- آقای شریفی! چه شد که به طرف تدوین و تالیف کتابهای مرجع کشیده شدید؟ و کار تالیف این کتاب را از کی آغاز کردید؟
از مدتها قبل که نشرنو فعالیت خود را بر کتابهای مرجع متمرکز کرد، من در این بخش به کار پرداختم. همچنین پیشنهاد آقای محمدرضا جعفری مدیر موسسه در زمینه تالیف یک فرهنگ ادبیات فارسی مشابه آنچه در زبانهای دیگر وجود دارد برایم بسیار وسوسه انگیز بود. گذشته از همه اینها من هم مانند تمام کسانی که به نوعی با کتاب سروکار دارند جای خالی چنین کتابی را احساس میکردم.
در زمینه تالیف این کتاب باید بگویم اولین فیشهای من تاریخ تیر 1372 را دارد و از آن زمان به طور پیوسته اما نه تمام وقت، به این کار مشغول بودم. تنها در سه سال آخر به لطف آقای جعفری توانستم فارغ از کارهای دیگر به طور تمام وقت به تدوین مطالبی که گرد آورده بودم بپردازم.
- در سالهای اخیر نامهایی چون فرهنگنامه، فرهنگ لغات، دانشنامه، دائرهالمعارف و ... رواج یافته است. در حالی که تعریف دقیقی از اینها نزد مخاطبان نیست و مردم دقیقا نمیدانند که تفاوت یک مدخل در فرهنگنامه با همان مدخل در دانشنامه، یا دائرهالمعارف چیست؟ اگر امکان دارد در این زمینه توضیح دهید.
البته معانی این عناوین قراردادی است. مثلا کاری که من کردهام در واقع به اصطلاح انگلیسی یک companion است نه فرهنگ لغت یا دانشنامه و دایرهالمعارف. یعنی یک کتاب همراه و فشرده برای مراجعه فوری درباره یک موضوع خاص.
اینکه من در مقدمه کتاب گفتهام این کتاب یک دانشنامه جامع الاطراف نیست به این دلیل بوده که بار معنایی دانشنامه اقتضا میکند که کتابی مفصل با تمام ویژگیهای لازم برای این نام پیش روی خواننده باشد که این مقصود من نبود. در تفاوت دائرهالمعارف با دانشنامه باید یگویم که دائرهالمعارف معمولا به مجموعهای از علوم و اطلاعات (مثل دائرهالمعارف فارسی مصاحب) و یا زمینهای بسیار گسترده (مثل دائرهالمعارف بزرگ اسلامی) میپردازد اما دانشنامه باید تنها یک شاخه را دنبال کند و تمام مطالب مربوط به آن شاخه را گرد آورد مثلا دانشنامه پزشکی یا دانشنامه ادب فارسی. البته همانطور که گفتم این عناوین قراردادی است. مثلا ما دانشنامه جهان اسلام هم داریم.
- اصول مدخل نویسی برای فرهنگنامههایی چون کتاب شما چگونهاست؟ و نحوه گزینش و انتخاب یک مدخل و یا حجم آن را با چه استانداردهایی تعیین میکنید؟
سوال بسیار بجایی است. چون مشکلترین و وقتگیرترین و در عین حال مهمترین بخش فرهنگنویسی همین است. همین ویژگی از عمدهترین وجوه تمایز فرهنگهای کارآ با فرهنگهای ناکارآ است. از آنجایی که کار من در چند بخش بوده به طرق گوناگون مدخل یابی کردهام. به عنوان مثال برای یافتن شاعران و نویسندگان کلاسیک و آثار ایشان ابتدا تاریخ ادبیات دکتر صفا و دائرهالمعارف مصاحب را مبنا قرار داده و اطلاعات آنها را استخراج کردهام. سپس این اطلاعات را با بسیاری از منابع فرعی سنجیدهام.
ضمن اینکه در طول 15 سالی که مشغول کار بودهام مدام از جنبههای مختلف آزمایش کردهام که چه مدخلهایی را دارم و چه مدخلهایی را ندارم. یا مثلا در زمینه اصطلاحات ادبی 12 یا 13 کتاب از صناعات ادبی گرفته تا اصطلاحات جدید را همزمان به موازات یکدیگر سنجیدهام و بسامد و شواهد آنها را در نظر گرفتهام و مناسبترین شاهد یا نمونه را برای آن یافته و درج کردهام. یا در زمینه معاصرین، نویسندگان مطرح و مشهور را که کسی در اهمیت آنها تردید ندارد آوردهام و سپس با توجه به سن (متولدین پیش از 1340) و شهرت و محبوبیت و نظر غالب منتقدین آنها را در کنار برندگان جوایز ادبی را آوردهام.
