احمد سینایی _ همشهری آنلاین: روزهای اکنون تداعیگر یاد و خاطره مرجع پرآوازه شیعه، زندهیاد آیتاللهالعظمی حاجشیخ محمدعلی اراکی است. این مقال درصدد است تا با بسط اشاراتی، رویکردهای سیاسی اما مغفول آن بزرگ را مورد تبیین قرار دهد. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
برداشت نخست:
نگاه مثبت به مبارزات فدائیان اسلام
در منظر عدهای از پژوهشگران تاریخ مرجعیت، زندهیاد آیتاللهالعظمی حاجشیخ محمدعلی اراکی، به دلیل کمتظاهر و بیادعابودن، بهغلط غیرسیاسی و گوشهنشین خوانده شده است. این در حالی است که آن بزرگ به دلیل حضور در بزنگاههای خطیر تاریخ حوزه علمیه قم و ایران، نقشی شاخص ایفا کرده است. تارنمای تبیان در مقاله ای، در این باره، به احصاء نکات ذیل پرداخته است:
«نخستین اقدام مهم آن بزرگوار، همراهی با آیتاللهالعظمی حاجشیخعبدالکریم حائرییزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، در تأسیس این کانون شاخص علمی است که در شرایطی خطیر انجام گرفت و نقشی مهم در تاریخ سیاسی حال و آینده کشور ایفا کرد. اقدام مهم دیگر ایشان، اقامه نمازجمعه در شهر مقدس قم بود. فتوای آیتاللهالعظمی اراکی در مورد نمازجمعه مبنی بر وجوب عینی آن در عصر غیبت حضرت ولیعصر(عج)، ایشان را بر آن میداشت که این سنت را در هر جمعه به پا کند.
ایشان خود در جواب سؤالی پیرامون اقامه نمازجمعه و آثار اجتماعی و سیاسی آن چنین فرمودهاند: «من نماز جمعه را واجب عینی میدانم و از خیلی سال قبل هم بنا بر حکم خودم [آن را] اقامه میکردم، تا وقتی دیدم برای پیرمرد اشکال دارد، عذر خواستم که دیگر پیر شدهام... .»
آن عالم اخلاقی و کهنسال، به عالمان مجاهد عشق میورزید و احترام فوقالعاده برای آنان قائل بود و تجلیلشان از حضرات آیات سیدنورالدین اراکی و سیدمحمدتقی خوانساری، بر همین اساس بود. ایشان بارها به همراهی آیتالله خوانساری، پیشنهاد قیام و مبارزه علیه طاغوت را با آیتالله بروجردی در میان گذاشته بودند و نیز در مجاهدات فدائیان اسلام به رهبری شهید سیدمجتبی نوابصفوی، چون مرحوم آیتالله خوانساری از آنان حمایت میکرد، ایشان هم به آنان نظر مساعد داشت.
به همین سبب از زمانی که حضرت امام حرکت خود را در خرداد۱۳۴۲ آغاز کردند، ایشان همواره حامی و پشتیبان امام بودند و بعد از تبعید امام، با سفر به نجف اشرف با ایشان دیدارکردند. بعد از انقلاب اسلامی نیز پیوسته طرفداری خود را از حضرت امام و انقلاب اعلام میکردند. با اینکه ایشان حدود ۱۰سال از حضرت امام بزرگتر بودند، حتی لحظهای در تقویت و تأیید نهضت اسلامی درنگ نکردند و در تمام مقاطع حساس ازجمله انتخابات، حضور داشتند... .»
برداشت دوم:
من کاری را که آقای خمینی انجام میدهد، تأیید میکنم!
در میان دوستان دیرین زندهیاد آیتاللهالعظمی اراکی، امام خمینی(ره) مکانتی ویژه داشت و ارتباطی اعتقادی و عاطفی، بین آن دو بزرگ برقرار بود. این حالت تا پایان حیات بنیانگذار کبیر انقلاب و به اشکال گوناگون، خودنمایی میکرد. زندهیاد آیتالله حاجشیخابوالحسن مصلحیاراکی، فرزند آن بزرگ، در این باره گفته است: «نظر ایشان در باب ولایت فقیه، گرچه مثل حضرت امام به آن وسعت نبود اما بارها میفرمودند من کاری را که آقای خمینی انجام میدهد قبول دارم و تأیید میکنم.
اگر شما به اعلامیهها و مواضع و مصاحبههای ایشان در دوران نهضت و حیات حضرت امام نگاه کنید، علاقه شدید ایشان به این بزرگوار را درمییابید. خاطرم هست در سفری که پیش از انقلاب به عراق داشتند، روزی حضرت امام(ره) به دیدار آقا آمدند و باز آقا به حضرت امام(ره) فرمودند به نظرم میآید همین شما هستید که مجددالمذهب هستید.
