همشهری آنلاین - الناز عباسیان : متولد سال ۱۳۳۳ از بخش یک شهرضا و فارغالتحصیل دوره پزشکی عمومی از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران است. تخصص بیهوشی و مراقبتهای ویژه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و دوره فلوشیپی بیهوشی قلب را در مرکز قلب شهید رجایی گذرانده است. دکتر عوض حیدرپور از همان روزهای نخست آغاز جنگ تحمیلی بهعنوان پزشک عمومی و بعد بهعنوان پزشک متخصص بیهوشی در جبهه حضور داشت.
- چیزی جز زیبایی در پیکر بیسر سردار ندیدم | پای صحبت همسر شهید عبدالله اسکندری
- برای دلکندن از محمد دعا میکردم | پای صحبتهای مادر شهید محمدعلی فشارکیان
تجارب او در سالهای جنگ و مشارکت در برپایی سمینارهای مرتبط و تدوین دستورالعملهای پزشکی برای درمان و پیشگیری بیماریها در جبهه، توانمندیهای او را بالا برده تا جایی که در سالهای پایانی جنگ مسئول «کمیته علمی بهداری جنوب» شد. ناگفته نماند او ۳دوره نماینده شهرضا در مجلس شورای اسلامی بوده و اینک استاد تمام بیهوشی قلب و مراقبتهای ویژه در مرکز قلب شهید رجایی تهران است. به مناسبت روز پزشک از او درباره خاطرات و تجربیاتش در بهداری رزمی و جبهه پرسیدیم.
از حضورتان در جبهه برایمان بگویید. بهعنوان پزشک اعزام شده بودید یا نیروی گردان؟
دوره بالینی رشته پزشکی را در دانشکده پزشکی رازی و بیمارستان سینا تهران میگذراندم که جنگ شروع شد. اول مهرماه سال۱۳۵۹به دستور و همراهی مرحوم دکتر حسین عسکری، رئیس مرکز رازی و استاد بخش داخلی بیمارستان امیراعلم برای یاریرسانی به مردم مناطق جنگی و رزمندگان، همسر و ۲فرزندم را به خدا سپردم و عازم اهواز و آبادان شدم. تا اواخر آبان همین سال در بیمارستان آبادان استقرار داشتیم. گاهی برای امداد و درمان همراه دکتر عسکری به بیمارستان طالقانی که در خط مقدم بود میرفتیم و سرکشی میکردیم.
در این مدت همنشینی و مصاحبت با دکتر و مشاهده استقامت و صلابت این مرد ۶۵ساله، ذهن و شخصیت مرا برای فعالیتهای سختتر آماده کرد. گاهی تنهایی به سپاه پاسداران خرمشهر و آبادان و خط مقدم میرفتم و به نیروهای عملیاتی سر میزدم. این رفتوآمدها به خط مقدم مرا به سمت رزمنده شدن و کارهای رزمی سوق داد اما جلوتر که رفتیم در عملیات بیتالمقدس وقتی فرمانده شهید حسین خرازی متوجه شد که من پزشک هستم تکلیف کرد که بهعنوان پزشک در بهداری جبهه فعالیت کنم و دیگر به خط مقدم بهعنوان نیروی گردان نروم.
در کنار بحث مجروحیت رزمندهها، کادر پزشکی با چه مشکلات درمانی دیگری مواجه بودند؟
همان روزهای اول جنگ در جبهه آبادان و خرمشهر با پدیده گرمازدگی روبهرو شدیم. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی متخصص معالجات گرمازدگی در کشور نداشتیم. تنها وزارت نفت ۵یا۶ نفر پزشک عمومی و متخصص را برای طی دوره فلوشیپی گرمازدگی به آمریکا اعزام کرده بود.
این افراد هم با پیروزی انقلاب خوزستان را ترک کرده بودند. جنگ که شروع شد ما مانده بودیم و گرمازدگان آخر شهریور و مهر سال ۱۳۵۹. معالجه و درمان را خودمان شروع کردیم. درمانهای ابتدایی ما خیس کردن مجروحان با آب و در معرض باد قرار دادن آنها بود. با خنک شدن هوا در پاییز معضل گرمازدگی فروکش کرد. موضوع بعدی مسمومیت غذایی رزمندگان بود. هم آبهای آشامیدنی گاهی مشکل پیدا میکردند و هم غذاها گاهی مسموم میشدند.
