تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۸۵ - ۱۴:۰۰

تالیف کتابی در زمینه پدیدارشناسی به زبان فارسی اتفاق فرخنده‌ای است. در زمانه‌ای که در زمینه فلسفه کمتر به آثار تالیفی بر می‌خوریم، باید ضمن توجه به این آثار از نقد و بررسی دقیق آنها هم غفلت نکنیم.

سیاوش جمادی در این جستار که درباره زندگی و اندیشه‌های هوسرل و‌هایدگر است، خواننده را با نگرش خود به پدیدار‌شناسی و مهمترین فلاسفه آن آشنا می‌کند.

زمینه و زمانه پدیدار شناسی
سیاوش جمادی
نشر ققنوس
1385

حیدر طاهری: شاید خیلی بیراهه نرفته باشیم اگر ادعا کنیم که تأثیرگذارترین و بحث‌برانگیزترین گفتمان فلسفی مدرن، گفتمان پدیدارشناسی است.

در این‌جا قصد نداریم این پرسش بی‌پاسخ را کلیشه‌وار مطرح سازیم که اگر پدیدارشناسی بوجود نمی‌آمد، سرنوشت فلسفه معاصر یا –اصلاً بهتر است بگوییم- جهان معاصر چگونه رقم می‌خورد؟ اما خود پرسش فارغ از هر پاسخی که بتوان بدان داد، از اهمیت، گستردگی و نفوذ پدیدارشناسی در حوزه‌های دانش بشری حکایت دارد؛ و شاید به اعتباری بتوان فلسفه و علوم انسانی را به فلسفه و علوم انسانی پیش و پس از عصر پدیدارشناسی تقسیم کرد.

این مسئله، آن‌گاه آشکار می‌شود که به بررسی وضعیت فلسفه و علوم در هنگامه زایش پدیدارشناسی توجه داشته باشیم. نیز پس از جنبش پدیدارشناسی بود که مسئله یافتن بنیادی استوار از برای فلسفه –که هدف بنیانگذار آن، یعنی هوسرل بود- و به تبع آن سایر علوم انسانی توسط اندیشمندان بعدی آشکار شد.

به همین دلیل به غیر از فلسفه، زبان‌شناسی، روان‌شناسی یا روانکاوی، زیبایی‌شناسی، تاریخ، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی و... از قبل ریزه‌خواری از خوان گسترده پدیدارشناسی افق‌های نودیدی را نوید دادند. نیز از طریق پدیدارشناسی بود که مسئله «وجود» درصدر ژرف‌اندیشی‌ها و پژوهش‌های فلسفی قرار گرفت.

امری که تا به امروزه، هنوز هم در سرلوحه تاملات فلسفی و چه بسا پژوهش‌های انسان متاثر از فلسفه قرار دارد. امروزه چه کسی می‌تواند ادعا کند که آرای طیف متنوع فیلسوفان و اندیشمندان چون:‌هایدگر، لویناس، سارتر، مرلو پونتی، ریکور، لکان، بلانشو، دریدا، فوکو، دلوز، گادامر، یاسپرس، ایری‌گاری، بدون غور و بررسی دقیق پدیدارشناسی امکان‌پذیر است؟ حتی فیلسوفانی چون آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه و‌هابرماس که به ظاهر در جریان دیگری ره می‌سپارند، از ترکش‌های جان‌سوز پدیدارشناسی در امان نبوده‌اند.

شرح تأثیر و اهمیت پدیدارشناسی بماند برای وقتی دیگر؛ اما در ایران معاصر، با وجود ترجمه‌ها و احیاناً مقالات علمی نسبتاً خوبی که در حوزه پدیدارشناسی و فلسفه‌‌های مرتبط با آن به چشم می‌خورد، هنوز آثار اصلی بسیاری از پدیدار شناسان بزرگ به فارسی ترجمه نشده است، بر این اساس ترجمه کتاب‌هایی که در باب آرای فلان فیلسوف پدیدارشناس یا درباره پدیدارشناسی نگاشته شده –گرچه درجای خود سودمند است- چندان به کار پژوهشگر این عرصه نمی‌آید.

