امامحسن(ع) جمع شیعیان را بهگونهای رهبری و هدایت میکرد که در دوران پرآشوب و سیاه محفوظ بمانند. او تندرویهای ماجراجویانه را کنترل میکرد. اکنون بعد از شهادت امامحسن(ع)، امامحسین(ع) در شرایطی زندگی میکند که اسلام یکسره توسط معاویه دگرگون شده و وارونگی ارزشهای دینی در دهه50 هجری به نقطه اوج خود رسیده است.
امامحسین(ع) معاویه را خوب میشناخت و از شیوه کار او بهخوبی خبر داشت و نگران ریشههای جریان امامت و اسلام بود که درمعرض طوفانها و تهدیدها قرار داشت.
معاویه درصدد بود که با انهدام جریان امامت خاندان علی(ع) و پیروان و یاران او، دیگر هیچگونه خطر متصوری برای سلطنت او و پسرش یزید بعد از او، محسوب نشوند و امام(ع) میدانست که کمترین و کوچکترین حرکت حسابنشده میتواند بهقیمت نابودی ریشهها باشد لذا امام(ع) دندان بر جگر میفشرد و شرایط تلخ، فرساینده و کوبنده حکومت معاویه و قلمرو اسلام را زیر نظر داشت. مظلومیت امامحسین(ع) تنها محدود به سال 61 هجری و روز عاشورا نمیشود بلکه عمق مظلومیت و تنهایی او به دهه50 تا زمان شهادت آنحضرت(ع) مربوط میشود.
امامحسین(ع) در دوره امامت برادرش بهطور کامل از سیاست وی دفاع میکرد. آن حضرت(ع) در برابر درخواستهای مکرر مردم عراق برای آمدن آنحضرت(ع) به کوفه، حتی پس از شهادت برادرش حاضر به قبول رأی آنها نشد.
بعداز شهادت امامحسن(ع) عدهای از شیعیان در کوفه و در خانه سلیمانبنصرد خزاعی جمع شدند و نامهای طولانی به حسین(ع) نوشتند و پس از ابراز همدردی و تسلیت بهخاطر مرگ امامحسن(ع)، از ایشان دعوت کردند تا علیه معاویه قیام کند و او را مطمئن ساختند که برای جانبازی در راهش آمادهاند.
تعابیر موجود در این نامه نشانگر آن است که شیعیان کوفه بهلحاظ اعتقادی و احساسی در یک فضای شیعی پرورش یافتهاند. متن نامه آنان چنین است: «بهنام خداوند بخشنده مهربان. برای حسینبنعلی(ع) از شیعیانش و شیعیان پدرش امیرمؤمنان. سلام بر تو باد. همانا ما برای تو ستایشگر خدایی هستیم که جز او خدایی نیست. اما بعد، خبر وفات حسنبنعلی(ع) به ما رسید که درود خدا بر او باد؛ روزی که بهدنیا آمد و روزی که بمرد و روزی که زنده برانگیخته خواهدشد.
خداوند از گناهانش درگذرد و حسناتش را بپذیرد و او را به پیامبرش ملحق سازد. همچنین به تو هم در این مصیبت پاداشی مضاعف داده و آن مصیبت را باوجود تو جبران سازد. ما این پاداش را به پای خدای میگذاریم و میگوییم [انالله و انا الیه راجعون] چه بزرگ است این مصیبت برای تمامی امت بهطور عموم و برای شیعیان بهطور خاص. مصیبت درگذشت پسر وصی و نواده دختری پیامبر(ص).
وی نشان هدایت و نور سرزمین ما بود که امید آن میرفت تا دین را اقامه کرده و سیرت صالحان را به میان امت بازگرداند. خدای تو را رحمت کند. در این مصیبت صبر پیشهساز که چنین صبری از کارهای نیازمند تصمیم و اراده «عزمالامور» است؛ اکنون که تو جانشین پیشینیان خود هستی و خداوند هدایتش را نصیب کسی سازد که از هدایت تو بهره گیرد. ما هم شیعیان تو هستیم. به سوگواریت، سوگوار و به اندوهت، اندوهگین و به شادمانیت، شادمان و رهسپار سیره تو و منتظر فرمان تو هستیم. خداوند سینهات را فراخ سازد. نامت را بلند گرداند. پاداشت را بزرگ دهد. از گناهت درگذرد و حقت را به تو بازگرداند.»