با آنچه در کتابها آموخته بودیم و آنچه استادان دانشکده بهداشت در مورد اپیدمیها و آندمیها به ما آموخته بودند، راهکارهای مختلف درمانی برای این عارضه را تهیه کردیم و به همه یگانهای رزمی و جهادی اعلام کردیم.
برای مقابله با گرمازدگی راهکارهای دیگری هم داشتید؟
بله، در نیمه بهار ۱۳۶۰ قبل از فرارسیدن فصل گرما، آموزشهای گرمازدگی به رزمندگان و نیروهای امدادگر شروع شد. نهایتاً سمیناری در خردادماه ۱۳۶۰در اهواز تشکیل و دستورالعمل نحوه مبارزه و درمان با گرمازدگی تهیه و ابلاغ شد.
در این دستورالعمل چه توصیههایی شده بود. کمی بیشتر توضیح میدهید؟
در حقیقت در عملیات رمضان خودمان یاد گرفته بودیم که با این مشکل چگونه برخورد کنیم. در این عملیات در کولهپشتیها و کیسههای امدادی عراقیها ما با قرصهایی مثل نمک، پتاسیم و کلسیم مواجه شدیم. همه قرصها را جمعآوری و به نیروهای خودمان دادیم. بعد هم درخواست کردیم تا در تهران قرص نمک ساخته و برای جبهه ارسال کنند. البته قرص نمکی که برای ما میساختند و میآوردند به حدی شور بود که گاهی تلخ میشد و خوردنش از زهرمار بدتر بود، منتها چارهای نداشتیم. در این عملیات ما خیلی آسیب دیدیم، از بیحالیها و از اینکه بچههای ما دیگر راه نمیتوانستند بروند. با آنکه قرص نمک هم شناسایی کرده بودیم و به آنها گفتیم بخورید باز هم بعضی از رزمندهها نمیخوردند.
بعد به فکرمان رسید که به نیروهای پشتیبانی اصفهان اعلام کنیم که ماست تهیه کنند و داخل کیسه بریزند تا بهعنوان ماست چکیده به همراه نمک زیاد به نیروها بدهیم تا دچار گرمازدگی نشوند. سپرده بودیم تا جایی شور کنند که قابلخوردن بوده و تلخ نشود. این امر در قالب یک دستورالعمل درآمده بود، درواقع ماستهایی که بهدستمان میرسید، خیلی شور بود ولی به حفظ سلامت نیروها کمک بسیاری میکرد. این روش تا پایان جنگ برای درمان و پیشگیری از گرمازدگی استفاده میشد.
بهعنوان پزشکی که سالها در جبهه و بیمارستانهای صحرایی به رزمندگان خدمت کرده است، دستاوردهای پزشکی جنگ تحمیلی را چگونه ارزیابی میکنید؟
جنگ تحمیلی، اگرچه منجر به تخریب و نابهسامانیهایی در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، روانشناختی و پذیرش حدی از تلفات انسانی و مادی شد، اما در عرصه اضطرار، مجالی برای بروز و شکوفایی بسیاری از خلاقیتهاو توانمندیهای پزشکان و پیراپزشکان شد و گستره وسیعی از تجربهها و فرصتها را در این حوزه متجلی ساخت و از بروز تلفات گسترده جلوگیری کرد.
با آغاز جنگ تحمیلی و آغاز درگیریهای کردستان، جامعه پزشکی همچون سایر اقشار جامعه اسلامی بر حسب عشق به ایران و ادای وظیفه دینی و ملی برای یاری رزمندگان به جبههها آمدند. در ابتدا، همت فردی سبب حضور داوطلبانه در جبههها بود، ولی در سالهای بعد با برنامهریزی و هماهنگیهای لازم واحدهای بهداری نیروهای مسلح بهخصوص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با ستاد مصدومان و مجروحان جنگ و وزارت بهداشت و ستادهای پشتیبانی امداد و درمان جنگ، حماسه بزرگ مشارکت و پایمردی جامعه پزشکی کشور رقم خورد.
جامعه پزشکی، اعم از پزشکان، پیراپزشکان، پرستاران، بهیاران، امدادگران، نیروهای امداد و انتقال و رانندگان آمبولانس در ۳جبهه جنوب، غرب و شمالغرب، بهطور متوسط همواره جمعیت۲۰هزارنفری را شامل میشدند که میانگین هفده ونیم ساعت در شبانهروز کار میکردند که نشان از حجم گسترده کار در بهداری رزمی دارد.
