تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۸۵ - ۱۴:۳۷

انگلیس و دوگل بازخوانی تاریخ اروپا از نگاه یک دیپلمات ایرانی است. رفتار سیاستمداران انگلیسی با دوگل در فرانسه، وکندی در امریکا، سیاق دیپلماسی انگلستان را در روابط بین الملل به نمایش می‌گذارد.

 هرچند دوگل معتقد بود که انگلیس جزیره‌ای بیش نیست، اما سیاستمداران این کشور توانستند قدرت امریکا را در راستای منافع خود قرار دهند و تفوق انگلیس بر فرانسه در اروپا را حفظ نمایند. مطالعه این کتاب که به شرح روابط این کشور‌ها می‌پردازد نگاهی تازه به بخش مهمی از تاریخ اروپا و مناسبات فرهنگی و سیاسی آنها است.

انگلیس و دوگل
سید وحید کریمی
تاریخ ایران
1384

مجید یوسفی: 5 روز بعد از به قدرت رسیدن ژنرال دوگل در فرانسه، مک میلان نخست وزیر انگلیس به امریکا سفر کرد تا استراتژی مشترکی را با این کشور برای مواجهه با دوگل اتخاذ نمایند.

مک میلان حضور ژنرال دوگل در سیاست فرانسه را نوعی «کودتا» لقب داد، اما علی‌رغم طوفانی که در ذهن متحدین ایجاد شد، ژنرال دوگل صداقت خود را به متحدین در مراحل متفاوت ثابت کرد.

در ذهنیت دوگل، مک میلان و آیزنهاور هر دو از همکاران وی طی جنگ جهانی دوم محسوب می‌شدند، بنابراین اگر در گذشته چرچیل و روزولت در کنفرانس‌های زمان جنگ جهانی دوم (دهه 1940م) نقشی برای دوگل قائل نبودند، اکنون در دهه 1960 م چنین امری برای دوگل قابل قبول نبود که مجدداً از سوی مک میلان و آیزنهاور منزوی شود.

دوگل گفته بود: «اگر یک کشور بزرگ دارای بمب اتمی نباشد در حالی که دیگر کشورها آن را داشته باشند قادر به رهبری سرنوشت خود نخواهد بود».

بلند پروازی مک میلان برای «رهبری جهان غرب» مشکل آفرین هم بود. نه تنها دوگل او را نادیده می‌گرفت، بلکه مقامات آلمان غربی نیز از رفتار او ناخشنود بودند. آیزنهاور نیز بعضا در روابط شرق و غرب نسبت به مک میلان بی‌اعتماد بود.

در یک گزارش منتشر شده توسط اداره اسناد وزارت امور خارجه آمده است:«مکاتبات شخصی مک میلان و خروشچف رهبر شوروی باعث شد تا مقامات در واشنگتن نسبت به اهداف انگلیس مشکوک شوند. بعضی اسناد دیگر مربوط به سال 1959 بیانگر این امر هستند که کنراد آدنایر از مک میلان خوشش نمی‌آمد و مکرر با جملات زشتی از وی یاد می‌کرد.»

کتاب «انگلیس و دوگل»، کتابی است که بیش از آن‌که مارشال دوگل را معرفی کند تاریخ روابط انگلیس امریکا و فرانسه را در سال‌های تشکیل پیمان آتلانتیک شمالی ناتوـ کالبدشکافی می‌کند. آن‌جا که دوگل معتقد بود «انگلیس جزیره‌ای در کنار قاره اروپاست و امریکا نیز به قاره‌ای دیگر تعلق دارد.»

او عقیده داشت کشوری که فاقد بمب اتمی است، نمی‌تواند سیاست خارجی مستقلی داشته باشد. سیاستمداران انگلیسی قادر به کنترل بلند پروازی‌های دوگل نبودند، اما با اغفال سیاست خارجی امریکا، دوگل را مهار کردند.