امامحسین(ع) پاسخ حکمیانه و پرنکتهای را برای آنان ارسال میدارد و یاران خود را به پنهانکاری و محافظت از خود در برابر حکومت توصیه میکند و میفرماید: «تا روزی که معاویه زنده است همین شیوه را حفظ کنید. اگر معاویه مرد، آن وقت حسین(ع) نظری دارد که اعلام خواهد کرد».
درواقع امام(ع) آنها را نصیحت نمود تا از تحریک بپرهیزند و درخانههای خود مادامی که معاویه زنده است بمانند. در مواضع سیاسی امامحسین(ع) این نکته مهمی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ما امامحسین(ع) را بیشتر از زاویه اقدام انقلابیاش در کربلا میشناسیم، درحالی که امام(ع) تابع وظیفهای بود که برعهدهاش گذارده شده بود.
عوامل و خبرچینان معاویه نیز هرگونه سخن و حرکتی را پیگیری و جستوجو میکردند، رفت و آمدها را زیرنظر داشته و همه را به اطلاع معاویه میرساندند. معاویه نامهای به امامحسین(ع) نوشت و تذکر داد که نقض عهد نکند و امام(ع) در پاسخ او نوشت: «بهنام خداوند بخشنده مهربان و اما بعد؛ نامه تو به دستم رسید، از مضمون آن آگاه شدم. پناه میبرم به خدا که پیمان برادر خود را با تو بشکنم و اما سخنی را که در نامه خود آوردهای، آن را دروغبافان سخنچین و تفرقهافکنان میان جماعات به تو گفتهاند. به خدا سوگند آنان دروغ میگویند».
علل عدم قیام امام(ع) در زمان معاویه
تاریخنگاران علل خودداری امام(ع) از قیام در عصر معاویه را اینچنین بیان داشتهاند:
1- ناهماهنگی جبهه مخالفان معاویه: از زمانی که معاویه بهعنوان استاندار شام در برابر خلیفه مسلمانان، علیابنابیطالب(ع) سر به شورش برداشت و موجب جنگ خونین صفین گردید، مخالفان زیادی در میان امت اسلام پیدا نمود. مهمترین آنها، اهلبیت(ع) و شیعیان آنان بودند که با گردآمدن در سپاه علی(ع) تمام توطئههای دشمنان را از بین بردند و با جان و دل آن حضرت(ع) را یاری کردند.
غیر از آنان گروههای دیگری چون خوارج و برخی از طوایف انصار نیز با معاویه مخالف بودند و به حکومت او رضایت نمیدادند، ولی پس از شهادت علی(ع) ناهماهنگی شگفتی در سپاه آن حضرت(ع) بهوجود آمد و پیروان آن حضرت(ع) به گروهها و دستههای گوناگون نظامی، اجتماعی و عقیدتی تقسیم شدند و هر یک روشی را در پیش گرفتند. در نتیجه امامحسن(ع) با داشتن چنین سپاه پراکنده و ناهمگونی، موفق به ادامه حکومت و خلافت نشد و پس از 6ماه مجبور به پذیرش صلح شد.
در جبهه مقابل معاویه وضعیت دیگری داشت؛ او دارای سپاهی یکدست و همعقیده بود که همه آنها در بطلان خود ثابتقدم بودند. زیرا مردم شام از آن زمانی که به دین اسلام گرویدند، جز سایه معاویه سایه دیگری را بر سر خود ندیده بودند و همه آنان تربیت شده مکتب اموی بودند و در پیروی از معاویه لحظهای تردید نمیکردند. از اینرو میبینیم که سپاهیان شام برای نبرد و جنگ در آمادگی کامل و گوش به فرمان معاویه بودند ولی سپاهیان مقابل توان دفاع را نداشتند و تن به قضا میدادند و ضعف و گریز از جنگ تمام وجودشان را فراگرفته بود. گرچه در میان آنان، مردمی دلیر و مطیع فرمان امام(ع) وجود داشت ولی تعداد آنها بسیار کم بود و در برابر سپاه بزرگ معاویه تاب مقاومت نداشتند.