با توجه به اینکه شما سالها در جنگ مسئول کمیته علمی بهداری جنوب بودید حضور کدام گروه از کادر درمان در جبهه بیشتر بود؟
بیشترین فراوانی حضور و اعزام به جبههها را متخصصان علوم آزمایشگاهی داشتهاند. همچنین گروههای پرستاری و پیراپزشکی و نیروهای خدمات بهداری بهمراتب چشمگیرتر از پزشکان، پس از آموزشهای موردنیاز، به جبههها اعزامشده دوشادوش دیگران انجاموظیفه کردهاند.
بااین اوصاف شما معتقدید که جنگ تحولی در علوم پزشکی ایران داشته؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ، مسائل مربوط به رسیدگی مصدومان و مجروحان جنگی در دانشکدههای پزشکی، پیراپزشکی و پرستاری کشور تدریس نمیشد؛ به همینخاطر فعالان حوزه بهداری رزمی در آغاز جنگ تسلط و تجربه کافی برای معالجه و درمان مصدومان و مجروحان جنگی نداشتند، در نتیجه عوارض و نارساییهایی در برخی از مصدومان و مجروحان بر جای ماند اما کوشش برای علمی کردن و از قوه به فعل درآوردن دانش استادان دانشگاهها در جبههها با شکلگیری بهداری رزمی، ساماندهی نیروها، بهبود ساختارها و شیوههای اجرایی در آن، ایجاد دفاتر طب رزمی و تشکیل کمیته علمی تخصصی در فرماندهی بهداری سپاه جنوب و تهیه، تنظیم و ابلاغ دستورالعملهای علمی و دقیق در آن، به طرز چشمگیری کاهش عوارض و شمار مصدومان شیمیایی را سبب شد. بهداری رزمی، با اندوختههای علمی استادان در همه ابعاد بهصورت جزوه، کتاب، پروتکل و شیوهنامههای آموزشی، عوارض موجود در جنگ را تقلیل داد و با خدمات بهداشتی و درمانی خود، کمک شایانی به اقتصاد کشور کرد.
به بهداری رزمی اشاره کردید؛ کمی درباره راهاندازی کمیته علمی بهداری رزمی توضیح دهید. چه تأثیری در روند کار داشت؟
در نیمه دوم سال ۱۳۶۵جبهه جنوب برای انجام یک عملیات بزرگ آماده میشد و بسیاری از نیروهای مردمی و بسیجی به انبوه نیروها افزوده شدند. ضمن بررسیهای لازم و بحث و رایزنی «کمیته علمی بهداری جنوب» بهمنظور تعیین، تهیه و اعلام نیازمندیهای علمی پزشکی جبهه راهاندازی شد و من مسئولیت آن کمیته را پذیرفتم. یکی از نتایج بسیار خوب فعالیت کمیته علمی تعیین اولویتهای پیشگیری و درمان در جبههها بود؛ از این رو، براساس اولویتها، پروتکلهای پیشگیری و درمان را تهیه کردیم و برای اجرای صحیح آن، برنامه آموزشی ویژهای برای پزشکان شاغل در یگانها تدارک دیدیم.
با توجه به اینکه شما در عملیاتهای مختلف بهعنوان پزشک حضور داشتید، خودتان هم دچار مجروحیت شدید؟
بله ریههای من هم درگیر شده و جزو جانبازان شیمیایی هستم و سالهاست با این عارضه زندگی میکنم اما برادرم سیفالله که جزو فرماندهان سپاه بود تاب این عارضه شیمیایی را نیاورد و سال ۱۳۸۶به شهادت رسید. سیفالله در جنگ مسئولیت فرماندهی دسته، گروهان و گردان را در عملیاتهای مختلف داشت و بعد از جنگ هم تحصیلاتش را تا مقطع دکتری علوم استراتژیک ادامه داده بود. البته ناگفته نماند این جنگ تحمیلی، برادر دیگر مرا هم با خودش برد. مسیح، برادر کوچکترم جزو دانشجویان نخبه و قهرمانان ورزشی در رشته شنا بود که در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید.