دوگل مایل نبود فرانسه مجددا به عنوان کشور «بیمار اروپا» شهرت یابد. وقتی دوگل در سال 1946م استعفا داد، اهداف او برای فرانسه‌ایی با شکوه و عظمت تا سال 1958 م به تعویق افتاد. دوگل در سال 1946 م به دلیل اختلاف نظر با دیدگاه سیاستمداران فرانسوی بر سرحیطه قدرت رئیس جمهور و نواقص موجود در قانون اساسی جمهوری چهارم از سمت خود کناره گرفت، اما در سال (1958.م) با تشکیل جمهوری پنجم- که قدرت بیشتری را از طریق ترمیم قانون اساسی به ریاست جمهوری تفویض می‌نمود- به ریاست جمهوری فرانسه منصوب شد.

او با این‌که بین سال‌های (1958-1946.م) از قدرت کناره‌گیری کرده بود. اما مسائل سیاسی جهان را پی‌گیری می‌نمود و نسبت به ایفای نقش فرانسه در جامعه جهانی نیز آگاهی کامل داشت. با سفرای کشورهای مختلف، خبرنگاران، مقامات سیاسی داخلی و خارجی در تماس بود.

سیاست فرانسه در دوران ریاست جمهوری دوگل، انگلیس را مجبور ساخت تا درخصوص ناتو و جامعه مشترک اروپا به تاکتیک‌های کوتاه مدت توسل جوید. مک میلان- نخست وزیرانگلیس- از یک گروه از مقامات سیاسی تحت ریاست «پاتریک دین»- رئیس کمیته مشترک اطلاعاتی –خواست تا طی یک گزارش سری سیاست خارجی انگلیس برای دهه آتی یعنی سال‌های 70-1960 م را مورد تجدید نظر قرار دهند.

در این گزارش – که توسط اداره اسناد وزارت امورخارجه بعداز 30سال منتشرشد- در خصوص یکپارچگی اقتصادی اروپای غربی آمده است: «جامعه اقتصادی اروپا دارای قابلیت‌های پر اهمیتی است... اگر 6 کشور یکپارچگی قابل ملاحظه‌ای پیدا کنند، به عنوان قدرت جدی در صحنه سیاسی بین الملل ظهور خواهند کرد و اگر انگلیس نتواند خود را با یک جامعه اقتصادی موفق وفق دهد، این احتمال وجود دارد که توسعه قدرتش بر مبنای ضدیت با انگلیس افزایش یابد.

حتی اگر رشد اقتصادی انگلیس طبق نرخ لازمه رشد نماید (8/2 درصد معدلی از 25 سال آتی) به مراتب عقب‌تر از جامعه اقتصاد اروپا خواهد بود و جایگاه انگلیس در روابط با آمریکا و غرب اروپا سیری نزولی خواهد داشت.

مک میلان دلخوش از این بود که اگر اروپا را به دوگل واگذار کند تا اروپا از «رهبر طبیعی» بهره مند شوند، در عوض، انگلیس طی دوران نخست وزیری وی نه تنها تأثیرگذار بر دولت امریکا، بلکه از جایگاه خاصی در امور بین‌الملل بین دو ابرقدرت برخوردار خواهد بود. هدف مک میلان این بود که در بین رهبران جهان شناخته و جایگاه خاصی داشته باشد.

او پیشنهاد معاهده منع تکثیرسلاح‌های اتمی را داد و با موافقت هر دو رئیس جمهورهای امریکا (آیزنهاور و کندی) در روند آن تأثیر گذار بودند. او سعی کرد تا با خروشچف رئیس حکومت شوروی کنار بیاید و همچون چرچیل که با استالین کنار آمد، رابط صادقی! بین شوروی و آمریکا باشد.

تحلیل منتشر شده توسط اداره اسناد وزارت امور خارجه – که بعداز 30 سال انتشار یافت- در مورد سفر مک میلان به مسکو در فوریه سال 1959 م نوشت:«مک میلان به این نتیجه رسیده بود که رهبری جهان غرب را بر شانه‌های دولت انگلیس احساس می‌کند».