امامحسین(ع) با درک عمیق شرایط میدانست اینان در زمانی که حکومت در دست پدر و برادرش بود همراهی لازم را با آنان نکردند، چه رسد به این زمان که حکومت کاملاً در دست معاویه بود و از تمام اهرمهای لازم برای مقابله نیز برخوردار بود. این بود که حضرت(ع) چارهای جز صبر و استقامت و تحمل حکومت معاویه را نداشت تا با گذشت زمان و افشای ماهیت واقعی معاویه، آمادگی لازم برای قیام مسلمانان فراهم آید.
2- پایبندی به پیمان صلح: امام(ع) پیمان صلحی را که برادرش با معاویه منعقد کرده بود، محترم میشمرد و به آن پایبند بود. سکوت امامحسین(ع) در روزگار تیره و تار معاویه، ناشی از تعهد به متارکه جنگ بود. حسین(ع) که شخصیتش در جاذبیت ارزشهای عالی انسانی- الهی بود میدانست که عظمت اصل وفای بهعهد چیست و این اصل شایسته هرگونه گذشت و فداکاری است.
معاویه همه مواد عهدنامه را که برای متارکه جنگ با امامحسن(ع) بسته بود، زیر پا گذاشت و بر ضد همه آن تعهدها عمل نمود که او معاویه بود و این امامحسین(ع). معاویه همهچیز را برای سلطه و حکومت دنیوی خود میخواست و حتی تعهدهایی که میبست هیچ ارزش و انگیزهای برای وفای به آنها نداشت. ولی امامحسین(ع) نهتنها حکومت بلکه همه وجود خود را فدای عمل به انجام آن تکلیف برین تلقی میکرد که نغمه آن را از اعماق وجدان پاکش میشنید. شخصیت امامحسین(ع) ادامه شخصیت علیبنابیطالب(ع) و دومین جلوهگاه او بود. همانگونه که ایمان و عمل به اصل وفای بهعهد، از مختصات روحی آن پدر باعظمت بود، در امامحسین(ع) که تجلیگاه آن روح بزرگ بود نیز وجود داشت.
چهبسا افرادی در زمان امامحسن(ع) یا پس از شهادت آن حضرت(ع) درخواست قیام بر ضد معاویه را نمودند اما پاسخ آن حضرت(ع) منفی بود زیرا درصورتی که امامحسین(ع) در عصر معاویه، قیام مینمود معاویه میتوانست بر ضد امامحسین(ع) بهرههای فراوانی را بهدست آورد:
الف- امامحسین(ع) را پیمانشکن و شخصی که برای رسیدن به مقاصد خود بهدنبال فرصت میگردد، معرفی نموده و چهره آن حضرت(ع) را در میان مسلمانان مخدوش نماید.
ب- شائبه اختلاف مبنایی میان امامحسن(ع) و امامحسین(ع) را بین مردم رواج میداد و میگفت یکی از این دو صلح را و دیگری قیام را برگزیدهاند.
ج- بهترین دستاویز را برای از بین برداشتن امامحسین(ع) و شیعیانش کسب میکرد و با افراط در این راه ریشه شیعیان را میخشکاند.
3- معاویه و ترفندهایش: معاویه با تجربیاتی که از چندینسال حکومت بر شام و بعدها بر سراسر جهان اسلام بهدست آورده بود، به موجودی کاملاً سیاسی و چندچهره تبدیل شده بود و شناخت ماهیت درونی وی برای همگان آسان نبود. معاویه طوایف و گروههای مسلمان را بهخوبی میشناخت و متناسب با حال هر کدام، با آنان رفتار میکرد. در میان اقوام و سران آنان بهشدت نفوذ کرده بود بهنحوی که میتوانست با اشارهای آنان را به هر کاری وابدارد. او حتی قادر بود دروغهای آشکار خود رابهعنوان حرفهای درست به مردم بقبولاند.
مخالفان معاویه در برابر تدابیر شیطانی وی کارآیی خود را ازدستدادهبودند. جاسوسان معاویه در همه بلاد و مناطق اسلامی پراکنده بودند و هر روز، صدها خبر برای او میفرستادند. معاویه با این شیوهها توانسته بود بزرگترین مخالفان حکومتش را از سر راه بردارد.
شهادت مالک اشتر نخعی از یاران دلیر حضرت علی(ع)، مرگ مظلومانه محمدبنابیبکر، عامل حضرتعلی(ع) در مصر، شهادت امامحسن مجتبی(ع) بهوسیله همسرش و به تحریک معاویه، شهادت حجربنعدی و یارانش نمونههایی از جنایات بیشمار معاویه بودند که در بسیاری از آنان حتی ردپایی از او آشکار نبود.
