همشهری‌آنلاین: برنامه‌های آموزشی موسیقی در هنرستان‌ها و دانشگاه‌ها با حضور پوتراب، ضرابی و اسعدی مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت.

به گزارش همشهری‌آنلاین در این میزگرد که دومین نشست با موضوع برنامه‌های آموزشی در سی سال اخیر بود، بابک خضرائی، پژوهشگر و کارشناس‌ارشد موسیقی، به عنوان مجری و گرداننده جلسه گفت: «برای بررسی وضعیت آموزشی در سی سال اخیر سه نسل از استادان امروز میهمان ما هستند. استاد مصطفی کمال پورتراب با 70 سال سابقه تدریس، استاد تقی ضرابی با 45 سال سابقه و دکتر هومان اسعدی با 15 سال سابقه تدریس. وجه اشتراک این سه نفر سابقه تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز مختلف آموزشی کشور است که باعث می‌شود نظر قاطع‌تری در این زمینه داشته باشند.»

در ابتدای بحث دکتر مصطفی کمال پورتراب با اشاره به تاریخ تدریس موسیقی در ایران به صورت آکادمیک گفت: «زمانی که آموزش موسیقی در هنرستان عالی موسیقی آغاز شد. با توجه به سفری که رضاشاه به ترکیه داشت ، تحت تاثیر دیدگاه‌های آتاتورک دستور داد تمام مدرسان از خارج از کشور با دستمزد بالایی استخدام شوند. یادم نمی‌رودکه دستمزد یک کارمند عالیرتبه 40 تومان بود دستمزد استاد موسیقی 600 تومان در ماه. هیچ مدرس ایرانی وجود نداشت. اجازه نمی‌دادند که ایرانی‌ها تدریس کنند اما من به عنوان اولین نفر با وساطت یکی از استادانم این کار را آغاز کردم و به عنوان مدرس سلفژ در کلاس چهارم ابتدایی مشغول شدم. البته به این شرط که در نهایت میزان درک و دریافت شاگردانم را در پایان یکی از همین اساتید مورد بررسی قرار دهد.سال‌های بعد به کلاس پنجم و ششم منتقل شدم.

بعد از سال 1320 متفقین وارد ایران شدند، قرارداد آنها فسخ شد و علی‌نقی وزیری رئیس هنرستان شد. کم کم استادان موسیقی ایرانی به مدرسه راه یافتند و قرار شد دانش‌آموزان یک ساز ایرانی هم بزنند. پرویز محمود رئیس هنرستان شد و عقاید چپی باب شد. این موضوع به تدریج ادامه پیدا کرد تا اینکه روح الله خالقی هنرستان ملی موسیقی را راه انداخت و یک مدرسه هم برای موسیقی ایرانی درست شد.»

تقی ضرابی عضو هیئت مدیره خانه موسیقی ورئیس کانون آهنگسازان این نهاد مدنی نیز با اشاره به اینکه در گذشته بهترین استعدادها در آموزش و پرورش رشد پیدا می‌کردند گفت: «در گذشته فارغ‌التحصیلان هنرستان از سطح بالائی برخوردار بودند و برای تعلیم سرود و موسیقی به دبستان‌ها می‌رفتند. آنها خود در کشف استعداد‌های جوان و تشویق و راهنمائی برای ادامه کار بسیار موثر بودند به این معنی که اگر می‌دیدند دانش آموزی استعداد در موسیقی یا هنری دیگر دارد ، به والدینش توصیه می‌کردند که فرزندشان را به هنرستان مورد نظر بفرستند. امروز هم اگر ما از نیروی متخصص استفاده کنیم وضعیت بهتری خواهیم داشت. حتی اگر مدیریت تخصص لازم را نداشته باشد، با مشاوره و برنامه‌ریزی می‌تواند روش درستی برای تدریس اتخاذ کند اما اگر اساس کار بر وجود بی تخصص استوار باشد کاری از پیش نمی‌رود. اگر ما بعد از سی سال هنوز در جایگاهی قرار نگرفتیم که بتوانیم یک مسئول متخصص داشته باشیم به خاطر تناقض‌گویی و شیوه نادرست است.»