اما هنگام بازگشت از مسکو طی نامه‌ای به دوگل و کنراد آدنایر در مورد مقامات شوروی نوشت: «مثل بچه‌ها رفتار می‌کنند و همواره خواهان آن هستند که حرف آخر هر بحثی به آن‌ها واگذار شود ودر غیر این صورت بدعنقی خواهند کرد.

 در دهه 1960 م اروپا درگیر مسائل مربوط به پیمان نظامی آتلانتیک شمالی ناتوـ و تثبیت شکل‌گیری جامعه مشارکت اقتصادی بود. به نظر می‌رسد درک سیاسی بحران ناتو و اتحادیه اروپایی در دهه 1960 پیش نیاز فهم شرایط سیاسی موجود در قاره اروپا است. ناتو، به عنوان بزرگ‌ترین اتحادیه غربی در روز 4 آوریل سال (1949.م ) تاسیس شد.

این اتحادیه نظامی بیش از پنج دهه صلح امنیت در اروپا را به ارمغان آورد، اما در دهه 1960 این اتحادیه نظامی در بحران داخلی فرو رفت. نشانه بارز این بحران داخلی در این واقعیت نهفته بود که در سال( 1966م) ژنرال چارلز دوگل در مخالفت با سلطه‌گری انگلیس و آمریکا و برای اجرای نقش مستقل برای فرانسه، نیروهای نظامی فرانسه را از فرماندهی واحد ناتو خارج کرد.

طی دو دهه 1950 م و 1960 به علت کودتاهای متعدد در کشور‌های کمونیستی اروپای شرقی و مرکزی که با حمایت شوروی صورت می‌گرفت و وقوع بحران شهر برلین بین غرب و شرق در بین اعضای ناتو اتحاد نسبی حاصل شد، اما اقدام ژنرال دوگل و خارج کردن نیروهای فرانسوی از فرماندهی واحد ناتو در سال 1966م و همچنین خودداری در هماهنگ کردن تمهیدات نظامی لازم این پیمان نظامی را در آستانه مهم‌ترین بحران دوران خود قرار داد.

لازم به یاد آوری است که دوگل فرانسه را فقط از فرماندهی واحد ناتو که زیر نظر آمریکا و بعضاً انگلیس قرار داشت خارج نمود، اما این کشور به عنوان عضو ناتو باقی ماند، بدون این‌که نیروهای فرانسوی تحت فرمان آمریکا و یا انگلیس قرار داشته باشند.

ژنرال دوگل چند بار تجدید نظر در ساختار فرماندهی نظامی ناتو و توسعه حوزه امنیتی ناتو در شمال آفریقا را در خواست نموده بود، انگلیس و آمریکا نه تنها به تقاضای دول اعتنا نکردند، بلکه تدابیر جدیدی را در ناتو به مورد اجرا گذاردند که درست بر خلاف انتظارات دوگل بود. بنابراین رئیس جمهور فرانسه در اعتراض به زیاده طلبی انگلیس در اروپا با اهرم ناتو، آمریکا و انگلیس را از بهره‌برداری نیروهای فرانسوی محروم کرد.

اشتباهی که ژنرال دوگل مرتکب شد، متهم نمودن امریکا در تأثیرگذاری بر امور اروپا از طریق انگلیس بود. در واقع قضایا به عکس بود، هر چند آمریکا بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم به عنوان یکی از دو ابر قدرت در روابط بین الملل شناخته می‌شد، اما صحنه گردان سیاست خارجی آمریکا انگلیس بود، تصمیم انگلیس برای خارج نمودن نیروهای نظامی از شرق کانال سوئز به خصوص خلیج فارس و تمرکز بر روی نیروی متعارف (غیر اتمی) در اروپا هم زمان با تلاش فرانسه برای تولید بمب اتمی و دکترین جدید امنیتی یعنی «دفاع همه جانبه » صورت گرفت، هر دو کشور فرانسه و انگلیس در دهه 1960 م از حضور بین المللی خودشان کاستند تا بر اهداف اروپایی متمرکز شوند.

