همشهری آنلاین، آراسته سلیمی توپقراء: منزوی همه ارادت خود به شهریار و آثار دلانگیزش را در قالب کتابی با عنوان «این تُرک پارسیگوی» تالیف و منتشر کرد. در آن زمان (سال ۱۳۷۲) انتشارات «برگ» که ناشر کتابهای حوزه هنری بود، چاپ اول این کتاب را در تیراژ ۵۵۰۰ نسخه منتشر کرد که مورد توجه علاقهمندان به شعر و شاعری بهویژه دو چهره نامدار در شعر معاصر- شهریار و منزوی- که نامشان روی جلد کتاب خودنمایی میکرد قرار گرفت و خیلی زود این اثر، نایاب شد. سالها گذشت و از تجدیدچاپ کتابی که منزوی درباره شعر شهریار نوشته بود خبری نبود تا اینکه با گذشت حدود سه دهه، امسال «این تُرک پارسیگوی» با تصحیح و ویرایش تازه از سوی انتشارات سوره مهر تجدید چاپ شد؛ این بار در زمانی که حسین منزوی هم مانند شهریار، چهره در نقاب خاک کشیده و کتاب «این تُرک پارسیگوی» به عنوان اثری از سلطان غزل معاصر- منزوی- در ارادت به شاعر شیدایی و شیوایی- شهریار- به یادگار مانده است.
نسخه جدیدی که از کتاب «این تُرک پارسیگوی» اخیرا منتشر شده قابل مقایسه با نسخه قدیمی نیست. با آنکه محتوای کتاب، همان است که زندهیاد حسین منزوی در زمان حیات خود تالیف کرده و به دست ناشر سپرده است اما اغلاط و سهلانگاریهای چاپی در نسخه قبلی چنان بود که گاه خواننده را آزار میدهد که اینهمه بیدقتی در چاپ و نشر کتابی که ماحصل سالها توجه، تمرکز، فیشبرداری، تالیف و کلا وقتگذاشتن شاعر بزرگی چون حسین منزوی بر آثار شاعر افسانهای روزگار ما، شهریار محسوب میشود، واقعا نابخشودنی است اما خوشبختانه نسخه جدیدی که بعد از سالها انتظار علاقهمندان این کتاب، منتشر و در بازار کتاب ایران توزیع شده، همان است که انتظار میرفت؛ آن هم از کتابی که به قلم یکی از شاعران توانا در نثر و زبان درباره شاعر دیگری که شهرت و محبوبیت فراوان دارد، نوشته شده و میتواند سالهای سال بهعنوان یک اثر خواندنی در میان علاقهمندان به شعر معاصر به یادگار بماند.
اصلاح اغلاط و سهلانگاریهای چاپی
برای تجدید چاپ کتاب «این تُرک پارسیگوی» دو فعال فرهنگی در حوزه شعر، بهروز منزوی، برادر حسین منزوی و غلامرضا طریقی، شاعر غزلسرای معاصر پا پیش گذاشتهاند و بعد از سالها نایابی اثری که همچنان خوانندگان بسیاری دارد آن را به انتشارات سوره مهر سپردهاند تا مراحل تصحیح و ویرایش مجدد با بهرهگیری از مهارت اهالی فن، پیگیری و کتاب، در شمایل شایسته به دست چاپ سپرده شود. بهروز منزوی در بخش «پیشدرآمد» کتاب با اشاره به رویکرد و اهدافی که در پس رجوع دوباره به کتاب «این تُرک پارسیگوی» که منجر به تصحیح، ویرایش مجدد و تجدید چاپ اثر شده است، به نکات قابل توجه دیگری هم اشاره میکند؛ به دیدار کوتاه حسین منزوی و استاد شهریار و عکس امضاشده آن دیدار که همچنان قابشده، در خانواده منزوی نگهداری میشود: عکسی از «شهریار» مان را سالهاست پسرم ـ ایلیا ـ قاب کرده و بر دیوار اتاقش آویخته است که «استاد» آن را در تاریخ خرداد ۱۳۴۶ برای «شاعر جوان، آقای [حسین] منزوی»
امضا کرده است. بسیاران بار از خود پرسیدهام در آن دقایق که افسانه و تاریخ در هم آمیخته میشد، آیا هیچیک از آن دو مرد به کتابی که اکنون پیش روی ماست اندیشیده بودند؟ سؤالی افسانهای که تاریخ بدان جواب نمیدهد و پرسشی تاریخی که شاید افسانه پاسخ آن را بداند! به هر روی «شهریار» به روایت «منزوی» اینک در نظرگاه شماست؛ کتابی که بهواقع نایاب بود و عرضه مجدد آن به دوستانِ شعر و دوستداران این دو شاعر، ضرورتی وظیفهوار شمرده میشد و اکنون چنین شده است.
