به گزارش همشهری آنلاین، شصت و سه سال میشود (۱۳ دیماه) که از خاموشی نیما یوشیج میگذرد. این تاریخ در منابع و حتی سنگ مزار این شاعر هم این تاریخ ثبت شده و شراگیم یوشیج هم در این باره میگوید: «عدد سیزده در خانواده ما واقعهزاست. نیما هم عدد سیزده را به عکس جمشیدشاه که آن را نحس میدانست، دوست داشت و سرانجام در سیزدهمین روز ماه دی سال ۱۳۳۸ چشمان پُرمهرش را برای همیشه بست». البته محمد عظیمی، پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «جهل یا غفلت در باره روز خاموشی نیما!»تصریح کرده این تاریخ اشتباه بوده و ۱۶ دیماه را به عنوان روزدرگذشت شاعر میداند.
اخیرا عباس حمیدفر در مجله «نقد و بررسی کتاب تهران» در یادداشتی به «بدخوانی شعری از نیما یوشیج» پرداخته که به بهانه سالروز درگذشت این شاعر بازنشر میشود:
«خانه هم ابری ست
خانهام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن»
نیما
از این واقعیت نمیتوان گریز داشت که زندهیاد نیما با تحول عظیم در شعر فارسی و بنیانگذاری شعر نو، که به روایتی شعر نیمایی نیز گفته میشود، در ماهیت امر خود انسانی دیگراندیش و آشنا به مسائل اجتماعی و جهانی بود.
در جایی میگوید: "خیلی دلم میخواهد آنچه را مینویسم یا میسرایم بیان دردهای جامعهام باشد". و در جای دیگر این بینش و حال و هوا را در بعدی جهانی گسترش میدهد و آن را در مصراعی از منظومه بلند "مرغ آمین" اینگونه میسراید:
"وزبان آنکه با درد کسان پیوند دارد باد گویا"!
این جاست که این حال و هوا را در اکثر شعرهای او همچون جریانی سیال به وضوح میبینیم. و اگر زمانی بخواهیم تحلیلی بر شعرهای او داشته باشیم اولین شرط لازمه بررسی و تأمل در آنها آشنایی و آگاهی از شرایط اجتماعی آن دوره و مقطع زمانی سرایش آن شعر خواهد بود. برای نمونه، اگر شعرهای "میتراود مهتاب"، "هست شب"، "دل فولادم"، "برف"، یا همین شعر "خانهام ابری ست" را با این معیار بسنجیم. به خوبی در مییابیم که علت سرایش هر یک از آنها وجود شرایط و تحولات خاص اجتماعی و سیاسی در جامعه آنروز بوده است. به قول خودش سعی داشته "درد کسان" را همچون جریان سیالی در اشعار خود روان ساخته یا به قولی به آن پیوند دهد.
اما از این مقوله که بگذریم، گاهی اوقات اتفاق میافتد که شعری بدون در نظر گرفتن موارد ذکر شده، وسیله صاحب نامی خوانده یا تفسیر میشود و خیلی زود به اعتبار آن نام آشنا، زبانزد خاص و عام میگردد. اما، هیهات، در اینجاست که اگر بخواهی برای تصحیح و نشان دادن مفهوم واقعی و مورد نظر شاعر اظهار نظری بکنی به راستی چه راه پرنشیب و فرازی را بایستی بپیمایی.
شعر "خانهام ابری ست" نیما یکی از این نمونههاست که به این درد مبتلا گشته. همانگونه که بیان شد، خوانش اشتباه این شعر توسط یکی از نام آشنایان سالیانی است با همان اشکال محتوایی بر سر زبانها افتاده و همچنان تکرار میشود.
جریان بدین قرار است:
در خوانش سطری از این شعر، رعایت نشدن کسرهای برای باران، آنچنان مفهوم شعر را با ادامه آن و ایجاد التقاط ناخواسته در هم آمیخته، که کل معنی و مفهوم شعر دگرگون یا بهتر بگوییم واژگون شده است. همانگونه که مطرح گردید، اگر به دقت و با در نظر گرفتن شرایط جامعه آن روز و خصوص آشنایی با بینش نیما این شعر را مورد بررسی قرار دهیم، در مییابیم که عموما استعارههای مورد استفاده نیما در اشعارش هر کدام دارای مفهومی خاص و بیانگر شرایطی خاص هستند. برای نمونه، نیما کلمه ابر و ابری بودن در این شعر را تنها و تنها برای ترسیم و بیان ترور و خفقان حاکم و شرایط اجتماعی آن مقطع زمانی معین مورد استفاده قرار داده است. پس این جاست که بایستی بپذیریم این توصیف مختص آن شرایط خاص بوده و تا پایان شعر همچنان پا برجا و حتی با بسط آن به سراسر زمین تعمیم مییابد:
خانهام ابریست
یکسره روی زمین ابریست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد
تشبیه ترور و خفقان به ابر و بادی که از سوی حاکمیت بر جامعه در گذر است و حتی آن را تا حد ویرانگی دنیا بسط میدهد. راه چارهای را طلب میکند. و درست در این جایت که شاعر چشم امید به روشنفکران و روشنگران جامعه میدوزد. اما طولی نمیکشد که ناامیدانه از این درگاه باز میگردد و به این واقعیت پی میبرد که تبلیغات رژیم آنها را به بیراهه کشانیده است:
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی بردهست دور از ره کجایی؟
این جاست که در ادامه و توصیف شرایط و برملا نمودن وضعیت، دل نگرانی خود را از ابرها هم پنهان نمیدارد. و اینطور اعلام میکند که حتی ابرها هم نازا و گرفتهاند و بارانی در موجودیت آنها نمیبیند:
خانهام ابریست
اما اَبرِ بارانش گرفتهست.
- تصاویر خانه نیما یوشیج | ناگفتههای این خانه از زبان پسر نیما
- رونمایی از سردیس هوشنگ ابتهاج در خانه نیما یوشیج
دقیقا همینجاست که آن بزرگان این بیت را بدون کسره لازم خواندهاند. بدین صورت "اما ابر بارانش گرفتهست" یعنی تمامی آن مفاهیم مورد نظر نیما با بارش باران نفی میشود. در حالی که نیما با این حال و هوا و گرفتگی ابر هیچ امیدی به باراش باران ندارد. و حتی روزهای آفتابی و روشن گذشته را در خیال خودم مجسم میدارد که از دست رفتهاند و حسرت آن روزها را میخورد:
من به روی آفتابم میبرم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
در ادامه باز همان "نیزن" و روشنگری را که نوای نی او را به بیراهه کشانیده است، توصیف میکند و چه بیپرده نمایان میسازد که هیچ الهام روشنیبخشی از آمدن باران و پیدایش روزنه امیدی نیست:
و به ره نی زن که دایم مینوازد نی
راه خود را دارد اندر پیش!!
(ظاهرا منظور نویسنده این نوشتار، خوانش کسانی چون «احمد شاملو» بوده است که به هر دلیل از یاد کردن نام پرهیز کرده است)