هومان اسعدی پژوهشگر موسیقی و عضو هیئت علمی  نیز چالش سنت و تجدد را یکی از مسائل و چالش‌های آموزش دانشگاهی دانست: «در قدیم استادان به شیوه سنتی آموزش می‌دادند، اما از زمانی که موسیقی غربی در شعبه موسیقی دارالفنون راه‌اندازی شد معادلات قدیمی به هم خورد. به تدریج شاخه‌ای از آموزش موسیقی ایرانی با دیدگاهی تجددطلبانه، ملهم از شیوه‌های آموزش غربی، شکل گرفت. آموزش موسیقی ایرانی از سویی به شیوه سنتی (در قالب مکتب‌های خصوصی) و از سویی دیگر به شیوه‌های تجددطلبانه یا به اصطلاح مُدرن (در قالب نهادهای نوپای آکادمیک) در کنار هم وجود داشت.

از سوی دیگر، به‌تدریج، در نهادهای جدید آکادمیک نیز دو دیدگاه نسبت به مقوله موسیقی ایرانی شکل گرفت که یکی طرفدار ایده جایگزینی (به رهبری مین‌باشیان) و دیگری طرفدار ایده مدرن‌شدن موسیقی ایرانی (به رهبری وزیری) بود. این دو دیدگاه در طی چند دهه مدام در تعارض با یکدیگر بودند و مسئولین هنرستان‌های موسیقی هرکدام با توجه به سیاست‌های فرهنگی و نیز خواست و سلیقه خود در زمان روی کار آمدن یکی از این دو شیوه را اتخاذ می‌کردند. مثلاً زمانی که رضاشاه نوع برخورد آتاتورک در جهت حذف موسیقی سنتی در ترکیه را می‌بیند، دستور برکناری علینقی وزیری صادر می‌شود و دیدگاه مین‌باشیان روی کار می‌آید. آموزش موسیقی در کشور ما مدت‌ها تحت تأثیر این دو دیدگاه بوده است.

در اواسط دهه 1340 با تشکیل گروه موسیقی دانشگاه تهران دیدگاه و شیوه تفکر دیگری، با هدف حفظ و احیاء موسیقی سنتی، به صحنه معادلات وارد می‌شود که با تشکیل مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی این رویکرد سنت‌گرایانه تقویت می‌شود. بعد از انقلاب مدتی در آموزش آکادمیک موسیقی وقفه ایجاد شد و بعد از آن هم مسائلی پیش آمد که بیشتر به دوران معاصر ارتباط دارد.»

سپس خضرائی با طرح این مبحث که کدام‌یک از این شیوه‌ها برای آموزش آکادمیک می تواند مناسب باشد از پورتراب خواست تا درباره شیوه‌های تدریس استادانی چون مین‌باشیان، وزیری و شهنازی صحبت کند. پورتراب نیز با اشاره به اینکه در برخی از موضوعات موسیقی چون بحث‌های فیزیک و ریاضی و یا تئوری می‌توان به قوانین کلی حاکم بر جهان تکیه کرد اما در موارد دیگر باید شیوه مناسب خود را اتخاذ کنیم گفت: «قوانین ریاضی و فیزیک در همه جا یکسان است و مثلاً قانون ارشمیدس شامل همه کشورها می‌شود. ما در اصول ریاضی و فیزیک می‌توانیم به قوانین کلی رجوع کنیم اما از آنجائی که موسیقی ما سینه به سینه و شفاهی است، همه ریزه‌کاری‌ها را باید در نظر بگیریم و نمی‌توانیم همان قوانین را اعمال کنیم. علم خیلی به ما کمک می‌کند، در زمان حاضر به نت‌نویسی نیاز داریم اما اصالت‌های موسیقی ایرانی را هم باید در نظر بگیریم. به نظر من باید شیوه‌ای میانه را در نظر بگیریم و موسیقی ایرانی را بر اساس علم امروز ارائه کنیم.»