خاطره
درخشش دسته پیرمردها در جبهه
حضور پدر دکتر در جنگ
مردان خانواده حیدرپور در سالهای جنگ همگی در جبهه حضور داشتند، حتی پدرش که سن و سالی از او گذشته بود. دکتر از حضور پدرش در جبهه خاطره جالبی دارد و میگوید: «مرحوم پدرم در سال ۱۳۶۱و اواخر علمیات رمضان بود که به جبهه آمد. هوای پادگان انرژی اتمی که لشکر امام حسین(ع) در آن مستقر بود خیلی گرم بود.
روزها واقعاً هلاککننده بود ولی شبها قابلتحملتر بود. البته غیراز گرمی هوا، پشه گزیدگی و عقرب گزیدگی هم فراوان بود. این مشکلات برای پدرم آزاردهنده بود اما چند روز که گذشت عادت کرد و کار را شروع کرد. بعد از عملیات رمضان خودش پیشنهاد داد که کار پاکسازی محوطه پادگان را به او بسپارند. میگفت مقدار زیادی وسایل مثل قمقمه، لباس، دارو، فشنگ و... در محوطه پادگان ریخته شده که باید اینها را جمع و دوباره استفاده کرد. فرمانده ما، شهید حسین خرازی، از پیشنهاد پدر استقبال کرد و به او چند پیرمرد دیگر برای کمک معرفی کرد. در عرض چند ماهی که در آن سفر در جبهه بودند مقادیر بسیار زیادی از اموالی که در شرف نابودی بود نجات دادند. البته شستوشو لباسهای رزمندهها هم از دیگر اقدامات این گروه بود.»
خاطره
بمباران شیمیایی بیمارستان فاطمهالزهراس
تلخترین خاطره دکتر
۸ اسفند که به نام روز بسیج جامعه پزشکی نامگذاری شده مصادف با سالروز بمباران شیمیایی بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا(س) و شهادت جمعی از پزشکان است. حیدرپور از نزدیک شاهد این حادثه بوده و میگوید: «یکی از تلخترین خاطرات من مربوط به بمباران شیمیایی بیمارستان فاطمهالزهرا(س) در عملیات والفجر ۸در سال ۱۳۶۴است. دشمن نامردیهایش را همچنان ادامه میداد تا اینکه اسفند۱۳۶۴ بیمارستان را بمباران شیمیایی کرد. حمله وحشتناکی بود.
وقتی بمباران شد کادر بیمارستان همه آنجا بودند. بسیاری از کادر پزشکی همراه با مجروحان از عواقب این حمله شیمیایی تا سالها در عذاب بودند و هستند. هنوز هم اثرات پنهان و بلندمدت جنگ ازجمله موج انفجار و گازهای شیمیایی بر روح و جان رزمندهها مانده و این موضوع در پزشکی جنگ مسکوت مانده است. البته تحقیقاتی در زمینه اثرات پنهان موج انفجار انجام شده اما به نتیجه درستی نرسیده است. موجگرفتگی اثرات عجیب و غریبی را روی جسم میگذارد.»
مکث
نقش جامعه پزشکی در دفاعمقدس
از ویژگیهای بارز دفاعمقدس که پیروزیهای ماندگاری را به ارمغان آورد، حضور همگانی و حرکتهای مردمی در جبهههاست. رژیم بعثی عراق، باهدف جداکردن خوزستان و کردستان و بخشهایی از غرب به ایران حمله کرد اما با حضور همگانی مردم آن تهاجم ناکام ماند. جامعه پزشکی، همچون سایر اقشار جامعه اسلامی داوطلبانه یا برابر قانون در جبههها حضور یافتند. طبق آمارها، استانهای کرمانشاه، آذربایجانغربی، خراسان، آذربایجانشرقی و اصفهان پیشتاز تأمین نیروی انسانی از جامعه پزشکی در دفاعمقدس بودهاند.
اعداد و ارقام حاکی از آن است که از مجموعه ۱۴تا ۱۸هزار پزشکی که در سالهای دفاعمقدس در کشور بودهاند بهطور متوسط ۱۰هزار نفر از آنها بهکرات به جبههها اعزامشدهاند. دلیل اصلی حضور پزشکان، بنا بهضرورت و نیاز جبههها، وجوب دینی و شرعی و کرامتهای اخلاقی و فراوانی اعزام آنان در همه رشتههای تخصصی چشمگیر و مشابه بوده است.