینها که از من کوچکترند. چرا اینها...؟»
لنجها دور شدهاند.گمان میکنم رفته اند صید مروارید؟
صید، شغل اهالی بومی کیش است. در این جزیره پسر ها از کودکی راهی دریا می شوند - عکس: فارس
روایت دوم:
اهالی رفتهاند خرید. اینجا منطقه آزاد کیش است. باور کرده بودم که اینجا برای خرید است، اما کیش فراتر از اینهاست.
از اتاق که میزنیم بیرون، خیس میشویم، آنقدر که هوا مرطوب است. اهالی میگویند: «وای که این روزها چقدر هوا خوب است!»
من عرق میریزم.آنها میبرندم باغو.فکر میکردم درخت انجیر معابد نام یک کتاب است. فکر میکردم یک اسطوره است، یک افسانه است؛ اما کیش است و درختهایش و تاریخش.آنقدر محو درختها میشوم که یادم میرود کشتی یونانیها هم هست،آنجا، درست در غرب جزیره.
درختها در من ریشه میدوانند و عظمتشان محصورم میکند. روزها زمان لازم است تا باورشان کنم.
درخت انجیر معابد در قشم هم وجود دارد، اما تعداد آنها در کیش بیشتر است
روایت سوم:
کیش است و تاریخش.بعد از غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان این شهر شکوفا شده است.
کوچک است اما بزرگ.
میگویم: «چرا خیلیها تاریخ کیش را نمیدانند؟»
اهالی سر تکان میدهند.
میگویم: «پس حریره چه؟»
سر تکان میدهند. تنها میدانند که درخت انجیر معابد از هند آمده و همین موضوع مرا هول میدهد در دل تاریخ. به مردان دریا که گفتم مرا هم ببرید صید، خوب میدانستم که قرنها و قرنهاست که کیش هست و مردمان آن اهل دریا و تجارتند.
بردندم سفین.
گفتم: «اینجا کجاست؟»
گفتند: «محله بومیها.»
کاریز و اتاقک ها بیانگر آنند که صدها سال قبل مردم در گرمای تابستان از آنها به عنوان پناهگاه استفاده میکردند - عکس : علی جورابچی
خانههاشان سفید بود و سفید.
گفتند: «شغل تمام عربها ماهی گیری است.»
بعد راهیام کردند به سمت کاریز ؛ شهر زیر زمینی که 61 متر عمق دارد، که اول شبیه قلعه است و درونش پر از دالانهای تو در تو.
راهیام کردند که ببینم اهالی اینجا عمرشان بیشتر از 0052 سال عمر قنات کاریز است.
روایت چهارم:
باغو خارج از آبادیهاست.
دهها درخت بکر آنجاست.
تنه که میدهند و ساقه، از ساقهها تنه جدیدی بیرون میآید که قد میکشد تا زمین و وقتی خاک را پیدا کرد، در دل آن نفوذ میکند و ریشه میدهد و بعد نوبت ساقه بعدی است.
سالهای سال تنه میدهند و ساقه میدهند و باز تنه...
درخت انجیر معابد میوه دارد؛ میوهای شبیه انجیر که نارنجی است و طعم خوبی دارد.ششصد هفتصد سال است که این درختها مهمان خاک کیش هستند، شاید تاجران هندی آنها را برای حاکم قدیم کیش تحفه آورده باشند.حالا هر کدام پابرجایند و تنهشان اندازه هفتاد، هشتاد تا درخت. انگار یکی تنه همه را صیقل داده است. عجیب است جنسشان.
آبانبار کیش - اگر چه کیش شهر مدرنی است، اما در جای جای آن بافت های سنتی زیادی دیده می شود - عکس: تبیان
روایت پنجم:
بعد از سال 365 هجری حریره را ساختهاند.ابنخرداد؛ در قرن چهارم هجری نوشته است:
«در این جزیره، شهر بزرگ حصارداری ساخته شده بود و کشتیهای تجارتی هندوستان و عربستان اغلب در بندرگاه آن لنگر میانداختند.»
حریره شهر باستانی کیش است،قدمتش به اندازه دیگر شهرها نیست، اما هزارو اندی سال نشان از اتفاقهای بزرگی دارد. حریره درست شمال جزیره است. سالها مدفون بوده و حالا از دل خاک، عمارت اعیانی و حمام و بندرگاه و مسجد را بیرون کشیدهاند.عمارت نشان از زندگی مجلل آن زمان دارد؛ سرویس بهداشتی و آشپزخانه و آب انبار؛ مسجد 2300 نفر را در خود جای میداده و بندرگاه نشان از رونق اقتصادی دارد. کشتیها و لنجها در کنار آن سنگر میانداختهاند برای حل و فصل معاملات کلان.
اینجا حریره است ، سال ها قبل اینجا محلی بوده است برای رفت و آمد دریانوردان - عکس :پایگاه اینترنتی جامع گردشگری
روایت ششم:
داغی، آدم را کلافه میکند؛ اما آنورتر خلیج است و نمیشود گلایه کرد.پاساژها را حذف میکنم؛ خانهها و هتلها را. یک جزیره میماند که دورتادورش پر از مرجان است. اصلاً کیش موسوم است به این مرجانها، به مرجان ها و ماهی ها و دلفین ها. میگویند کیش یعنی جزیره مرجانی. جزیره نخلستان هم دارد.جنوب است دیگر ؛ سوغاتش رطب است.دیگر چه؟ درختهای انجیر معابد و آثاری که پنهانند در دالان های کاریز، جنگلهای ساوان هم هست، آهوها و غروبی که بیش از حد نارنجی است ولنجهایی که وقتی از دور به سمت تو میآیند خیال میکنی برای کمک به تو رسیدهاند. گمان میکنی در جزیره گنجی. نمیدانی بروی؟ نمیدانی بمانی؟