تصور کنید یک روز که در پیاده‌رو ایستاده‌اید، با صدای قارقار و جیغ دسته‌ای کلاغ‌ به آسمان نگاه کنید و ببینید ده‌ها کلاغ گرسنه و حریص، یک جغد شاخدار را دوره کرده‌ و منقارهای بلند و تیزشان را در سرو گردنش فرو می‌کنند.

همشهری آنلاین - پریسا نوری: در کسری از ثانیه و در مقابل چشمان حیرت زده شما، جغد بینوا که به سختی مجروح شده از دست کلاغ‌ها فرار کرده و با سرعت به طرفتان پرواز می‌کند و ...  این ماجرا، بخشی از یک رمان مهیج یا مستندی با موضوع حیات وحش نیست، ماجرایی است که چندی پیش برای «منصور بختیاری» از ساکنان و کسبه محله تهرانپارس رخ داده است. بقیه ماجرا را از زبان این شهروند می‌خوانید.

تعقیب کلاغی

نزدیکی‌های غروب در پیاده‌روی جلوی مغازه‌ام در محدوده فلکه سوم تهرانپارس ایستاده بودم که متوجه جغد بزرگی شدم که به سختی پرواز می‌کرد و حدود ۵۰ کلاغ هم قارقارکنان دنبالش می‌آمدند و به سروگردنش نوک می‌زدند. جغد که پیدا بود نایی برایش نمانده، پروازکنان به طرفم آمد و در جدول کنار خیابان افتاد. وقتی کلاغ‌ها را از اطرافش دور کردم، متوجه شدم پرنده بیچاره به سختی زخمی شده و خونریزی دارد. سریع از مغازه‌ام یک جعبه بزرگ آوردم و جغد را در حالی که سرش را  ۱۸۰ درجه چرخانده بود تا دستم را گاز بگیرد، داخل کارتن گذاشته و داخل مغازه بردم. حیوان بینوا بسیار ترسیده بود و از همه جای بدنش خون جاری بود. تا یک ساعتی که مشغول تمیزکردن و ضدعفونی پرهایش بودم، متوجه شدم کلاغ‌ها دست از سر طعمه‌شان برنداشته و از روی سیم تیرچراغ برق آن طرف خیابان مغازه را زیر نظر داشتند. حتی وقتی جعبه را در ماشین گذاشتم و به طرف خانه حرکت کردم، بخشی از مسیر را قارقارکنان دنبالم می‌آمدند اما هوا که تاریک شد پراکنده شدند.

یک هفته‌ مراقبت تا بهبودی

چون مدتی کبوتر نگه می‌داشتم و تا حدودی با پرنده‌داری آشنا بودم وقتی به خانه رسیدم زخم‌هایش را ضدعفونی و پانسمان کردم. حیوان بینوا ترسیده بود و بال  بال می‌زد و با هر بال زدن حدود ۱۰ متر به اطراف پرت می‌شد. نگران بودم به خاطر بال زدن زیاد، جای زخم‌ها دوباره خونریزی کند و به خیال اینکه مثل کبوتر بعد از یک مدت بالش درمی‌آید، بالش را قیچی کردم تا نتواند پرواز کند. هر روز پانسمانش را عوض می‌کردم و جلویش گوشت و جگر و جوجه و غذاهای مقوی می‌گذاشتم و در حالی که با آن چشم‌های زیبا و درشتش به من خیره شده بود، برایش حرف می‌زدم و می گفتم تو قوی هستی ... زود خوب می‌شوی و ... جالب است با وجودی که پرنده وحشی و شکاری است، اما چون حس کرده بود که می‌خواهم کمکش کنم و موقع عوض کردن پانسمان مقاومت نمی‌کرد. حدود یک هفته طول کشید تا زخم‌های بال و گردنش خوب شد و می‌توانست با آن بال‌های قیچی شده دور خانه پرواز می‌کرد. وقتی بال‌هایش را باز می‌کرد اندازه‌اش به یک و نیم متر می‌رسید.

پیشنهاد ۶۰ میلیونی

در مدتی که جغد در خانه‌ام میهمان بود، همسایه‌ها و اقوام و آشناها مشتاقانه به دیدارش می‌آمدند. یکی‌شان پیشنهاد می‌داد به عنوان حیوان خانگی نگهش دارم، یکی می‌گفت به باغ پرندگان یا باغ وحش تحویل بده و یک پیشنهاد ۶۰ میلیونی برای فروش آن را داشتم، اما من مصمم بودم که این حیوان را به خانه‌اش یعنی طبیعت برگردانم، حتی حاضر نبودم آن را به باغ پرندگان و باغ وحش بدهم تا در اسارت باشد. اعتقاد داشتم این پرنده به من پناه آورده و نباید به این اعتمادش خیانت کنم و آزادی‌اش را برای همیشه بگیرم. برای همین وقتی خیالم راحت شد که حالش خوب شده، به پارک سرخه حصار رفتم و آن را تحویل اداره محیط زیست دادم. کارشناسان اداره محیط زیست گفتند این پرنده جغد شاخدار یا همان شاه بوف و گونه کمیابی از جغد ایرانی است. وقتی متوجه شدند بالش را کوتاه کرده‌ام گفتند پرندگان شکاری برخلاف کبوتر و ... باید بالشان بیفتد تا بال جدید دربیاید و اگر با قیچی کوتاه شود ممکن است، هیچ وقت درنیاید من هم گفتم تجربه نداشتم و نمی‌دانستم. ۲ هفته زندگی با جغد شاخدار تجربه شیرین و تازه‌ای بود که خدا را شکر پایان خوبی داشت. فقط امیدوارم بال جغد زودتر دربیاید و بتواند به آغوش طبیعت برگردد.