ضرابی نیز با تاکید بر اینکه خط‌کشی شیوه‌های تدریس به این شیوه چندان درست نیست گفت: «هر نوع موسیقی مخاطب خود و شیوه‌های دست‌یابی خاصی دارد. مهم این است که هر کدام به خوبی اجرا شود و در محدوده خود حرف اول را بزند. چه روش گوشی، چه سینه به سینه یا نگارش نت فرقی نمی‌کند، مهم نتیجه‌ای است که در هر شیوه حاصل می‌شود. شب گذشته اجرای موسیقی کلاسیک دانش‌آموزان هنرستان موسیقی را دیدم و باید بگویم که بسیار لذت بردم. اجرای خوبی داشتند و مهم این است که نتیجه بگیریم. به نظر من سلیقه‌ای عمل کردن مدیران سم است و آن وقت است که باید شاهد مرگ موسیقی در آن بخش‌ها باشیم.»

اسعدی با اشاره به اینکه باید سنت و هویت خود را پاس بداریم اما باید بپذیریم سنت در مواقعی با تحولات روز هم‌گام نیست، گفت: «باید بپذیریم که موسیقی قاجار، به عنوان نوع اصلی موسیقی، در فضای امروز قابل ارائه نیست. به نظر من حفظ هویت و اصالت از سویی و نوآوری بر بستر سنت، از سوی دیگر، دقیق‌ترین و بهترین چیزی است که می‌شود برای آموزش موسیقی ایرانی ترسیم کرد. دیدگاه درست در بین این دو حرکت می‌کند، اما متأسفانه در بیشتر موارد شاهد افراط و تفریط بوده‌ایم. برخی خواسته‌اند موسیقی ایرانی را غربی کنند و برخی خواسته‌اند در همان کوچه باریک سنت قدم بزنند. این در حالی است که تاریخ ما نشان می‌دهد سنت ما پویایی داشته و ما باید تلاش کنیم تا این پویایی را حفظ کنیم.»

«به نظر من بهتر بود در هنگام ورود گروه هنرهای سنتی به دانشگاه بحثی در مبانی صورت می‌گرفت و دیدگاهی که قرار بود وارد دانشگاه شود بررسی می‌شد. به عنوان مثال ارتباط استاد و شاگردی در دانشگاه با ارتباط استاد و شاگرد در هنرهای سنتی متفاوت است.  شاگرد در دانشگاه نگاه نقادانه دارد در حالی که در حوزه هنرهای سنتی انتقاد و چرایی چندان جایگاهی ندارد. یادم است روزی در دانشگاه از یکی از استادانم سئوالی کردم و استادم پاسخی به این مضمون گفت که این خروج از سنت است به خاطر اینکه تفکر عقلانی و انتقادی را وارد سنت کردی. معمولاً این تقسیم‌بندی در دنیا حاکم است که کنسرواتوار و هنرستان بیشتر به تربیت نوازنده، آهنگساز و خواننده می‌پردازند و دانشگاه عمدتاً به تربیت کسانی می‌پردازد که به دنبال مسائل تحقیقاتی، و رشته هایی چون موزیکولوژی و جنبه های نظری موسیقی، هستند.»

پس از آن ضرابی درباره اینکه هنرستان‌ها و دانشگاه‌ها فعالیت‌های تفکیک‌شده‌ای در حوزه آموزش ندارند و کار یکدیگر را انجام می‌دهند گفت: «متاسفانه گزینش دانشگاه به گونه‌ای است که دانشجویانی با رشته‌های غیر مرتبط وارد دانشگاه می‌شوند و به ناچار دانشگاه ناچار است دروس هنرستان را برای این دسته دوباره تدریس کند.»

پورتراب نیز در این باره گفت: «در کشورهای دیگر دانشگاه وظیفه تربیت نوازنده و خواننده ندارد. کنسرواتوارها این کار را انجام می‌دهند و دانشگاه‌ها رشته‌های غیر نوازندگی و آهنگسازی را تدریس می‌کنند تا سطح علمی هنرجویان بالا برود. در دانشگاه باید تئوری موسیقی را یاد بگیرند و در هنرستان‌ها و کنسرواتوار اجرای موسیقی.»