با این شرایط اگر امامحسین(ع) که تنها بازمانده خاندان رسالت و شخصیت ممتاز امت و اسلام بود، بر ضد معاویه قیام میکرد و آشکارا علیه او دست به شمشیر میبرد، حتی پیش از مواجهشدن با لشکریان شام بهراحتی بهوسیله جاسوسان و نفوذیهای معاویه بهشهادت میرسید و بدینوسیله معاویه میتوانست بدون سروصدا، بزرگترین مخالف حکومت خود را از میان بردارد و این امر معاویه را برای دستیابی به خواستههایش نزدیکتر میکرد. امام(ع) با دوراندیشی و بصیرت عمیقی که داشت از تمام پیامدهای قیام آگاه بود و به همین جهت سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفت تا مرگ معاویه فرارسد.
پس نتیجه میگیریم که چون معاویه در این مدت توانسته بود حکومت خود را قوی و ریشهدار و مستحکم سازد و خود نیز سیاستمداری حیلهگر و مکار بود، از این رو هر نوع قیام مسلحانه بر ضد او احتمال پیروزی نداشت و نتیجه مطلوب بهدست نمیآورد. اما حکومت یزید که پس از مرگ معاویه شروع شد حکومتی نوبنیاد، متزلزل و ضعیف بود و خود یزید نیز فاقد عقل سیاسی، درایت و تدبیر بود و به می، معشوق، میمون و قمار بیشتر میاندیشید تا امر کشورداری. از اینرو با اعلام آمادهباش دههاهزار نیروهای مردمی طرفدار امامحسین(ع) در عرصه سیاسی و نظامی قیام بر ضد یزید کاری عاقلانه و سنجیده بود. از طرف دیگر پایبندی به صلح برادر در زمان معاویه کاری عاقلانه و بخردانه بود و با مرگ معاویه دیگر این پایبندی موضوعیتی نداشت.
به همین دلیل است که امامحسین(ع) پس از شهادت برادر وقتی مردم کوفه از او دعوت بهعمل میآورند تا بر ضد معاویه قیام کند به دعوت آنان پاسخ مثبت نمیدهد، ولی وعده میدهد که پس از مرگ معاویه درباره قیام فکری خواهد کرد.
شهادت حجربنعدی نیز سرآغاز تاریخ شهدای شیعیان شد و مرثیههای فراوانی که در سوگش سروده شد ادبیات غنی تشیع را در اسلام بسط داد. این حادثه غمانگیز، کوفیان را بیشتر تحتتأثیر قرار داد. عواطف آنان با احساس عمیق شفقت و ترحم متلاطم گشت و واکنشهای شدیدی را بهوجود آورد. آنان یک هیأت نمایندگی به حضور حسین(ع) در مدینه فرستادند و از آن حضرت(ع) درخواست کردند تا قیام مسلحانه را علیه معاویه رهبری کند. حسین(ع) تقاضا را با همان اندرزی که پیش از این بدانها داده بود، رد کرد.
دوره بهت شیعه
فاصله زمانی میان صلح امامحسن(ع) و شهادت امامحسین(ع) را میتوان دوره «بهت شیعه» نامید. این دوره، دوره اوج اقتدار سنتی است. شیعیان تحت آزار و شکنجه روحی و جسمی بسیار قرار داشتند. افرادی از سران و بزرگان شیعه چون حجربنعدی و یاران باوفایش به فجیعترین شکل کشته شدند. جو تبلیغاتی وسیعی علیه علیبنابیطالب(ع) و به نفع معاویهبنابیسفیان در همه سرزمینهای اسلامی رواج یافت بهطوری که اظهار تشیع مخاطرهآمیز بود و تا مرگ معاویه بهخاطر جو ترس و وحشت، این دوران یکی از ادوار آرام و ملایم نهضت تشیع است. امامحسین(ع) که بهخوبی اوضاع را درک میکرد از هرگونه تحریکی علیه معاویه، با خردمندی اجتناب میورزید.