آقا هر یک از قرون و مجددالمذهبهایش را برشمردند و وقتی به قرن پانزدهم رسیدند، خطاب به حضرت امام تصریح کردند به نظرم شما مجددالمذهب خامسعشر هستید! حضرت امام(ره) با تبسمی تأکید کردند: دعا کنید! رابطه عاطفی بسیار قویای، بین این دو بزرگوار برقرار بود. داستان دیدار ایشان با حضرت امام(ره) در سال۶۰ را بارها نقل کردهام. آنچه ایشان در آن دیدار فرمودند تلاوت آیه۴۱ سوره توبه (انْفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا) بود؛ یعنی تکلیف و وظیفه ما این است که چه در حال آسایش و چه در حال مشقت و سختی، دست از وظیفهمان برنداریم؛ یعنی راه خدا و جهاد را باید افتانوخیزان طی کرد؛ تکلیف، حد و مرز نمیشناسد؛ تا لحظه مرگ، فعالیت انسان باید ادامه داشته باشد. ایشان بر این عقیده بودند و تا آخرین لحظات حیات مبارکشان به آن عمل میکردند. بهطور خلاصه در یک کلام، این دو بزرگوار، عاشق هم بودند و هر دو برای اسلام، گام برداشتند...».
برداشت سوم:
حمایت از انتخاب شایسته مجلس خبرگان
همانگونه که پیشتر اشارت رفت، آیتاللهالعظمی اراکی به دلیل اعتقاد به حقانیت نظام اسلامی و اعتماد کامل به امام خمینی(ره)، در عرصههای حمایت از آن به گونهای فعال حضور داشت و به گاه ضرورت، از اظهارنظر تأییدی درباره آن دریغ نمیفرمود. این امر، دامنه و قدمتی بیش از دوره مرجعیت آن بزرگ دارد؛ امری که سوگمندانه مورد تغافل برخی از بهاصطلاح پژوهشگران قرار گرفته است. پایگاه اطلاعرسانی حوزه، فهرستی نسبتا جامع در اینباره را به ترتیب پیآمده، تنظیم کرده است:
«در جریان جنگ تحمیلی عراق با ایران، از رزمندگان اسلام حمایتهای زیادی نمودند. ایشان معتقد بودند چون این جنگ در واقع در حکم دفاع از اسلام و مسلمین است، شرکت در آن و تقویت رزمندگان واجب است. زمانی که از دیدگاه وی در مورد جنگ تحمیلی سؤال شد، ایشان با اشاره به اینکه نظریه من هم مثل امام خمینی است و ایشان[امام خمینی] و تمام علما نظرشان این است که هرگاه اسلام در خطر باشد، باید تمام مسلمانها در مقام دفاع برآیند، پس باید در مقام دفاع برآمد و به هر شکل و به هر نوع که امکان دارد، اسلام راستین را حفظ کرد.
از دیگر نقاط درخشان کارنامه سیاسی آیتاللهالعظمی اراکی، حمایت ایشان از رهبری حضرت آیتالله خامنهای است؛ به طوری که متعاقب انتخاب رهبر انقلاب اسلامی توسط مجلس خبرگان در خرداد۱۳۶۸، آیتالله اراکی در پیامی انتخاب شایسته ایشان به مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران را مایه دلگرمی و امیدواری ملت قهرمان ایران دانست و با اشاره به این موضوع که حفظ نظام جمهوری اسلامی از اهمّ واجبات شرعی است، اظهار داشت اینجانب با ابتهال و تضرع به درگاه ربوبی و با استغاثه به ناحیه مقدسه حضرت ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه الشریف)، دوام تأییدات و توفیقات آن جناب را در انجام این مسئولیت بسیار سنگین خواستارم.
علاوه بر این، آن بزرگوار در پاسخ به نامه مورخ ۲۵/ ۷/ ۱۳۷۱ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، با تأکید بر نگاه امام خمینی و مقام معظم رهبری در مورد استقلال حوزهها تأکید کردند حوزههای علمیه وظیفه دارند تا نیازهای نظام اسلامی را از نظر فقهی، فرهنگی و سیاسی تأمین نمایند، با نظام در ارتباط باشند... .
همچنین در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۷۲، در نامهای به رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای، توفیق هرچه بیشتر ایشان را در راه پاسداری از حریم انقلاب و اجرای احکام نورانی اسلام بیکموکاست، در پرتو توجهات ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه)، از درگاه احدیت خواستار شدند. ایشان در دیگر عرصههای مهم نظام نیز هماره حضوری نمایان داشتند و به ارائه طریق میپرداختند. به عنوان نمونه در پیامی درباره انتخابات مجلس خبرگان در ۱۵/ ۷/ ۱۳۶۹ شرکت در انتخابات مجلس خبرگان و تعیین افراد صالح را یکی از وظایف اسلامی و اساسی هر فرد مسلمان دانستند تا همچون گذشته، دِین خود را به اسلام ادا کنند و در تثبیت این نظام مقدس که ضامن اجرای احکام نورانی اسلام است، سهیم باشند.
