شعارهایی که در سالیان اخیر، در خلال اعتراضات و اغتشاشات شنیده شده است، در مذمت دیکتاتوری است. اما به‌راستی دیکتاتور کیست؟ و حکومت دیکتاتوری چه ویژگی‌های دارد؟

همشهری آنلاین- الهام دانایی‌سرش: به جای پاسخ سیاسی به این سؤالات، به سراغ تاریخ می‌رویم تا با مرور حکومت وحشت رضاخان، به‌صورت ملموس، دیکتاتور حقیقی ایران را بازشناسیم. در ادامه برخی مولفه‌ها و ویژگی‌های حکومت خودکامه، مردم‌ستیز و جابرانه پهلوی اول مورد بررسی قرار می‌گیرد.

حکم می‌کنم!

آذرماه سال ۱۳۰۴، ماهی بسیار تعیین‌کننده در پروسه به قدرت‌رساندن رضاخان به سلطنت و تبدیل‌کردن وی به «اعلیحضرت رضاشاه پهلوی»، با حمایت انگلیسی‌ها بود. در ۱۵ آذر این سال، مجلس مؤسسان با نطق رضاخان رئیس موقتی مملکت گشایش یافت.

 یک هفته بعد در ۲۲ آذر، مجلس مؤسسان متمم قانون اساسی را تغییر داد و به موجب آن سلطنت دائمی ایران، به رضاخان پهلوی و عقاب وی واگذار شد. ۲روز بعد در ۲۴آذر، رضاشاه پهلوی پادشاه جدید ایران، در مجلس شورای ملی حضور یافته و طبق قانون اساسی، مراسم تحلیف به جای آورد. فردای آن روز  آذر، رضاشاه بر تخت سلطنت نشست و پادشاهی خود را اعلام کرد.

به شهادت اسناد و روایات تاریخی، رضاخان در ابتدا با چهره‌ای آزادیخواهانه و با تظاهر به دینداری و دفاع از حقوق مردم و مبارزه با استبداد قاجار به قدرت رسید، اما مرور زمان، خیلی زود ماهیت و نیات واقعی او را برملا کرد.

رضاخان در آغاز ظهور و برای تثبیت حکومت خود، اعلامیه‌ای در ۹بند تحت عنوان «حکم می‌کنم» منتشر و به در و دیوار شهر نصب کرد. براساس این اعلامیه، تمامی ادارات دولتی و روزنامه‌ها تعطیل شدند و به جز دوایر تامین ارزاق، به هیچ اداره یا مغازه‌ای اجازه کسب داده نشد! اجتماعات در منازل و نقاط مختلف، به کلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم می‌بودند، با قوه قهریه متفرق می‌شدند.

رژیم دیکتاتور پهلوی از همان ابتدای قدرت‌گیری، جو اختناق و خفقان را برای جامعه ایرانی به ارمغان آورد و آزادی‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مردم را، تحت‌الشعاع اوامر شخص رضاخان درآورد.

حذف نهادها و نیروهای سیاسی

در سال‌های ۱۳۰۴تا ۱۳۲۰، قدرت مطلق رضاخان سد مهمی در مقابل پیدایش جامعه مدنی، آزادی، امنیت مالی و جانی افراد عادی، روشنفکران، سیاستمداران، علما، منتقدین و مخالفین بود. تمام ویژگی‌های حکومت‌های سلطانی، ازجمله حکومت شخصی، رسمی‌نبودن سیاست، انحصار سیاسی، ناآگاهی سیاسی مردم، ناتوانی نهادهای مردمی و فساد سیاسی در نهادهای اداری، در حکومت رضاخان نمود یافت.

در این دوره، رضاخان تصمیم‌گیر اصلی و قدرت، تنها در دست دربار متمرکز بود. او ارتش، نظام اداری، آموزشی، قضایی و دربار را کاملاً به شخص خود وابسته کرد. او با قبضه‌کردن قدرت وحذف مخالفینش، راه را برای برقراری نظامی کاملا خودکامه، به‌ویژه از سال۱۳۱۲ به بعد، هموار کرد.

هرچند نظامیان در سراسر کشور اعتبار و قدرت فراوانی داشتند، اما در مجموع، فقط ابزاری در خدمت رضاخان بودند، نه تصمیم‌گیر اصلی. بنابراین او ارتش را به شکل نیروی مسلط درآورد و مقام‌های کشوری در عمل، زیر فشار مأموران نظامی قرار گرفتند.