پس از آن خضرائی با توجه به مباحث مطرح شده از سوی هومان اسعدی پرسید آیا بهتر نیست موسیقی ایرانی به هنرستان‌ها و کنسرواتوارها منتقل شود و تئوری و بحث‌های آکادمیک و موسیقی غربی در دانشگاه تدریس شود؟ اسعدی در پاسخ این پرسش گفت: «مسئله تنها داشتن تفکر انتقادی در حوزه مباحث نظری نیست، بلکه در ساز زدن هم چه در هنرستان چه در دانشگاه این تفکر می‌تواند وجود داشته باشد.

مثلاً دانشجو یا هنرجو می‌تواند بپرسد چرا در ردیف‌هایی که یاد می‌گیرد بعد از درآمد ماهور گوشه‌هایی با تأکید روی بعضی درجات (مثلاً دوم، چهارم و پنجم) اجرا می‌شود، ولی برخی دیگر که این امکان را دارند (مثلاً با تأکید بر درجه سوم) اجرا نمی‌شود، یا چرا نمودی از دستگاه شور (مانند گوشه دلکش) در ردیفِ دستگاه ماهور اجرا می‌شود ولی نمودی از، مثلاً، دستگاه نوا اجرا نمی‌شود. اتفاقاً من موافق جدایی کامل مباحث نظری و عملی و ارجاع آنها به دو حوزه منفک از هم نیستم، چون موسیقی غربی از پشتوانه سال‌ها تجربه آکادمیک برخوردار است اما موسیقی ایرانی هنوز در حال تجربه‌اندوزی و نیازمند تعامل بیشتر بین مباحث نظری و عملی است. در موسیقی ایرانی ما هنوز مشکل تفکری داریم. پیوند بین علم و هنر است که ما را می‌تواند نجات دهد و در این وضعیت نمی‌توانیم موسیقی ایرانی را در هنرستان‌ها و صرفاً در قالب نوازندگی و اجرا، بدون توجه به مباحث فکری و نظری، رها کنیم. موسیقی ایرانی به مباحث علمی بسیار نیاز دارد. امروز دورانی است که علم و عمل در این زمینه باید تعامل داشته باشند.»

ضرابی در پاسخ به نظر اسعدی گفت: «روش کار این است که هنرجویان در هنرستان‌ها ردیف‌ها را بزنند، با سنت‌ها آشنا شوند و وقتی نوبت به بداهه‌نوازی رسید آن موقع این کار را انجام دهند. اما اگر هر هنرجویی قبل از آنکه به آن جایگاه برسد این کار را بکند، تمرین خرابکاری کرده است. امیدوارم هر کس در جایگاه خودش باشد. دانشگاه‌های ما با سیستم آموزشی پیشرفته کار می‌کنند اما باید خودمان را مقایسه کنیم. ما پیشرفت می کنیم اما باید ببینیم در چه جایگاهی قرار داریم. امروز پیشرفت سرعت گرفته و باید به این موضوع اعتقاد داشته باشیم و نگوییم داریم پیشرفت می‌کنیم باید ببینیم خودمان را مقایسه کنیم. مشکل ما این نیست که تغییر کنیم و مشکل این است که چه چیزی باید جایگزین بخش قبلی شود که مورد تائید بیشتر اساتید باشد.»

در ادامه اسعدی با توضیح اینکه هر کس باید بعد از عبور از سنت به نوعی مدرنیته برسد گفت: «اگر ما شیوه آموزشی خودمان را با شیوه آموزشی کشورهای همجوار مقایسه کنیم می‌بینیم که شیوه آموزشی آنها در سرمنشاء انعطاف‌پذیری دارد. در موسیقی ایرانی رپرتوار بسته آموزش داده می‌شود، به اصطلاح هنرجویان این رپرتوار را حفظ می‌کنند. اما مثلاً در موسیقی هندی رپرتوار باز، با آزادی بیشتری، آموزش داده می‌شود. به نظر من در آموزش نوازندگی باید آموزش نظری را با جدیت بیشتری همراه کنیم. برای هنرجو توضیح بدهیم و بگوئیم یک نمونه این است، نمونه دیگر این و نمونه‌های بالقوه دیگری هم وجود دارد. به نظر من در دوره آموزش باید عنصر خلاقیت نیز پرورش پیدا کند، اما با شرایط فعلی آموزش متأسفانه خلاقیت در سطحی نامطلوب سیر می‌کند.»