وی در ادامه به ضرورت ویرایش مجدد اثر، اشاره و یادآوری میکند صورت نخست این کتاب پر از اغلاط و سهلانگاریهای چاپی بود که اکنون اصلاح شده است. برخی از پارههای اشعار استفادهشده در متن را- چه از شهریار و چه از دیگران- که از قلم افتاده بود با رجوع به منابع اصلی یافتم و در جای خود نهادم و بعضا توضیحاتی را که به نظر لازم میآمد در پانویس آوردم. این پانویسها با نشانه (ب-م) مشخص شدهاند و روشن است که بقیه پانویسها از نویسنده کتاب است.
طرفههای شعر شهریار برای تسخیر دل منزوی
نگاه حسین منزوی به اشعار شهریار در کتاب «این تُرک پارسیگوی» بیشتر ستایشگرانه است و اغلب، از منظر شیفتگی به آثار شهریار نگریسته است. در عنوان فرعی کتاب، قید شده «تحلیل و بررسی شعر شهریار؛ شاعر شیدایی و شیوایی» و همین اشاره کوتاه نشان میدهد منزوی تا چه اندازه علاقهمند و شیفته شعر شهریار بوده است. منزوی در این کتاب، شعر شهریار را با عناوین مختلف از قبیل تذکره احوال، شعر شهریار، غزل شهریار، مکتب شهریار، هذیان دل و حیدربابا با قلم شیوای خود نقد و بررسی میکند. منزوی در بخش «درآمد» کتاب، عشق و علاقه خود به شهریار و اشعارش را به زیبایی بیان میکند:
سالها پیش که نوجوانیام را اندکاندک با شعر آشتی میدادم «شهریار» و شعرش را دوست میداشتم.
در آن سالها من بسیاری چیزهای دیگر را و بسیاری کسان دیگر را نیز دوست میداشتم که امروز نمیدارم. اما هنوز هم، پس از گذشت نزدیک به بیستوهفتهشت سال، شهریار از شاعران مورد علاقه من است و شعرش از شعرهای دلخواهم. در این چه رازی نهفته است؟ چرا در این سالها بسیاری چیزها و کسان از چشم و سلیقه و پسند ذوق من فروافتادهاند، اما شهریار نه که فرونیفتاده بلکه جایش را نیز در آن بالاها محکمتر کرده است؟ بیشک، در این بیستوچند سال، من توقف نکردهام. بیشک معیارها و ضوابط من درباره شعر نیز چون هر چیز دیگر- حتی عشق، آری عشق! - دستخوش تغییر شده است؛ اما شهریار و شعرش، در انعطاف کامل، با تمام دگرگونیهای ذوق و اندیشه من کنار آمدهاند و من این آشتی مدام و مداوم را از نشانههای توفیق هر چیز و هر کس در تسخیر دلهای مشتاق میدانم.
دفتر شهریار همیشه برای تسخیر دل مشتاق من طرفههایی در آستین داشته است. اگر در بیستسالگی غزلهای عاشقانهاش را دوست داشتم و در سیسالگی «ای وای مادرم» او را میپسندیدم و در چهلسالگی، با «هذیان دل» اش در آفاق شور و حال پر میگشودم، امروز در عین حال که تمامی آن شعرها را که سوگلیهای بیستسالگی و سیسالگی و چهلسالگیام بودهاند، دوست میدارم. با غزلهای جاافتاده پیرانهسرش خلوت میکنم و دیوان و دفتر او از کتابهای بالینی من است.
تحلیل و بررسی اشعار شهریار
تذکره احوال، عنوان نخستین فصل کتاب «این تُرک پارسیگوی» است که به زندگی و زمانه شهریار اختصاص یافته است. در فصل دوم، با عنوان «شعرِ شهریار»، جایگاه شعری شهریار در میان همعصران او مورد بررسی قرار میگیرد. همچنین در فصل سوم که عنوان «غزل شهریار» برای آن انتخاب شده، به یکی از ویژگیهای ممتاز شعر شهریار (غزل) به طور مشروح پرداخته شده است. منزوی معتقد است در یک کلام، شهریار غزلسرایی بزرگ است. او با غزل خود، پس از چند قرن، بار دیگر جانی تازه به این قالب خوششکل و صیقلخورده شعر فارسی میدهد. بعد از آن خلأ طولانی که با رفتن خواجه در غزل ایجاد میشود که حتی شاعران سبک هندی با تمام ذوق و قریحه و نازکخیالی خود موفق به پرکردنش نمیشوند و پس از آن تقلیدها و نشخوارگونههای شاعران «بازگشتی» و پس از غزلگونههای سیاسی- اجتماعی و میهنی شاعران دوره خفقان رضاشاهی، غزل شهریار با رنگوبوی دلنواز و طراوت و تازگی دلنشینش بهراستی تجدید حیات غزل را ضمانت میکند.