ارتش نقش عمده را در سرکوب مخالفان سیاسی و باقی نگه‌داشتن جامعه در حالت سنتی و جلوگیری از تکوین جامعه مدنی ایفا کرد. دخالت ارتش همچون ابزار در سیاست، در همان روز اول حکومت رضاخان آغاز شد و پشتوانه اصلی رژیم به شمار آمد. از سوی دیگر در تمام دوره رضاشاه، مردم ایران در روند نماینده‌گزینی برای مجالس به‌اصطلاح شورای ملی که مهم‌ترین نماد مشروطه‌ و سیاست‌ورزی قانونی متضمن حق تعیین سرنوشت سیاسی محسوب می‌شد، کمترین نقش و جایگاهی نداشتند. در همان حال، در آمد و رفت دولت‌های وقت، نه اراده و خواسته مردم کشور و نه‌ حتی همان نمایندگان منصوب رضاشاه در مجالس آن ادوار، هیچ‌گونه نقشی ایفا نمی‌کرد.

همچنین هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که نشان دهد برخلاف آنچه پیرامون دستگاه قضایی به‌اصطلاح مدرن دوره رضاشاه تبلیغ و برجسته‌سازی می‌شده است، قوه قضاییه آن روزگار، مستقل از اراده و خواسته رضاشاه، کمترین گامی در مسیر نهادینه‌ساختن عدالت مطلوب و مورد عنایت جامعه ایرانی برداشته باشد.

بنابراین در آن روزگار بدفرجام، حکومت پادگانی، با نظمی آمرانه و البته ددمنشانه و قاهرانه، همه نهادهای قانونی سیاسی و اجتماعی را از درون تهی ساخته، به‌تابعی بی‌چون ‌و چرا، از خواست‌ها و علایق مبسوط‌الید، قانون‌گریز و مردم‌ستیز خود تنزل داده بود.

ترویج فرهنگ تابعیت

رضاخان پس از رسیدن به سلطنت، از درآوردن حکومت به شکل نو و دمکراتیک پرهیز کرد. در نظام اداری سلسله مراتبی و نیز آموزشی، بر شاه‌دوستی و اطاعت کامل از او تأکید می‌شد. در ساخت قدرت مطلق و شخصی پهلوی اول، قدرت به‌صورت عمودی و یکجانبه سازمان‌دهی شده بود.

فرهنگ متناسب با این ساخت قدرت، «فرهنگ تابعیت» بود، نه فرهنگ مشارکت. در فرهنگ تابعیت و ساخت قدرت عمودی، برای «نقش» و نهادهای مستقل جایی وجود ندارد و «شخص» در فرایندهای سیاسی و تصمیم‌گیری مهم است، بنابراین سیاستمداران و دیگر افراد امنیت جانی و مالی نخواهند داشت و نیز امنیت شغلی که از ویژگی‌های جامعه مدنی است.

محمدرضا قدس در این زمینه، نقل قولی را از سرلشکر حسن ارفع آورده است: «من مرتب به‌طور مستقیم در تماس با او (رضاخان) بودم، زندگی‌ام، کارم، خوشحالی‌ام، یا پریشانی‌ام، مستقیماً به او بستگی داشت...».(۱) فخرالدین عظیمی در مورد ناامنی شغلی در این دوره، چنین نوشته است: «منش تحقیرآمیز و بی‌احساس وی در حکومت شخصی، فکر آکنده از سوء‌ظن و گرایش‌های خشن سیاسی او، همه سیاستمداران لایقی را که از نظر وی به حد کافی نوکرمآب نبودند، به‌گونه‌ای مؤثر از صحنه بیرون راند ...» (۲)

ماروین زوئیس، فرهنگ سیاسی نخبگان ایران در این دوره را نیز در ۴ویژگی خلاصه کرده است: «بدبینی سیاسی، بی‌اعتمادی شخصی، احساس عدم‌امنیت آشکار و سوءاستفاده بین افراد ...» (۳) بی‌اعتمادی و بدبینی سیاسی از ویژگی‌های اصلی فرهنگ تابعیت است که در این دوره کاملا مشهود بود.

قدرت مطلق شخصی رضاخان همراه با اضطراب شخصی او، باعث شد تا حکومت او نه‌تنها دشمنان سابق و مخالفانش را بکشد بلکه آنان را نیز که در رسیدن او به قدرت نقش داشتند، حذف کند! قبل از آغاز سلطنت رضاخان، میرزاده عشقی به سبب مخالفتش با جمهوریخواهی به قتل رسید.