از این‌رو هنگامی می‌توانیم از پدیدار شناس در ایران سخن برانیم که حداقل دوسوم آثار فیلسوفانی چون هوسرل و‌هایدگر به عنوان بنیانگذاران و بسط دهندگان پدیدارشناسی برگردانده و چاپ شود، چرا که دقیقاً از خلال این آثار است که می‌توان نطفه‌های شکل‌گیری این گفتمان، مجادلات پیرامون آن و چگونگی بسط آن را شاهد بود.

این در حالی است که از آثار این دو فیلسوف یاد شده، تنها کتاب‌های: «ایده پدیدارشناسی» و «تاملات دکارتی» از هوسرل، به هردو ترجمه عبدالکریم رشیدیان، «متافیزیک چیست؟» از‌هایدگر به ترجمه سیاوش جمادی (نیز این مترجم، بخش زیادی از کتاب «هستی و زمان»‌هایدگر را به فارسی برگردانده که قرار است بزودی به چاپ سپرده شود. بی‌شک چاپ این کتاب بسیار مهم، گامی جدی در حوزه ادبیات پدیدارشناسی در ایران خواهد بود).

«خاستگاه اثر هنری» از‌هایدگر و نیز ترجمه مقالات از‌هایدگر در مجلات فلسفی از جمله: «طریق من در تفکر پدیدارشناسی» در فلسفه (نشریه اختصاصی گروه آموزشی فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران) به ترجمه ابوالقاسم حسینی و «نامه‌ای در باب اومانیسم»، «پرسش از تکنولوژی» و... البته در کنار این آثار می‌توان به برگردان کتاب‌هایی از سایر فیلسوفان پدیدارشناس به فارسی یا نگارش کتاب‌هایی در باب آرای آنها اشاره داشت، که از آن میان می‌توان به: «جهان در اندیشه هیدگر» از محمود خاتمی، «هایدگر و استعلاء» از بیژن عبدالکریمی، «نیچه: درآمدی به فهم فلسفه ورزی او» از کارل یاسپرس و ترجمه سیاوش جمادی، «اندیشه‌های هوسرل» اثر دیوید بل ترجمه فریدون فاطمی، «هوسرل در متن آثارش» از عبدالکریم رشیدیان و... اشاره داشت.

شایان ذکر است که کتاب اخیر، یعنی «هوسرل در متن آثارش» که سال گذشته توسط انتشارات نی به چاپ رسید، به نظر پژوهشگران اهل فن، حاصل عمری پژوهش در آرای هوسرل است. از جمله ویژگی‌های این کتاب، ارجاعات و نقل قول‌های بی‌شماری است که رشیدیان به آثار هوسرل داده است.

رشیدیان، آغازگر راهی نوین در حوزه مطالعات مربوط به پدیدارشناسی در ایران است. کار رشیدیان نه تنها به کار پژوهشگران و دانشجویان جدی فلسفه می‌آید، بلکه ما را از پراکنده کاری‌ها و تفسیرهای ایدئولوژیک از این گفتمان تأثیرگذار برحذر می‌دارد.

اما در ادامه این راه پرفراز و نشیب، کتاب «زمینه زمانه پدیدارشناسی» با عنوان فرعی جستاری در زندگی و اندیشه‌های هوسرل و‌هایدگر اثر سیاوش جمادی هموار کننده و روشنگر برخی دیگر از معضلات مرتبط با گفتمان پدیدار شناسی در ایران است. آ

ن‌گونه که نویسنده در پیشگفتار کتاب آورده، این پژوهش صرف بازخوانی و تکرار پژوهش‌های غربی «آموزش ملانقطی‌وار» اندیشه‌ها نبوده است، بلکه وی کوشیده تا ضمن بررسی زمینه‌های تاریخی، فرهنگی پیدایی، بالش و گسترش پدیدار شناسی، از برنتانوتا هوسرل و‌هایدگر، مباحث مطرح را در بستر «چالش‌های فلسفی و غایات روشنفکران اروپایی» به پژوهش بگذارد.

