دکتر نصرالله حکمت: هزار سال گذشت از حکایت مجنون/ هنوز مردم صحرانشین سیه‌پوشند

از ماجرای کربلا صدها سال گذشته و خاطره آن همانند نهری از نور در خاطر تاریک تاریخ جاری است. اکنون می‌توان هیچ سخنی نگفت در کنار این نهر نور و جریان آن را به نظاره نشست.

 وقتی به خود می‌آییم و می‌خواهیم سخن بگوییم و عاشورا را تفسیر کنیم، هرکس در هر مرتبه‌ای از تاریخ ظهور هستی قرار دارد، به همان اندازه جریان این نهر را قرائت می‌کند و می‌فهمد. ما عاشورا را تفسیر می‌کنیم و عاشورا ما را؛ و این همان دور هرمنوتیک است. تفسیر هرکس از عاشورا نشان می‌دهد که او در کجای وجود، منزل دارد. کربلا برای همه تاریخ پس از خود، میزان حق و باطل است.

کربلا نقطه عطفی در همه تاریخ است که آن را به تاریخ «پیش از کربلا» و «پس از کربلا» تقسیم می‌کند. پیش از کربلا، روز تاریخ است، تاریخ مذکر است؛ تاریخ ظهور حقیقت است؛ تاریخ شایستگی برای دیدن انسان کامل است. اما تاریخ پس از کربلا، شب تاریخ، و تاریخ مونث است؛ تاریخ اختفا و احتجاب حقیقت است.

 در این بخش از تاریخ، آدمیزاده رفته‌رفته صلاحیت درک حضور انسان کامل را از دست می‌دهد و شمس حقیقت در پس حجاب زمختی از ابرهای سیاه که براثر جهل و جفای آدمیان تولید می‌شود، پنهان می‌گردد.

در مجال تنگ این مقال، در باب تاریخ پس از عاشورا، 3نکته گفتنی است:
1 – در کربلا خون خدا را بر زمین ریختند و چون دست جفاکاران به خدا نمی‌رسید، مظهر تام او را که وارث همه پیامبران بود، به خاک و خون کشیدند. مردان و زنان و کودکان عرصه حق که یکپارچه ایمان‌و عشق و پاکی و صداقت بودند به یکسان توسط اهل باطل مورد ستم و جفا قرارگرفتند و این نشانه آن است که در روزگار پس از کربلا، این «حقیقت» است که در هر کس و هر کجا و به هر شکل آشکار شود، باید محو  و مستور گردد.

 اینکه فیلسوف آلمانی، نیچه در قرن نوزدهم میلادی سخن از کشته شدن خدا می‌گوید، درست است اما باید گفت که او واقعه‌ای را که قرن‌ها پیش اتفاق افتاده اکنون دریافته است.

2 – کربلا نیز همانند هرکس و هر چیز و هر رویداد، زبان خود را دارد و گوش خاص خود را می‌طلبد و به قول عمان سامانی:
 با زبان دیگر این آواز نیست
 گوش دیگر محرم این راز نیست

آنکه این زبان را نمی‌داند و گوش و هوش آن را ندارد، قطعا نمی‌تواند با کربلا رابطه برقرار کند. کسی که در ساحل دریا ایستاده و آن را می‌نگرد اما زبان امواج را نمی‌فهمد و دل به شکنج گیسوی دریا سپرده ، با آن که هزاران فرسنگ با دریا فاصله دارد، تفاوتی ندارد.
 زبان کربلا را کسی می‌داند که در هستی حضور دارد و با درد و رنج بسیار و مشقت فراوان، جریان هستی و تعقل را در راه‌های صعب‌العبور تاریخ عقلانیت بشر و در پیچاپیچ دره‌های مه‌آلود و پر اضطراب آن، پی گرفته و درون این جریان پر فراز و نشیب زندگی کرده و نفس کشیده و هزاران زخم خورده است.

آنکه وجود و تعقل و تاریخ را نمی‌شناسد و به ضرورت ایمان و عشق نرسیده، با زبان کربلا بیگانه است و فریاد زخم خوردگان و کشتگان وادی ایمان و عشق را هرگز نمی‌شنود.3- بر فراز همه احکام فقهی و شرایعی که در ادیان الهی آمده- و به جای خویش و در مرتبه خویش درست است- چشمه‌ای زلال جاری است که در آنجا عاصیان و گنهکاران، شست‌وشو و تطهیر می‌شوند و نجات می‌یابند و به فلاح و رستگاری می‌رسند.

نام و یاد کربلا آن چشمه پاک و زلال است که از مزرعه خدا( کاربل) جوشیده و درون زمان و در بستر تاریخ جریان یافته تا همه کسانی که به حکم قواعد ظاهر، ‌محکوم و مطرود هستند و بر اثر خطا و گناه و عصیان به ورطه یأس و نومیدی درغلطیده‌اند، به حسب احکام عشق و محبت، تطهیر گردند و رهایی یابند. در این روزگار که زمین زیر پای آدمی سست‌شده و هیچ نقطه محکم و استواری نیست که آدمیزاده پای خویش بر آن نهد و همه جای زمین همانند دریایی لغزنده و مهلک شده است، کشتی نجات حسین(ع) است.

در این عصری که عصر اختفای حقیقت است و شمس حقیقت در پشت ابرهای جهل وجور آدمیزادگان، پنهان و مستور شده، حسین(ع) نور حق است که در تابش آن می‌توان به سوی حق، راهی یافت و جز این نور که از خانه پیامبر(ص) تابیدن آغاز کرده و همچنان استمرار یافته نور دیگری نیست و همه جا تاریکی و ظلمت است. در کربلا، گرچه چراغدان را شکستند اما چراغ را نتوانستند بشکنند؛ مصباح هدایت، همچنان روشن است و نورافشانی می‌کند.