فصل چهارم کتاب، درباره «مکتب شهریار» است. منزوی مینویسد این دوره که به زعم من درخشانترین دوره شعر شهریار است، حاصل بیچونوچرای آشنایی او با نیماست و «افسانه» نیما، نخستین برگ این آشنایی. منزوی در ادامه، فصلهای دیگر کتاب خود را به ترتیب به تحلیل و بررسی شعرهای معروف شهریار، «هذیان دل»، «حیدربابا»، مثنوی «افسانه شب» و شعرهای آزاد(نیمایی) شهریار اختصاص میدهد.
همچنین در فصل مجزای دیگری با عنوان «جان شعر شهریار و تبلورش در قوالب دیگر» به دیگر قالبهای شعری مورد استفاده شهریار- به غیراز غزلهای شاعر- اشاره میکند و درباره هر یک از این قالبها با آوردن نمونههای انتخابی خود توضیح میدهد. «چهارلختیها» عنوان فصل دیگری از کتاب است که در آن منزوی یادآوری میکند دیوان شهریار بخشی نیز به نام رباعیها و دوبیتیها دارد و عجبا که در این بخش، بسیاری از شعرها نه رباعی است و نه دوبیتی. چنین برمیآید که خود شاعر در تنظیم فصلهای دفتر و دیوانش دخالت کامل و نظارت مستقیم نداشته است. این اشتباه در بخشهای دیگر دیوان نیز نظیرهایی دارد؛ ای بسا غزل که در بخش قصیدهها آمده و برعکس. گاهی قطعهای را در میان قصاید میخوانیم و گاهی مثنویای در میان قطعهها.
«شهریار، شاعر مسلمان»، «شعر شهریار، بخشی از فرهنگ هنر معاصر»، «شهریار و مفتون»، «معاصران درباره شهریار چه گفتهاند؟»، «شهریار، شاعر «حیدربابا»، «و سرانجام، طرحی از یک تصویر» و «نگاهی به یک شعر از شهریار (در جستوجوی پدر)» از دیگر فصلهای کتاب حاضر است که در هر یک از آنها، مولف اثر ابتدا موضوع را مطرح و بعد با ذکر مثالهای متعدد، توضیحات تکمیلی را ارائه میکند.
مشهورترین و موفقترین شعر شهریار در قالب آزاد
از میان شعرهای موفق و حسبرانگیز شهریار میتوان به شعر «ای وای مادرم» اشاره کرد که حسین منزوی هم در فصل «شعرهای آزاد(نیمایی) شهریار» این شعر را مشهورترین و موفقترین شعر شهریار در قالب آزاد میداند و اعتقاد دارد این شعر مرثیه شهریار برای مادرش است. او شعر «ای وای مادرم» شهریار را جوشش دیوانهوار و بیمهار بغض و اشک و غربت میداند و مینویسد: گمان میکنم که اگر نه تمامی که دستکم بخش عظیمی از این شعر، حاصل بیخودی شاعرانه پسری است که ناگاه پشتش از یک تکیهگاه مطمئن عاطفی، خالی شده است. صدای شاعر در تمامی شعر، حتی آنجا که از شکوه زندگی قدیم خانواده یاد میکند، بغضآلود و آمیخته به گریه است. صمیمیت، روح اصلی این شعر است.