او منتظر فرصتی مناسب بهمنظور انجام عمل بود. از طرفی خود و پیروانش را از سرکوبی شدید محفوظ میداشت و از طرف دیگر معاهده برادر را که خود او هم بهطور غیرمستقیم در آن سهیم بود، محترم میشمرد. موضع احتیاطآمیز امامحسین(ع) بهعلت تمایل وی به اجتناب از دادن هرگونه بهانهای به معاویه برای جلوگیری از نابودی کامل طرفداران خاندان علی(ع) بود.
ناخشنودی امامحسین(ع) از حکومت معاویه
البته باید توجه داشت که سکوت و پنهانکاری امامحسین(ع) بهاین معنی نبوده که امامحسین(ع) چون ستارهای درخشان مردم و شیعیانش را راهنمایی نکند. موارد متعددی وجود دارد که امامحسین(ع) در دهه50 هروقت شرایط مناسب بود ناخشنودی خود را به حکومت معاویه اعلام میکرد که در اینجا چند نمونه را ذکر میکنیم:
امامحسین(ع) نام همه پسرانش را علی میگذاشت و میفرمود: «اگر خداوند به من 100پسر هم داده بود همه آنان را علی مینامیدم»؛ چون نام علی یادآور شخصیت امامعلی(ع) بود و این نام خود چراغ مقاومت و پرچم اعتراض بود.
همچنین معاویه قصد داشت هم حکومت خود و هم فرزندش یزید را از نظر امامحسین(ع) مشروعیت بخشد؛ به همین سبب از مروانبنحکم که حاکم و فرماندارش در حجاز بود خواست تا دختر عبداللهبنجعفر و زینب(س) را برای یزید خواستگاری کند. مروان با عبدالله موضوع را درمیان گذاشت. عبدالله گفت: «بزرگ و تصمیمگیرنده ما امامحسین(ع) است و ازدواج امکلثوم با اوست». امامحسین(ع) از جریان آگاه شد و بنا شد این موضوع در مسجد و در جمع مردم طرح و عملی شود.
در مسجد مروان موضوع را مطرح کرد که اگر این وصلت صورت بگیرد کدورتهای دو قبیله بنیهاشم و بنیامیه برطرف میشود و مهر او را هرچه بخواهید قرار میدهیم و دیون عبدالله را نیز برطرف میسازیم و... امامحسین(ع) فرمود: «سپاس خداوندی را که ما را برای خود برگزید و ما را برای دین خود پسندید و ما را بر خلق انتخاب کرد. ای مروان اگر وصلت را میپسندیدیم در مهر او از سنت رسولخدا(ص) تجاوز نمیکردیم و مهر دختران ما مطابق سنت رسولالله5/12اوقیه (حدود 480درهم) است.
در مورد بدهی پدرش، از چه زمانی در خانواده ما رسم بوده است که مهر دخترمان را بدهی پدر قرار دهیم؟ و اما در مورد صلح میان دو قبیله، ما بهخاطر خداوند با شما دشمنی داریم و بهخاطر دنیا با شما مصالحه نمیکنیم و اینکه نزد شما یزید کفوی ندارد، مطمئن باشید امارت بر یزید چیزی نمیافزاید و انسانهای نادان هستند که به او غبطه میخورند و ما را با آنان کاری نیست».
سپس امامحسین(ع) فرمودند: «مردم گواه باشید. من امکلثوم دختر عبداللهبنجعفر را به عقد پسرعمویش قاسمبنمحمدبنجعفر با مهریه 480درهم درمیآورم. علاوه بر آن ملکی در مدینه دارم و مزرعهای در عقیق که به آنان میبخشم. انشاءالله بینیازشان میکند».مروان برآشفته از مجلس خارج شد.
در نقل دیگر آمده هدف معاویه از این اقدام ایجاد آشتی میان بنیامیه و بنیهاشم یا بهعبارتی تسلیمکردن هاشمیان در برابر امویان بوده است.
همه تلاش امامحسین(ع) برای این است که معاویه و پسرش از اعتبار خاندان رسولالله(ص) نتوانند به نفع قدرت و دنیا و حکومت خود بهرهبرداری کنند و امامحسین(ع) با رد پیشنهاد معاویه توطئه او را بر هم زد.