چنین اقدامی برای فرانسه کاهش قدرت محسوب می‌شد، اما برای انگلیس چنین نبود زیرا که تمهیدات دفاعی انگلیس در مناطق خارج از اروپا به امریکایی‌ها واگذار شد و در واقع به این ترتیب آمریکایی‌ها حافظ منافع انگلیس‌ها شدند.

بعد از جنگ جهانی دوم به تدریج تسهیلات و به تجربه امپراطوری خارج از اروپای انگلیس در اختیار امریکا قرار گرفت. سال‌ها بعد از بحران سوئز در دهه اروپای انگلیس در اختیار آمریکا قرار گرفت. سال‌ها بعد از بحران سوئز، در دهه 1960 م‌هارولد مک میلان موفق شد تا امریکایی‌ها را متقاعد به پیروی از خط مشی سیاسی انگلیس نماید، اما ورود مجدد دوگل به صحنه سیاسی اروپا در سال 1958م اوضاع را پیچیده کرد.

حزب کارگر انگلیس که بعد از مک میلان در سال 1964م به قدرت رسید حوزه نفوذ آمریکا را افزایش داد و آمریکا را در خاورمیانه که یکی از عمده مناطق آسیب‌پذیر است درگیر کرد. بدین ترتیب، وابستگی امریکا به انگلیس افزایش یافت.

در واقع کمک به آمریکا در خارج از اروپا به ازای حمایت دولت آمریکا از سیاست انگلیس در ناتو و مسائل سیاسی اروپای غربی بود. بدین ترتیب موفقیت نسبی انگلیس در عقیم گذاردن اهداف فرانسه، بیانگر این نکته است که چگونه سیاستمداران انگلیس توانستند علی رغم سرسختی دوگل، ادامه حیات و نفوذ سیاسی انگلیس در سال‌های بحرانی اروپای بعد از جنگ جهانی دوم را با ظرافت ترسیم نمایند.

به صورت خلاصه، هدف این کتاب، در کنار تحلیل و ارزیابی تمهیدات سیاست دفاعی در اروپا، اثبات این موضوع است که تا اواخر دهه 1960م سیاست اروپایی آمریکا بر اساس تحلیل انگلیس اجرا می‌شد بحران ناتو در دهه 1960م کشمکش بین انگلیس و فرانسه بر سر مستعمرات و برتری طلبی در اروپا بود.

فرانسه رهبری اروپا را هدف قرار داده بود، اما وقتی در ناتو منزوی شد. میل به سلطه‌گری فرانسه در اروپا در ‌هاله‌ای از ابهام قرار گرفت.

انگلیس با محدود کردن قدرت مانور سیاسی و نظامی فرانسه در اروپا، از ایجاد قدرت سوم که دوگل خواهان آن بود جلوگیری به عمل آورد. انگلیس از پیوستن به هرگونه اتحادیه اروپایی که توسط فرانسه طراحی شده بود خودداری کرد، اما در عوض، روابط با «جامعه مشترک المنافع» و تحکیم روابط با آمریکا را جولانگاه سیاست خارجی قرار داد و اقدام به تشکیل «انجمن آزاد تجاری اروپا » موسوم به »افتا» کرد که محور آن رقابت انگلیس با جامعه اقتصادی اروپا بود.

بحران سیاسی حاصله در ناتو در دهه 1960کاملاً بر اساس رقابت بین انگلیس و فرانسه استوار بود. دوگل کماکان در این اشتباه محض بسر می‌برد که انگلیس در اختیار آمریکا قرار دارد. ناخرسندی دوگل از ناتو و سیاست فرانسه برای دستیابی به بمب اتمی همواره بهانه‌هایی بودند که دوگل از آن‌ها به عنوان اهرم دفاع از شکوه و عظمت فرانسه و سهم بیشتر فرانسه در تصمیم گیری روابط بین‌الملل استفاده می‌کرد، اما انگلیس به تدریج حضور فیزیکی فرانسه در خاورمیانه و آسیای دور را محدود کرد.