شاعر که در بیشتر شعرهایش نیز صمیمی و ساده با مسائل روبهرو میشود، اینجا و در این شعر، نهایت صمیمیت خود را در برخورد با مصیبت نشان میدهد. این صمیمیت آنچنان شعر را میآکند که سایر روابط شاعر با شعر را بهتمامی تحت شعاع خود درمیآورد. در «ای وای مادرم»، صمیمیت، تصویر میکند، میگرید، به یاد میآورد، به خاک میسپارد، و بازمیگردد. حتی وزن و زبان نیز تحتتأثیر این صمیمیت سیال، وزن و زبان بغض و گریهاند. «ای وای مادرم» طنین ممتد یک گریه طولانی است که این گریه را به خواننده و شنوندهاش نیز انتقال میدهد. در کمتر شعری از معاصران، به جلوه و جلای عاطفهای از این دست مواج، برمیخوریم و این همه از «ای وای مادرم»، شعری استثنایی، یگانه و کمنظیر میسازد. منزوی در ادامه با ذکر مثالهایی چند از دیگر شاعران معاصر درباره این شعر، تأکید میکند این شعر بیشک درخشانترین شعر آزاد شهریار است و از بهترین شعرهای تمام دفترش و نیز از شعرهای موفق معاصر. از یکدستی شعر همین بس که برای نمونهدادن، بهراستی نمیتوان پارهای از آن را بهعنوان درخشانتر برگزینی.
علاوه بر صمیمیت تأثیرات شاعر، به برشهای طبیعی وزن و لحن بغضآلود زبان توجه کنید: آینده بود و قصه بیمادری من/ ناگاه، ضجهای که به هم زد سکوت مرگ/ من میدویدم از وسط قبرها برون/ او بود و سر به ناله برآورده از مغاک/ خود را به ضعف از پی من باز میکشید/ دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه/ خود را به هم فشرده خزیدم میان جمع/ ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه:/ باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش/ چشمان نیمهباز:/ از من جدا مشو! / میآمدیم و کله من گیج و منگ بود/ انگار جیوه در دل من آب میکنند/ پیچیده صحنههای زمین و زمان به هم/ خاموش و خوفناک، همه میگریختند/ میگشت آسمان که بکوبد به مغز من/ دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه/ وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد/ یک ناله ضعیف هم از پی دواندوان/ میآمد و به مغز من آهسته میخلید:/ تنها شدی پسر! / باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی/ دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض/ پیراهن پلید مرا باز شسته بود/ انگار خنده کرد، ولی دلشکسته بود:/ بردی مرا به گور سپردی و آمدی؟ / تنها نمیگذارمت ای بینواپسر! / میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه/ اما خیال بود/ ای وای مادرم!
زندگی و زمانه مولف «این تُرک پارسیگوی»
حسین منزوی، پاییز سال۱۳۲۵ در زنجان، در خانوادهای فرهنگی چشم به دنیا گشود. پدرش، محمد، معلم بود و شعر هم میسرود. مادرش، فاطمه توکلیان، هم سواد مکتبی نداشت اما از قصه و شعر، بسیار میدانست. پدرش، به ترکی و فارسی شعر میسرود. منزوی در توصیف تأثیر و نقش پررنگ پدر گفته است: «پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود اسم عشق هم بنویسد.» منزوی سالهای نخست زندگی را در روستاهای نیکپی، چرگر و پیرسقا (یا پیرزاغه) زیست و بعد از سپریشدن مأموریت پدر، به زنجان بازگشت و در همین شهر دوران راهنمایی و دبیرستانش را گذراند.
حسین در چنین خانواده ادبدوستی زندگی را آغاز کرد و تحتتأثیر جوّ شعری خانهشان، بهخصوص شعرسرایی و شعرخوانیهای پدرش، نخستین جرقههای شعر را در وجود پرآتش خویش حس کرد. وی در مدارس زنجان درس خواند و تا پایان مقطع متوسّطه را گذراند درحالیکه از ابتدا تحتتأثیر پدر و شعر او و سپس جامعه شعری آن روز، خود نیز اشعار خوب و پرمغزی میسرود. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه در زنجان، وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت؛ امّا بنا به علتی که نامعلوم است پس از چند ترم تحصیل، تغییر رشته داد و به علوماجتماعی روی آورد. ولی پیش از فارغشدن در این رشته نیز دانشگاه را رها کرد و دیگر ادامه نداد. پس از آن مدتی به کارهای مختلفی چون ویراستاری، تدریس، ساخت و اجرای برنامههای ادبی در رادیو و تلویزیون پرداخت؛ امّا عمر این کارهای منزوی هم کوتاه بود و قسمت عمده زندگیاش از طریق حقالتّألیف مجموعه آثارش سپری گشت.
نخستین دفتر شعرش «حنجره زخمی تغزل» را در سال ۱۳۵۰ با انتشارات بامداد به چاپ رساند و با همین تکاثر توجه بسیاری از ادیبان را به خود جلب کرد. حسین منزوی در سال۱۳۵۴ ازدواج کرد. عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری است همنام قالب شعری دلخواهش «غزل». منزوی در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت، و در روز شانزدهم اردیبهشت۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.