پور تراب نیز در این باره گفت: «عده‌ای موسیقی ایرانی را موزه‌ای در نظر می‌گیرند که باید به همان صورت حفظ شود و معتقدند در ابتدا باید روش‌های سنتی را یاد بگیرند و بعد در زمان بداهه‌نوازی تکنیک‌ها و روش‌هایی را آموزش می‌دهند که بتوانند خلاقیت را استفاده کنند. درست مثل آموزش زبان است که در ابتدا کودک از پدر و مادر تقلید می‌کند و بعد حرف زدن را می آموزد. موسیقی هم همین طور است. پویاست و باید متناسب با زمان پیش برود.»

نویسنده کتاب تئوری موسیقی همچنین درباره سلیقه‌های مختلف استادان در تدریس گفت: «اگر متخصصان هر رشته‌ای دور هم جمع شوند، بالاخره به نقاط مشترکی می‌رسند که بتوان آنها را به طور جامع در دانشگاه‌ها تدریس کرد. درست مثل کاری که در تالیف کتاب‌های هنرستان موسیقی صورت گرفت. و خوشبختانه آموزش و پرورش وقت و معاونت هنری توانستند با دعوت از کارشناسان فن و برگزاری بیش از یک ونیم سال جلسه منظم دو هفته یکبار این سه کتاب را تدوین و منتشر کنند.به گمان من اگر همین کار در دانشگاه هم ا تقاق بیفتد خیلی مناسب خواهد بود. البته هر استادی سلیقه خود را در تدریس دارد و اتفاقا این کار را بهتر می کند. مسئله دیگر روشن نبودن آینده دانشجویان در بازار کار است.»
ضرابی نیز با تاکید بر ایجاد اشتغال برای فارغ‌التحصیلان گفت: «باید ببینیم که بستر مناسب برای ایجاد کار کجاست. با برنامه‌ریزی و بررسی می‌توان به نتایج مثبتی رسید.»
در پایان میز گرد پرسش و پاسخی میان سخنرانان و حاضران انجام شد.

 داوود گنجه‌ای، نوازنده کمانچه و عضو هیئت مدیره خانه موسیقی درباره بحث آموزش موسیقی به شیوه سنتی و اشاره به نظریات هومان اسعدی گفت: «ما باید شیوه‌ای که برخی استادان که تعداد اندکی هم هستند و به صورت بسته عمل می‌کنند را از شیوه معمول آموزش سنتی موسیقی جدا کنیم. واقعیت این است آنچه باید در دانشگاه‌های چه در گزینش و چه در تدریس انجام نمی‌شود. شاگرد سال آخر کارشناسی‌ارشد وقتی پیش من کمانچه می‌زند می‌بینم که هنوز به اندازه سال دوم دبیرستان هم نمی‌داند. این انتقاد به مدیریت کلان هنری در کشور برمی‌گردد که وضعیت روشنی را ارائه نکرده است. باید ببینیم روش تدریس سنتی موسیقی کدام است و چطور در دوره ای کوتاه در مرکز حفظ و اشاعه توانست آنقدر تاثیرگذار باشد. اگر موسیقی همان باشد که در سال‌ها قبل بوده موسیقی نیست و اگر درآمد ماهور را در کنار گوشه‌ای نمی نوازند به این دلیل است که قرابتی ندارد. اتفاقا در شیوه سنتی استادان هیچ وقت نمی‌گفتند اجرا فقط همین است.»

اسعدی نیز در توضیح بحث مطرح شده گفت: «انتقاد من به شیوه تدریس استادان موسیقی ایرانی در گذشته نیست. منظور من از مُدگردی این نیست که هر نوازنده‌ای از هر کجا که خواست به هر کجا برود. منطور من این است که استاد باید اجازه دهد پرسش در ذهن دانشجو ایجاد شود و او به آن پاسخ دهد نه اینکه اجازه طرح هیچ پرسشی ندهند آن هم به نام سنت. استادان گذشته هر کدام راوی ردیفی بودند و آن را به شیوه خود اجرا می‌کردند، اما استادان امروز ردیف‌های استادان خود را تکرار می‌کنند.»[علیزاده؛ریشه در سنت،اندیشه در خلاقیت]

برچسب‌ها