جمادی در کنار ترجمه آثار پدیدارشناسانی که چند سال اخیر بدان‌ها مشغول بوده، سودای تفسیر، تحلیل و بازیافت آن‌ها را در متن تفکر معاصر ایران دارد. او معتقد است که انجام این شیوه؛ یعنی ترجمه و پژوهش و تحلیل همزمان آثار اصلی پدیدارشناسان، ما را با «ادیسه فکری و ذهنی» آن‌ها همسفر می‌سازد و زمینه گفت‌وگوی میان ما و آن‌ها را فراهم می‌سازد.

جمادی شکی ندارد که این نحوه درگیری با متون اصلی، سرانجام ما را به تفکر وا می‌دارد و مجال پرسش را برای ما فراخ‌تر می‌گرداند چرا که «وقتی که پرسش از متون فلسفی و کشمکش با آن‌ها همبسته وجود ما و انگیخته مسائل اکنونی و این جایی ماست، مجال تفکر، تحلیل و انتقاد جدی فراهم‌تر و زبان و بیان پژوهش برای مخاطبان گویاتر و آشناتر خواهد بود».

با این وجود، جمادی خود از دشواری‌ها و سرزنش‌های راه ناآگاه نیست و درست پس از طرح این مسئله که باید «از طریق شرح و نقد به زبان خودمان این آثار را گویاتر و شفاف‌تر کنیم. بدین سان هم خود وهم مخاطبان خود را به تفکر فراتر از گردآوری معلومات و کسب فضل فرا خوانده‌ایم».

او به خواننده هشدار می‌دهد که البته «پیمودن این راه چه بسا با کژی‌ها و کژراهه‌ رفتن‌هایی همراه باشد، چه بسا خانه‌های پیش ساخته و امن ما را به خطر افکند، چه بسا لذتی را که از سر فروبردن در آخور خود فریبی می‌بریم، به درد جانکاه فریب‌ناپذیری بدل کند، اما خطرناک‌تر از این همه آن‌هاست که از بیم خطر، تفکر را تعطیل کنیم». بی‌تردید، احساس بیمی که جمادی از این راه نپیموده دارد، دور از واقع نیست.

نگاهی هرچند گذرا به مجادلات و ستیزه‌هایی که در چند دهه اخیر حول‌هایدگر در ایران بوقوع پیوست شاهدی بر این مسئله است. پوپری‌ها و‌هایدگریان وطنی بی‌آن‌که مجالی برای گفت‌وگو و اندیشه رقیب خویش بگشایند، اسطوره‌هایی با هنوان‌هایدگر و پوپر را برای منکوب کردن یکدیگر ساخته و پرداخته بودند.

امروزه هنگامی که به این نزاع‌های بی‌حاصل و عمدتاً دارای خصلت سیاسی و ایدئولوژیک می‌نگریم، متوجه  می‌شویم هر دو در خدمت تعطیل تفکر بودند. امری که پوپر و‌هایدگر از آن اجتناب داشتند. در واقع ما مناط حقیقت را در خود‌هایدگر و پوپر می‌دیدیم نه در بیان آن‌چه که گفته بودند، زیرا اگر درک درستی از آثار آنان داشتیم، بی‌گمان گرد چنین مخاطبانی نمی‌گشتیم.

از رهگذر همین تلقی‌های اسطوره‌ای بود که‌هایدگر بسان عارفی (لابد از نوع ایرانی آن) پنداشته می‌شد که قرار بود با یک «جهش پدیدارشناختی»! مارا با اصالت‌های گم شده‌امان پیوند دهد و دستگیرمان در هیابانگ بی‌خویشتنی شود! بر همین منوال جمادی از این پس، بخش اعظمی از پیش‌گفتارش را به زمینه‌ها و جهات تعطیل تفکر اختصاص می‌دهد.

پدیدارشناسی‌ای که جمادی می‌خواهد در این کتاب به ما بشناساند، پدیدارشناسی‌ای است که به ما دفاع از شیوه درست و آزاد تفکر را می‌آموزد. این همان هدفی است که کانت بیداری از خواب جزمیت نامش می‌نهاد.