- آیا تا کنون درباره جنبههای نظری و مبانی تئوریک دانشنامه نویسی و یا فرهنگ نامه نویسی کاری در ایران صورت گرفته است؟
جسته گریخته چیزهایی خواندهام اما کار منسجمی صورت نگرفته است و جای آن بسیار خالی است.چون غالب کتابهای مرجع ما ایرادهای خیلی ابتدایی دارند. طوری که با یک نگاه سرسری میتوان سیاههای از اشکالات آنها تهیه کرد و جالب اینجاست که در کتابی که چند سال بعد هم تالیف میشود پیشرفت چندانی دیده نمیشود.
- در میان استادان قدیم و جدید ایران که به این کار سرگرمند، چه کسانی را درکارشان دقیقتر دیده اید. لطفا درباره هرکدامشان و برجستگیهایی که دارند توضیح مکفی دهید؟
- قبل از این هم کتابی از سوی خانم زهرا خانلری توسط انتشارات خوارزمی منتشر شده بود، تفاوت آن کتاب با کاری که شما کردید در چیست؟
کار شادروان خانم خانلری که به همین نام منتشر شده است،بسیار مختصر است و بسیاری از زمینهها چون ادبیات معاصر و ادبیات عامیانه و جز اینها را دربرنمیگیرد و من متاسفانه نتوانستم چندان استفادهای از کتاب ایشان ببرم. اما از کتاب دیگر ایشان که خلاصهای از داستانهای دل انگیز فارسی است، سود جستهام، و به هر حال فضل تقدم ایشان را پاس میدارم.
- چگونه میتوان مرز بین یک فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی را تشخیص داد، به نظر شما کتابی که شما تدوین کردهاید ، عمومی است یا اختصاصی؟
کتاب من اختصاصی است اما برای مخاطب عام تالیف شده است. بدین معنی که صرفا به مسائل مرتبط با ادبیات فارسی میپردازد – ولو هنگامی که سخن از کتاب یا شخصیتی تاریخی در میان است -- اما به گونهای تالیف شده که استفاده از آن نیاز به دانش ادبی فراوان یا تخصص ندارد. حتی در نقل قول از متون ادبی واژههایی که معانی دشوار داشتهاند درجا معنی شده است تا استفاده کننده نیاز به مرجع دیگری نداشته باشد. و اما در مورد اینکه چگونه میتوان مرز یک فرهنگ عمومی یا تخصصی را تشخیص داد باید گفت.معمولا نام فرهنگ و در وهله بعد مقدمه و شیوه نامه کتاب باید دایره شمول خود را تعریف کند تا استفاده کننده بداند چه چیز را در آن خواهد یافت و چه چیز را نباید در آنجا دنبال کند.
- در تدوین این گونه کتابها قاعدتا افراد گروهی کار میکنند تا ضریب خطای کار پایینتر بیاید، فکر نمیکنید این که شما به شکل فردی چنین کاری را انجام دادهاید خود نقصی برای کار است؟
بر خلاف تصور رایج کار گروهی لزوما بی خطا یا کم خطا نیست چون بضاعت همه مولفان یکسان نیست و همچنین است وقت و دقتی که صرف این کار شده. ثانیا تمام کسانی چون من که در زمینه ویراستاری تجربهای داشتهاند ،میدانند که سامان دادن یک کار گروهی آن هم برای ما که سابقه چندانی در کار گروهی نداریم، بسیار دشوار است.