امام حسین (ع) و ولایتعهدی یزید
شاید مهمترین واقعه در تاریخ تکوین احساسات عمیق شیعیان، انتصاب فرزند معاویه به جانشینی او باشد. اگرچه او در اواخر دهه چهلم، زمانی که امام حسن(ع) زنده بود در اندیشه ولایتعهدی یزید بود و امام(ع) را به عنوان مهمترین مانع سلطنت یزید میدانست و تا زمانی که امام حسن(ع) زنده بود، نمیتوانست در این جهت عمل کند. بر همین اساس نخست امام(ع) را مسموم ساخت و بلافاصله پس از شهادت امام(ع) فعالانه روی این طرح شروع به کار کرد تا به آرزوی خود که استمرار حکمرانی خاندانش بود، برسد. از طرفی هم اختلافات درون حاکمیت معاویه و وجود افرادی چون زیادبنابیه که از ولایتعهدی یزید ناخشنود بودند و خلیفه میبایست با احتیاط فراوان حرکت کند و تمام وسایل مخصوص حکمرانی خود را که عبارت بودند از: سیاستبازی، بخشش هدایا، رشوهپردازی، تطمیع و سرانجام تهدید و سرکوبی به کار گیرد.
معاویه به بهانه سفر و در واقع برای گرفتن بیعت از مردم حجاز در رجب سال56هجری به مدینه آمد و در مسجدالنبی در جمع بزرگان و فرزندان صحابه انتصاب یزید را به ولایتعهدی اعلام کرد و سخنانی بیان نمود.
در این مجلس امام حسین(ع) پس از اینکه حمد و ثنای خدا را بجا آورد و به پیامبر خدا(ص) درود فرستاد چنین فرمود: «اما بعد، ای معاویه بدان که گوینده هر اندازه سخن خود را طولانی سازد، باز هم هرگز یارای شمردن همه صفات رسولالله(ص) را نخواهد داشت و تنها ممکن است به گوشهای از صفات نیک آن حضرت(ص) اشاره کند. من خوب میدانم که ملت اسلام پس از پیامبر(ص) چگونه رفتار کردند و در برابر صفات و فضایل رسول خدا(ص) ستم روا داشتند و درباره جانشین او از بیعت خود سرباز زدند. هیهات، هیهات، که سپیده صبح تاریکی شب را رسوا ساخت و انوار درخشان خورشید بر نور ناچیز چراغها پیروز شد. تو در برتریجویی در جاده افراط گام نهادی. در خودخواهی خود و نیز در برتری افراد ناشایست به دیگران راه افراط و اجحاف پیمودی و چنان خود را برتر شمردی که مانندی برای خود نیافتی. تو به تجاوز پرداختی و حقوق انسانها را هرگز مراعات نکردی تا آنجا که شیطان به نصیب کامل و بهره فراوان خویش رسید.
به آنچه از یزید و شایستگی و تدبیر و سیاستش در میان امت محمد(ص) یادآور شدی آگاه شدم. تو به این اندیشهای که یزید را به مردم معرفی کنی و چنان از او یاد میکنی که میپنداری چهره او بر مردم پوشیده است یا از امری پرده برمیداری که با دانش مخصوص به کشف آن نائل شدهای. یزید موقعیت و هدفهای خویشتن را به مردم نشان داده است. بهتر آن است که برای یزید همان راهی را پیشگیری که خود رفته است. راه سگبازی و تماشای نبرد و ستیز سگها و کبوتربازی و تماشای بازی کبوتران نر و ماده و زنان خواننده و نوازنده و انواع و اقسام بازیها. آری یزید در این فنون بصیرت کامل دارد. از این خیال درگذر.
راستی آیا این همه وزر و بال بار گناه که از مردم به دوش گرفتهای در پیشگاه خداوند برای تو کافی نیست، باز هم میکوشی با گمراهی این مردم بر دیگر گناهان خود بیفزایی؟ به خدا قسم ای معاویه تو دائم در این اندیشه بهسر میبری که به امور ناشایست پرداخته و جز ظلم و ستم به کار دیگری سرگرم نبودهای و بیدادگری تو در همهجا شایع است. اما خود با مرگ، چندان فاصله نداری. در روز قیامت بر اعمالی وارد خواهی شد که ثبت و ضبط شده و روزی است که هرگز از آن گریزی نیست.