البته جمادی برخلاف تفسیر غالب از‌هایدگر در ایران،‌هایدگر را از اتهامات همکاری و هواداری از نازیسم مبرا نمی‌سازد و واقع‌گرایانه‌هایدگر را در این‌باره سرزنش می‌کند. نویسنده می‌خواسته که کتاب را درباره پدیدارشناسی‌هایدگر، سامان دهد، اما متوجه شده که شرح پدیدارشناسی‌هایدگر بدون شناخت پدیدارشناسی هوسرل ناشدنی است.

همین مسئله، سبب شده که خواننده بخش مربوط به هوسرل را –اگرچه در نوع خود حاوی مسائل مهمی درباره پدیدارشناسی هوسرل از خلال آثارش است- در حکم مقدمه‌ای برای ورود به مقصود اصلی نویسنده؛ یعنی پدیدار شناسی هرمنوتیکی‌هایدگر بیابد. نویسنده در بخش مربوط به پدیدارشناسی هوسرل کوشیده خواننده را از طریق مثال با شالکه‌های اصلی تفکر هوسرل آشنا کند.

او در بخش «هایدگر و میراث هوسرل» که در حکم مقدمه‌ای برای ورود به بحث مفصل‌تر پدیدارشناسی‌هایدگر است، می‌خواهد به این پرسش پاسخ دهد که «چه جهاتی از پدیدارشناسی هوسرل برای‌هایدگر رهگشا بوده است؟» او نشان می‌دهد که چگونه و چرا‌هایدگر از این مفاهیم هوسرلی متاثر شد. این امر، نافی این نیست که نویسنده به روابط میان‌هایدگر و هوسرل اشاره نکند.

هایدگر از رهگذر طرح مقولاتی خاص در باب انسان و ماهیت تکنولوژی و نیز بیان هرمنوتیک هنری و مسئله زبان و نقش آن در قوام هستی انسان به مرحله جدیدی از سیر تفکر فلسفی وارد می‌شود. مرحله‌ای که شاید بتوان آن را آماج نقدهای مختلف ناقدان دانست و از سوی مصادف است با پیوستن وی به نازیسم و طرفداری وی از آن.

از این‌رو، جمادی بخش هشتم؛ یعنی «هایدگر و مسئله عمل: از نازیسم، وارستگی» را به‌هایدگر و سیاست اختصاص می‌دهد. او در این بخش موشکافانه با بررسی زمینه و زمانه جمهوری و فرازو نشیب‌های روزگار سوسیال دمکراسی آلمان و از سویی همسویی برخی از مضامین فلسفه‌هایدگر با روح زمانه، به اسناد و مدارکی دال بر همکاری‌هایدگر با هیتلریان اشاره می‌کند.

آن‌گاه در بخش نهم؛ یعنی «زندگی و اندیشه‌‌هایدگر بعد از جنگ» به بررسی تحول فکری وی پس از اظهار ندامت وی از همکاری با نازیسم می‌پردازد. نویسنده در این بخش می‌کوشد تا مرحله دوم حیات فکری‌هایدگری را از خلال آثاری چون «متافیزیک چیست؟» «نامه‌ای در باب اومانیسم»، «هستی و زمان»، «درس گفتارهای نیچه» و... بازشناسد.

در واقع در این آثار متاخر است که‌هایدگر، به قلمرو وارد می‌شود که حتی برای وی تا پایان خالی از ابهام نبود. نیز این آثار است که به تفسیرهای عرفانی از آرای وی راه داده است.

در پایان نویسنده، با پیش کشیدن بخش آخر یا دهم کتاب، با عنوان «پایان یک آغاز (نقد و تأثیرات)» به بررسی و شرح نقد برخی از تفسیرهایی که از آرای‌هایدگر شده، بخصوص از طرف آدورنو، و می‌کوشد تا با نگاهی آثار فیلسوفان متاخر نظیر دریدا و میشل فوکو تصویری منصفانه و معقول از این «شاگرد سرکش» هوسرل بدست دهد.