من به عنوان مولف این کتاب راجع به تکتک کلمات و اجزای کتاب، خود را مسئول میدانم اما در کار گروهی همیشه مقصر دیگری وجود دارد! مضافا که کار گروهی نیاز به سرمایه گذاری (خصوصی یا دولتی) دارد که یافتن آن خود معضلی بزرگ است. و به هر حال من اینها را در اختیار نداشتم. اما سوی دیگر قضیه این است که البته کسی که راجع به شاعران نوپرداز شناخت دارد لزوما صالح در اظهار نظر راجع به نویسندگان قدیم نیست. یا کسی که در داستان نویسی معاصر تخصص دارد لزوما نمی تواند بخش اساطیر را تالیف کند و من هم به این موضوع آگاهم اما سعی کرده ام این نقیصه را با مراجعه به آثار مکتوب و مشورت با صاحبنظران جبران کنم و خواندن بیش از هزاروپانصد جلد کتاب برای تالیف این فرهنگ گواهی بر تلاش من برای جبران این نقیصه است.
اما با این همه تردید ندارم معایب و نقایصی در کارم دیده خواهد شد و امیدوارم هر خواننده ای که به چنین مواردی برمی خورد آن را منعکس کند تا بتدریج فرهنگی کم عیب تر داشته باشیم. از همه اینها گذشته راه برای یک کار گروهی با این ایده و ترکیب باز است. به هر حال کار من اگر راهگشای کارهای بهتر نباشد مانعی هم در این راه نیست.
- درباره حجم مقالات و اینکه بر اساس چه معیاری تعیین شده اند توضیح بدهید؟
در این فرهنگ بنای کار بر ایجاز و ضرورت بوده است و در عین حال سعی فراوانی شده تا مراجعه کننده به این فرهنگ دستخالی برنگردد. این فرهنگ قرار است به نیازهای اولیه مخاطبان و دانشجویان و اهل قلم پاسخ دهد. در واقع یک مراجعهکننده متوسط، اطلاعات مورد نیازش را دریافت میکند اما اگر کسی اطلاعات بسیار عمیقتری بخواهد باید به منابع تخصصیتر در آن زمینه رجوع کند. مثلا در این کتاب حدود یک ستون از بایزید بسطامی صحبت شده و یا یک صفحه و اندی به رمان بوف کور اختصاص یافته است اما می دانیم که در هر دو مورد مقالات فراوان و حتی کتابهایی نگاشته شده است که به کار اهل تحقیق می آید. بنابر این حجم مقالات بر اساس ضروری ترین اطلاعات برای مخاطب عام تعیین شده است و البته به هیچ وجه نشاندهنده اهمیت موضوع مقاله و جایگاه آن در ادبیات فارسی نیست. ما افرادی را در حوزه ادبیات قدیم یا جدید داریم که اطلاعات چندانی از زندگی آنها در دست نیست و بیش از آنچه نوشتهام در مورد آنها اطلاعات نداریم اما جایگاه آنها بسیار رفیع و والا است. و برعکس کسانی را داریم که بنا به دلایل مختلف اطلاعات فراوانی از آنها در دست است که در این گونه موارد بخش زیادی از این اطلاعات که لازم به نظر نمی رسید کنار گذاشته شد.
- نقش ویراستار و حیطه عمل او در این کتاب تا چه اندازه بوده است؟
بسیار زیاد. ویراستار این کتاب در واقع راهنمای من در بسیاری از زمینه ها بوده است. در موارد فراوان او به عنوان اولین خواننده حرفه ای این کتاب نقایص و معایبی دید و آنها را اصلاح کرد و یا موضوع را با من در میان گذاشت تا آن ایراد را برطرف کنم. هنگام بسیاری از تصمیم گیریها تجربه او و تبحرش در کار فرهنگ نویسی و آشنایی اش با ساختمان کتابهای مرجع راهگشای من بود و از این بابت بسیار خوشوقتم.
- بازتاب کتاب در این مدت کوتاه چگونه بوده است؟
حقیقت این است که کتاب مرجع بر خلاف کتاب خواندنی تا به مرور زمان مورد مراجعه قرار نگیرد و جوابگوی نیاز مراجعه کننده نباشد عیب و حسنش نهفته است و به سرعت نمیتوان در مورد آن داوری کرد. اما آنچه مسلم است، کسانی که توانسته ام با آنان تماس داشته باشم آن را پسندیدهاند. به هر حال باید صبر کرد و دید. اما نکته جالب توجه اینکه بعضی این فرهنگ را همچون کتابی معمولی میخوانند و بدین ترتیب به دریافتی کلی از سراسر عرصه ادبیات فارسی دست خواهند یافت.[حاصل خواندن 160 هزار صفحه رمان و داستان]