رضاخان

با آغاز سلطنت او، آیت‌الله سیدحسن مدرس به جرم مخالفت با فعالیت‌های ضدانسانی و قانونی رضاشاه، به شهادت رسید. محمد مصدق که تا مدت کوتاهی در مجلس به برنامه‌های رضاخان حمله می‌کرد، از کار برکنار شد و در ملک شخصی‌اش زیرنظر قرار گرفت و اگر پادرمیانی ولیعهد نبود، به قتل می‌رسید. در جو ارعاب این دیکتاتور مستظهر به پشتیبانی انگلیس، بقیه مخالفان یا ساکت و منزوی شدند، یا به‌مدت محدودی به همکاری با رژیم پرداختند و نهایتا تبعید، شکنجه و کشته‌شدن و یا کناره‌گیری از پست، فرجام کارشان شد.

کناره‌گیری میرزاحسن مستوفی، سیاستمدار سنتی بازمانده از قدیم، تبعید داوطلبانه حسن تقی‌زاده، چهره جنجالی حزب دمکرات در نهضت مشروطه و وزیر دارایی در حکومت رضاخان، استعفای مخبرالسلطنه هدایت از نزدیکان قدیمی به خاندان‌های سلطنتی و عضو مؤثر (تا حد وزارت) در دوران پهلوی اول به‌دلیل مخالفت با رواج لجام‌گسیخته فرهنگ غربی در کشور، کناره‌گیری باقر کاظمی (مهذب‌الدوله) وزیر خارجه از قدرت، کناره‌گیری سلیمان میرزا اسکندری، پایه‌گذار و رهبر حزب سوسیالیست ایران از کار، به زندان‌افتادن محمد تدین که در حزب تجدد نقش مهمی در رسیدن رضاخان به سلطنت ایفا کرده بود، محرومیت علی دشتی از مصونیت پارلمانی، برکناری کسروی از مقام دادرسی خود و... تنها نمونه‌هایی از این اشخاص هستند. روشنفکران بنام، مانند کمال‌الملک نقاش، فرخی یزدی، واعظ قزوینی و مستوفی الممالک، نیز نابود شدند. ملک‌الشعرای بهار، بزرگ‌ترین شاعر کلاسیک، زندانی شد و در تمام مدت سلطنت رضاخان مغضوب بود.

رژیم ترور و اختناق رضاخان علاوه برحذف و شکنجه مخالفان، به‌منظور انحصار سیاسی و تصمیم‌گیری، افراد وفادار و مورد اعتماد خود را، ازجمله تیمورتاش، داور، نصرت‌الدوله فیروز، سردار اسعد بختیاری، صولت‌الدوله قشقایی، حاج اسماعیل عراقی و سرتیپ درگاهی به قتل رساند! البته که این خصلت همه دیکتاتورها است که برای بقای حکومت استبدای خود، علاوه بر مخالفان، به کسانی که سال‌ها به بقای حکومتشان کمک کرده‌اند هم رحم نمی‌کنند! در بیشتر موارد، به‌دلیل ویژگی‌های حکومت سلطانی و دیکتاتورمآبانه رضاخان، کشتن مخالفان بدون مراسم قانونی، یا با اجرای کاملاً ظاهری آن و در همه موردها، به دستور مستقیم او انجام می‌گرفت.

جان گونتر، نویسنده آمریکایی در کتابش با عنوان «در درون آسیا» نیز درباره زندانیان سیاسی عصر رضاشاه می‌نویسد: «نه محاکمه‌ای وجود دارد و نه حکم دادگاهی. خصم باید از میان برداشته شود و اگر مرگش بنا به مصلحت ضرورت یابد، نه با تبر میرغضب و گلوله تفنگ جوخه اعدام که با روش ملودرام‌تر آمپول هوا و خوراندن سم به سراغش می‌آید. آنهایی که روش فوق را نمی‌پسندند، با ملال‌خاطر آن را مصون‌سازی به روش پهلوی می‌نامند. یک روز خوب و دلپذیر، حبی در چای ناشتایی می‌اندازند و فاتحه...‌.» (۴)

تعلیق عملی قانون اساسی و خودقانون‌پنداری شاه

رضاخان با رسیدن به سلطنت، آزادی‌های تصریح‌شده در قانون اساسی را زیر پا گذاشت و بساط پلیس سیاسی را در سراسر کشور گسترش داد. شهربانی که طبق قانون، ضابط دادگستری بود، به نیرومندترین ابزار در دست رضاخان برای ترور، اختناق و انواع جنایت‌ها تبدیل شد.

