همشهری آنلاین- شکوفهسادات مرجانی: «تکثیر تأسفانگیز پدربزرگ» یکی از آثار نادر ابراهیمی است؛ کتابی که از قوت و غنای خوبی برخوردار است اما آنطور که باید در کنار دیگر آثار نادر ابراهیمی به چشم نیامده و کمتر به آن پرداخته شده است.
داستان کتاب بهخاطر گونه علمی-تخیلیبودن، بین آثار نادر ابراهیمی متمایز است. اما همچنان روابط انسانی در این داستان مثل سایر کارهای این نویسنده در اولویت قرار دارد. شاید بتوان گفت که ما با یک اثر کاملا متفاوت از ابراهیمی مواجهیم. داستان در مورد پیرمردی است که 2نوه دارد و با او زندگی میکنند. هنگامی که پیرمرد بهدلیل کهولت سن دچار بیماریها و ناراحتیهای متعدد میشود - که امری نسبتا طبیعی است- آنها میکوشند او را از این وضعیت نجات دهند اما هرچه تلاش میکنند، کارها خرابتر شده و نتیجه عکس میگیرند.
طی داستان، اجزای بدن پدربزرگ که شخصیت اصلی داستان محسوب میشود بهصورت کاملا دیفرانسیلی با اشیای دیگر جایگزین میشود. یکبار قلب او را درآورده و یکبار دستگاه گوارش، یکبار مغز، یکبار پوست و عضلات او و... از تن او خارج میشود. همه این اتفاقات هم به کمک علم فوقپیشرفته بشر آن روزگار است که رفتهرفته و تدریجی اعضای بدن پیرمرد را تعویض میکنند تا پدربزرگ را زنده، سالم و شاداب نگه دارند و از مرگ او جلوگیری کنند. اما بهنظر میرسد که روح پدربزرگ، آن چیزی که همیشه او را دوستداشتنی و خاص میکرده حتی با همه ضعف و قوتش، جایی میان این همه عمل گم شده باشد.
شاید پدربزرگ، قربانی یک اشتباه است؛ اشتباه دوستانی مصلحتاندیش که تصور میکنند خیر او را میخواهند. اما این خیرخواهی، در عصر رایانهها و لیزرها و انرژی خورشیدی و اعضای مصنوعی و مهندسی ژنتیک به بهای گرانی تمام میشود؛ به از دستدادن پدربزرگ، با همه ویژگیهای ظاهریاش همچون سبیلهایش، نگاهش، لبخندش، لحن سخن گفتنش، نصایح و اندرزهای مخصوصش، خشمها و مهربانیهایش، با همه فردیتش. فردیت یعنی شخصیت یک فرد مختص خود اوست و اساسا ویژگیهای ظاهری و باطنی یک فرد در کنار هم میتواند یک من خاص و ویژه در عالم را بسازد.
فاجعه در داستان از جایی شروع میشود که دیگر به حرف و خواست پدربزرگ اعتنا نمیشود. بهطوری که پدر بزرگ داستان در بخشی از کتاب میگوید: شما به چه حقی فکر میکنید که مصلحت مرا بهتر از خودم میدانید؟ چرا خود را مجاز میدانید به جای دیگران درباره منافعشان تصمیم بگیرید؟
نادر ابراهیمی با قلم فاخر خود قصد دارد مسائل مختلفی را مطرح کند، همچون حمله تکنولوژی به روح انسانها؛ چیزی که این روزها کموبیش با آن مواجهیم؛ بلایی که علم مفرط بر سر بشر میآورد. از طرفی ابراهیمی به پدیده جاودانهزیستن پرداخته است؛ این آرزوی محالیکه خیلی از افراد بهدنبال آن هستند و حاضرند برایش هزینههای هنگفتی صرف کنند. درحالیکه تن آدمیزاد فانی است و از بین خواهد رفت. اما بشر دوست دارد تلاش کند برای اینکه آن محال را ممکن سازد.
شاید حتی ابراهیمی از این روزهای ما هم خبر داشته است که افراد زیادی در رقابتی بیپایان میخواهند تمام اجزای بدنشان را ترمیم، تعویض و تبدیل کنند؛ آن هم در تصور اینکه حتما بهتر و زیباتر خواهند شد، غافل از اینکه ممکن است تکثیر شوند و دیگر خبری از آن فردیت، از آن من خاص نباشد.
ابراهیمی به یک موضوع خیلی مهم نیز در کتاب اشاره کرده است و آن رابطه منیت من با تن من است. او معتقد است که انسان بهخودی خود و به اجزای بدنش است که خودش میشود یا روح، حقیقتی ماورای تن و بدن این خود انسان را میسازد. بهنظر میرسد که در پس این داستان علمی- تخیلی سؤالات فلسفی زیادی نهفته است و همین باعث میشود مخاطب وادار به تفکر و اندیشه شود.
قلم زیبای نادر ابراهیمی، تکثیر تأسفانگیز پدربزرگ را در ۶فصل نگاشته است که به شرح ذیل است: «تصمیم، ترمیم، تعویض، تبدیل، تبلیغ، تکثیر». هر 6فصل با حرف «ت» شروع شدهاند. شاید همین انتخاب کنایهای به تکثیرکردن نیز داشته باشد.
تکثیر تأسفانگیر پدربزرگ، از آن دسته آثاری است که باعث میشود تا شما به روح و من وجودی خود و دیگران بیشتر اهمیت دهید و خود و دیگران را در ظاهر جستوجو نکنید بلکه هر کس را با ویژگیهای منحصر به فرد خودش قیاس کنید و بشناسید. خطوط کتاب به شما یادآوری میکند که این تن و این جسم روزی تمام میشود اما هویت و روح شما تا ابد میتواند باقی بماند. به شما متذکر میشود که شما متشکل از جسم و روحید و هر بخش از شما مجموعا شما را خواهد ساخت و هر کدام از ما یک فردیت خاص با ویژگیهای مخصوص خودمان بر زمین هستیم.
پدربزرگ قصه نادر ابراهیمی تلاش میکند نگاه شما را بهخودتان، اطرافتان، علم، تکنولوژی و خیلی مسائلی که پیرامون ما در دنیا رخ میدهد، دچار تغییر و تحول کند. او را در این تکثیر تأسفانگیز همراهی کنید.