تو با این اعمال خود نسبت به ما ستم روا داشتی و ما را از میراث پدری خود منع کردی؛ میراثی که پیامبر(ص) از همان آغاز ولادت برای ما فرزندانش مقرر فرموده بود. تو در غصب حق ما به همان دلیل متوسل شدی که به هنگام وفات پیامبر(ص) برای جانشینی او استدلال میکردند و سرانجام ای معاویه سررشته کار به دست تو رسید. اما خلافت را از راهی به دست آوردی که هدف آن شخص دیگری غیر از تو بود.
تو یادآور شدی که در عهد رسول خدا(ص) آن مرد فرماندهی سپاه را به عهده داشته و حضرت رسولاکرم(ص) وی را امارت داد، باید بدانی که در آن هنگام عمروبنعاص به این فضیلت مفتخر بود که با پیامبر(ص) همنشین و با او بیعت کرده بود. تا اینکه خود در این امر کوتاهی کرد و مردم نیز از وی روی گردانیدند و از حکومت او آزرده شدند و رسول خدا(ص) نیز او را عزل کرد. تو چگونه به یک عمل منسوخ رسول خدا(ص) که در شرایطی خاص انجام گرفته استدلال میکنی؟ و آن کس را که همیشه مورد تایید آن حضرت(ص) بوده را برکنار کردهای؟
تو چگونه به خود جرأت میدهی که صحابی پیامبر(ص) را با تابعین مقایسه کنی و آنان را برابر بدانی؟ در حالی که خوب میدانی که اطراف تو کسانی هستند که با رسول خدا(ص) همنشیناند و از افراد قابل اعتماد و دینداری هستند؟
آیا درست است که این افراد را به طرف جوانی اسرافگر و فریفته دنیا سوق دهی تا به این وسیله مردم را در شبهه انداخته و گرفتار خطا کنی؟ و به واسطه آن، دیگری به لذایذ دنیا نائل شود. اما بدان که به این وسیله آخرت خویشتن را بر باد میدهی و این برای تو جز زیانی آشکار امر دیگری نخواهد بود. من از درگاه خداوند برای خویشتن و برای تو آمرزش میطلبم.»
معاویه از سخنان امام حسین(ع) شعله کینه و حقد در سینهاش زبانه کشید. او وقتی موضع صریح امام حسین(ع) را در برابر یزید و سلطنت خود مشاهده کرد در دو جهت به کار پرداخت:
الف: تمامی دریافتی بنیهاشم را از بیتالمال متوقف سازد.
ب: در صدد قتل حسین(ع) برآید.
معاویه گمان میکرد اگر بنی هاشم در گذران زندگی روزمره با دشواری روبهرو شوند دست از موضع مقاومت و اعتراض برمیدارند. معاویه در مدینه آنچنان رفتار ناشایستی نسبت به مخالفان یزید داشت که آنان در مدینه نماندند و به سمت مکه حرکت کردند. معاویه در غیاب آنان، انتصاب یزید را اعلام کرد و این انتصاب را هوادارانش تصویب کردند. در ظاهر مسئله مدینه حل شده بود و معاویه به جهت اعمال حج به سوی مکه حرکت کرد.
در مکه معاویه موضعگیری خود را تغییر داد و ابتدا کوشید تا با مخالفان با رفتاری به غایت دوستانه پیروز شود و آرزوی خود را به حمایت آنان از یزید بیان داشت و این موضوع را توضیح داد که تقاضای زیادی از آنان نداشته و یزید حکمران رسمی خواهد بود و در حقیقت آنها هستند که در زیر نام یزید، تسلط واقعی بر حکومت را دارا خواهند بود. اما آنان مخالفت کردند و تمامی تلاش معاویه از رفتن به حجاز به منظور کوشش به ترغیب این اشخاص بود که با یزید مخالفت نکنند.معاویه در سایه شمشیر شامیان وارد مسجدالحرام شد و مشکل مکه را با مهارت حل کرد و طوری وانمود کرد که همه با یزید بیعت کردهاند. معاویه بعد از سفر مکه فرصت زیادی پیدا نکرد، رنجور و بیمار شد.
میراث پادشاهی او دگرگونی کامل در خلافت اسلامی بود. او بدون آنکه بتواند همه مخالفان را آرام کند و موافقت آنان را با بیعت فرزندش جلب کند، از دنیا رفت. امام(ع) دائما در پی فرصت بود تا مسلمانان را بیدار کند و آنان را از فرمانروایی یزید بعد از معاویه، هشدار دهد.