حکومت پهلوی اول از همان آغاز، به‌صورت ترور سازمان‌یافته و ضددمکراتیک، عرض‌اندام کرد. شهربانی پایه کار خود را، بر زیرپانهادن قانون، جنایت، تفتیش عقاید و سلب امنیت مردم گذاشت. حکومت از شهربانی خواست تا به فعالیت‌های سیاسی مضر نیز رسیدگی کند و در داخل شهربانی، پلیس سیاسی را ایجاد کرد.

در زمان سرپاس مختاری، پلیس سیاسی حتی به درون خانواده‌هایی که لازم بود، نفوذ کرد. احسان طبری، جو اختناق آن زمان را چنین توصیف کرده است: «بیم و هراس و بی‌اعتمادی چنان بر روحیه مردم مسلط شد که در خانه‌های خود از ترس جاسوسان شهربانی جرأت حرف‌زدن نداشتند، رؤسای شهربانی در تمام کشور هر یک دیکتاتور مطلق و همه‌کاره بودند...‌.» (۵)

پلیس سیاسی به شکنجه، ترور، اعدام‌های بدون محاکمه، مسموم‌کردن، خفه‌کردن، تزریق آمپول هوا و کشتن با میکروب تیفوس برای از پا درآوردن منتقدان و مخالفان، آن هم در قالب مرگ کاملاً طبیعی دست زد.

«وقتی زندانیان جان‌سخت از شر این فشارها، جانی به‌در می‌بردند و به عرض شاه می‌رساندند، [شاه] می‌گفت: مگر هنوز او زنده است؟ ۱۰سال کافی برای مردن او نیست؟ مگر مهمانخانه ساخته‌ام... م.؟» (۶) رضاخان در کشور تبدیل به دیکتاتور قهاری شد که حقوق اجتماعی، آزادی عقیده، مالکیت، امنیت و آسایش مردم ایران را، بازیچه دست خود قرار داد.

یکی از بلندپایگان عصر رضاشاه که از آن دوره سراسر اختناق جان سالم به در برده بود، به نام محسن صدر معروف به صدرالاشراف می‌گوید: «اعلیحضرت همیشه می‌فرمودند: اوامرخصوصی مرا هم قانون بدانید ...» (۷) در راستای همین خودقانون‌پنداری رضاشاه است که در تاریخ این دوره، غصب‌۲۱۶۷ از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام رضاخان (۸) و قتل‌عام کسانی که از دادن زمین‌هایشان به رضاشاه سر باز زدند و همچنین قلع و قمع‌کردن عشایر ایران و تبعید بسیاری از آنان را شاهد هستیم. بدین‌ترتیب قانون اساسی عملاً بدون کارکرد بود و شخص شاه، واضع قانون و پلیس سیاسی و ارتش مجری آن بودند.

توحش و دیکتاتوری؛ ویژگی شخصیتی رضاخان

گفتنی است سوء‌ظن و بدبینی نسبت به اطرافیان و بی‌حرمتی، خشونت و زورگویی و فحاشی، از ویژگی‌های شخصیتی رضاخان بود و این ویژگی‌ها در دوره سلطنت او، خود را به عیان نشان داد. چنانچه شرح موارد متعددی از رفتار وحشیانه و خشن شخص شاه با دیگران، در گزارش‌های دیپلماتیک سفارت آمریکا پراکنده است. سروان فرانک سی. جدلیکا، وابسته نظامی آمریکا، در گزارشی با عنوان «خلق و خوی رضاخان» می‌نویسد:

«رضاخان رئیس‌الوزرای جدید ایران، اگرچه به عالی‌ترین مقام سیاسی کشور رسیده است، هنوز نتوانسته لااقل یکی از اخلاق روزهای گذشته‌اش را که سرباز و افسر قزاق‌بودن است، به کنار بگذارد... رضاخان هنوز میل دارد اشخاصی را که خلاف اراده‌اش عمل می‌کنند، شخصاً‌ تنبیه کند. وقتی وزیر جنگ بود هم، هنگام غضب به‌صورت فرد مقابل سیلی می‌زد، یا او را به باد کتک می‌گرفت، حال می‌خواست طرف رئیس‌الوزرا باشد، یا رئیس نظمیه، مدیر روزنامه، افسر و یا هر مقام دیگر. طی ۲هفته گذشته نیز وی از دست چند نفر غضبناک شد که البته بلافاصله شخصاً‌ آنها را کتک زد... د.» (۹)

* منابع در سرویس تاریخ موجود است.

منبع: روزنامه همشهری