همچنین در آستانه برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، در پیامی شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی و گزینش افراد صالح و متدین [را] از اهم وظایف اسلامی و اجتماعی دانستند، تا با این حضور، مشتی محکم بر دهان یاوهگویان و دشمنان اسلام، کوبیده و دوستان انقلاب را در سراسر جهان امیدوار سازند.
علاوه بر این در پیام مورخ ۱۹ خرداد ۱۳۷۲ به مناسبت انتخابات ریاستجمهوری، شرکت آحاد ملت برای انتخاب رئیسجمهوری متعهد و باایمان و شایسته را لازم دانستند تا ضمن ادای این وظیفه الهی، مشتی محکم بر دهان یاوهگویان و دشمنان داخلی و خارجی و استعمار خونخوار و جهانخوار که در کمین نشسته و زوال و اضمحلال این نظام مقدس را آرزو میکند، باشد. در همین پیام ایشان از رئیسجمهور منتخب میخواهد بدون هیچگونه مسامحه و اعمال نظرهای شخصی در اجرای احکام نورانی اسلام که همان منویات امام راحل (رحمهالله) و مقام معظم رهبری است، موفق باشد... .»
برداشت چهارم:
تشییعی که عظمت مرجعیت شیعه را عیان ساخت
در پی رحلت غمبار حضرت آیتاللهالعظمی اراکی در آذرماه ۱۳۷۳، مراسم تشییع پیکر آن بزرگ در شهرهای تهران و قم، با شکوه فراوان برگزار شد. در این دو شهر و از قضا در سال گذشته در چنان روزهایی، مراسم تشییع پیکر زندهیاد حضرت آیتاللهالعظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی، با حضور گسترده مردم برگزار شده بود و آن خاطره به فاصله یک سال، مجددا تجدید شد.
حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، چندی بعد در سخنان مهمی، در تبیین مکانت مرجعیت در جامعه ایرانی، اظهار داشتند: «خواستند وانمود کنند ملّت ایران از روحانیت زده شده است و علاقهای به روحانیت ندارد. خواستند بگویند در گذشتهها - در اوایل انقلاب و قبل از انقلاب - روحانی برای مردم بسیار عزیز بود ولی امروز دیگر ملت ایران اعتنایی به روحانیون ندارد! این مطلب را هم میخواستند جا بیندازند. البتّه حرفهای دیگری هم میزدند که به مواردی از آن اشاره خواهم کرد. روز وفات آن بزرگوار [آیتاللهالعظمی شیخ محمدعلی اراکی]، تهران منقلب شد، ایران منقلب شد. ما خبرها را داشتیم. با اینکه جنازه در تهران بود، به هر شهر و دیاری که میرفتید، میدیدید مردم در مساجد و در مراکز عمده و در بقاع متبرکه اجتماع کردهاند. آن روز تهران، حقیقتاً یک روز استثنایی را گذراند. تهرانیها که بودند و دیدند، دیگران هم از تلویزیون مشاهده کردند.
البته من به شما عرض کنم که دوربین نمیتواند آن واقعیت را نشان دهد. واقعیت، بسیار عظیم بود. من جوانانی را دیدم که سنّشان یکپنجم یا یکچهارم سنّ آن بزرگوار بود و مثل ابر بهار اشک میریختند! شما جوانان برای چه گریه میکردید؟ چرا؟ چه علّتی داشت؟ شما که آن پیرمرد صدوسهساله را یک بار هم در عمرش ندیده بودید. اصلا تا سهچهار سال پیش که او را نمیشناختید. البته علما و بزرگان و حوزهها میشناختند؛ شما که او را نمیشناختید. سهچهار سال بود که آن بزرگوار را شناخته بودید چرا آنطور گریه میکردید؟ چرا ایران آنطور منقلب بود؟ چرا زنان آنطور به سینه میکوبیدند و گریه میکردند؟ چرا مردهای بزرگ اشک میریختند و در آن اجتماع عظیم، میخواستند خود را به جنازه برسانند و موکبش را لمس کنند؟ چرا؟ علّت، چه بود و چیست؟ علّت، آن بود و این است که مردم ایران، همچنان مقام والا و عظیمی را برای مرجعیت معتقدند. مردم ایران روحانیت را از ته دل دوست دارند.
البتّه نه هر روحانینمایی؛ روحانی واقعی و عالم دین را؛ نه آن روحانینمایی را که دشمن میخواهد به جای روحانی در میان مردم جا بزند. مردم از او متنفّرند. امّا مردم، روحانی واقعی را دوست دارند. مردم معتقدند که با اسلام میشود به دنیا و آخرت آباد رسید. از اسلام نیکی دیدهاند. اسلام به آنها آزادی و عزّت داده است. اسلام به این ملّت، رهایی از دست ستمگران و دستگاههای فاسد را داده است... .»