تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۸۵ - ۰۷:۳۶

هانیه ورشوچی منفرد: داستان از روزی شروع می‌شود که آدم‌ها یاد گرفتند برای فهمیدن صحت و سلامت اشیای آنتیک‌شان، انگشت اشاره را بر سر انگشت شست بگذارند و با تک‌‌ضربه‌ای، از سالم‌بودن آن چیز مطمئن شوند.

 گاهی اوقات هم برای آگاهی از درون هندوانه‌ای که می‌خریدند نیز چنین کاری را انجام می‌دادند تا خوب‌بودن هندوانه برای‌شان محرز شود.

کار این تک‌ضربه کوتاه به اینجا ختم نشد، چرا که مردم دیدند نه تنها در خرید، بلکه نقش مهمی در زندگی افراد دارد. این تک‌ضربه فهمید زندگی با تمام فراز و نشیب‌هایش که مختص شخص خاصی نیست، افرادی را در خود جای داده است که علاوه بر این فراز و نشیب‌ها چاه‌هایی را نیز با دست خود ایجاد می‌کنند و سنگی درون این چاه‌ها می‌اندازند که صد تا آدم عاقل نمی‌توانند آن را درآورند. این در حالیست که زندگی قبلی آنها زندگی ساده‌ای بوده است بدون دغدغه و مشکلات حاد... .

خلاصه، این افراد زندگی‌شان بی‌مانند به پیاده‌روهای شهر تهران نیست، چرا که روز قبل کاملاً سالم است و صبح که از خواب بیدار می‌شوی، چاله‌های متعددی در آن ایجاد شده است. حال، خدا می‌داند برای چه! گاهی این چاله‌کندن‌ها در زندگی‌مان ادامه دارد؛ اشتباه پشت اشتباه.

 خبری هم از بازنگری و بازسازی نیست. نصیحت دیگران نیز فایده‌ای ندارد زیرا زمانی که دارند ما را از کاری که تجربه بدی کرده‌اند باز می‌دارند، فکر می‌کنیم حتماً حلاوت شیرینی در پی دارد که می‌خواهد ما بی‌نصیب بمانیم.

کار به اینجا ختم نمی‌شود، چرا که گاهی آنقدر خواب غفلتمان سنگین است که خدا نیز نه اینکه نتواند ما را از خواب غفلت بیدار کند، بلکه می‌خواهد حال که آنقدر در تصمیم‌مان جدی هستیم، مزه آخر کار را نیز بچشیم.

در این میان، گاهی چیزی مانند ضربه کوتاهی که به هندوانه می‌زنیم، به گوشمان می‌خورد تا ما را از این خواب سنگین بیدار کند، اما در نهایت زمانی که سرمان به سنگ خورد، تازه از خواب بیدار می‌شویم و به جای اینکه بر خود خرده بگیریم، به روزگار بد و بی‌راه می‌گوییم.


خواب‌ماندن‌هایمان در زندگی کم نیست. به همین میزان، تلنگرخوردن‌هایمان نیز دو برابر؛ اما گاهی نمی‌خواهیم به آنها توجه کنیم، بایستیم، بازنگریم آنچه را که انجام داده‌ایم. منتظر هستیم به جای تلنگر، صدای مهیب شکست‌مان، ما را از خواب بیدار کند.


همین ماه رمضانی که گذشت، تلنگری بود که به ما بفهماند ما می‌توانیم چرا که خواستن، توانستن است. ماه رمضان با همه گرسنگی‌هایش و با همه گناه‌نکردن‌هایش، تلنگری بود که به ما یاد دهد می‌توانیم شیطان را از زندگی‌مان بیرون کنیم.

 ماه رمضان رفت تا بسنجد چقدر در تصمیمات‌ خودمان استقامت داریم. حال آنکه مقاومت می‌کنیم در برابر آنچه جلودارمان است. با مقاومت، یا دیگران را به تباهی می‌کشیم یا خود را تباه می‌کنیم.

در این میان، گاه تلنگرهایی می‌خوریم که مسیر زندگی‌مان را روشن می‌کند و ما را از سقوط در پرتگاه‌های زندگی باز می‌دارد. پس بهتر است حتی اگر گوش سرمان نمی‌شنود، با گوش دلمان بشنویم. کاش با همین ضربه کوتاه، با همین تلنگر کوچک از خواب بیدار شویم تا در آخر، روزگار را مقصر ندانیم؛ یک تلنگر ساده...