همشهری آنلاین - مرضیه موسوی: برای یافتن این خیاطها و مغازههایشان باید سری به پاساژ جواهری و طبقه سوم این پاساژ بزنی؛ جایی که هنوز بهطور کامل توسط انبارهای لوازم برقی اشغال نشده و مثل وصلهای غریب، بیآنکه جلو چشم باشد خودنمایی میکند. تعداد خیاطهای قدیمی باقیمانده در لالهزار از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمیکند.
خیاطیای در انتظار فروش
«محمد غفار فخاری» پشت میز خیاطی نشسته و پدال زیر پایش را آهسته فشار میدهد. صدای چرخ بلند میشود و در چشم به هم زدنی، دو تکه پارچه به هم وصل میشود و باز تکه بعدی. ۵۰ سالی میشود که خیاط است در لالهزار لبخند از صورتش کنار نمیرود. میگوید: «آن زمان اگر یکی از افراد فامیل وارد کار و حرفهای میشد، بقیه هم به سمت آن حرفه میرفتند. ما هم در لالهزار آشنایی داشتیم که پدرم مرا برای کار پیش او فرستاد. کار را که یاد گرفتم، به خودم آمدم دیدم درس را رها کردهام و برای خودم خیاطی شدهام. لالهزار آن زمان برای خودش برو بیایی داشت.
از همه جای تهران سفارش میآمد. وقت سر خاراندن نداشتیم. هر کس اگر وقتی هم پیدا میکرد، در همین اطراف در لالهزار قدم میزد. سینمایی میرفت و چیزی میخورد. هر کس از آشناها که به تهران میآمد، یک روزی را با هم در تهران و بهخصوص لالهزار میگشتیم. حالا که در این خیابان قدم میزنم دلم میگیرد.»از بیرونقی بازار خیاطی در لالهزار میگوید و کاغذی را نشان میدهد که روی آن نوشته «فروشی» و پشت شیشه مغازه چسبانده. او هم کمکم دارد تسلیم الکتریکیها میشود و چاره دیگری پیش پای خود نمیبیند.
خیاط ۸۰ ساله لالهزار
یک دستش را به میزی تکیه داده و با دست دیگر، پارچهای را اتو میکشد. اتو ظاهری کوچک اما سنگین دارد و هر بار که روی پارچه راه میرود، چین و گرهی از آن باز میکند. چندتایی پیراهن گَل دیوار آویزان است. یک چرخ خیاطی و یک میز برش، همه تشکیلات خیاطی «مهدی جاهد» را میسازد. متولد سال ۱۳۱۲ است و ۷۰ سالی میشود که در لاله زار، به دوخت ودوز لباس مشغول است؛ کودکی و بعد، همه عمر را در همین خیابان پشت سر گذاشته است: «تمام لالهزار پارچهفروشی بود. لالهزار نو هم پر بود از مزون و خیاطی. خیاطیها در لالهزار هم کم نبودند.
از همان زمان باب بود که خیاطها شیک بپوشند و شیک بگردند. شیکپوشی یک خیاط، از شیک بودن ویترین مغازهاش مهمتر بود. آن زمان خیاطی در لالهزار درآمد خوبی داشت. من هم خیاط پر تلاشی بودم. اوایل برای خیاطهای دیگر کار میکردم. کارم خوب بود و هر کجا که میرفتم، سعی میکردند مرا نگه دارند. یک روز یکی از دوستانم آمد و گفت چرا برای خودت خیاطی باز نمیکنی، و این کارگاه را خریدیم. دورههایی بود که از بس سرمان شلوغ میشد، شب در کارگاه میماندیم و از صبح زود کار را شروع میکردیم. لالهزار به مرور تغییر کرد. من هم کمکم پیر شدم. از طرفی کار دیگری بلد نبودم. این شد که ماندم در همین کارگاه.»
۲ـ ۳ لباس آویزان از جارختی را نشان میدهد و میگوید: «این اوضاع شب عیدی ما است.» حالا در آستانه ۸۲ سالگی هم عبور از میان هیاهوی موتورسیکلتهای لالهزار برایش سخت است و هم بالا آمدن از پلههای پاساژ تا طبقه سوم.
خیاطهای ماهر و چیرهدست
کم حرف است و بیشتر از اینکه چیزی بگوید، گوش میکند. سرش گرم کار است. پشت میز خیاطی نشسته و متری هم دور گردن دارد. «کرمی» مثل همه خیاطهای قدیمی لالهزار ظاهری اتو کشیده دارد و فکر میکنی خط اتوی پیراهنش هندوانهای را میبرد. قد کشیدهای دارد و لاغر اندام است. با موهایی شانه زده و مرتب. و عینکی که ریزبینی خیاطها را در ذهن تداعی میکند. او میگوید: «خیاطهای این دوره و زمانه را نمیدانم اما خیاطهای قدیمی ماهر و دقیق بودند. برای اینکه سفارشی کار میکردند و باید میدانستند که چه لباسی در تن چه کسی مناسبتر است و مدام بامتر و اندازه سر و کار داشتند.
خیاطها جماعت پر حوصلهای هستند. همه عمر سر و کله زدن با دوخت و دوز و وصل کردن لباس به هم، روی خلق و خوی ما خیاطها تأثیر زیادی گذاشته است.» از لالهزار میگوید که روزگاری بورس دوخت لباس بود و ویترینهای مزونهایش، همیشه آلامدترین لباسها را در خود جای میداد. جدیدترین لباسها در همین لالهزار مد میشد و اگر کسی طالب دوخت آن بود، باید به خیاطهای همین خیابان مراجعه میکرد: «آن زمان این خیابان پر از پارچهفروشی بود.
هر کس پارچهای میخرید مستقیم سراغ ما خیاطها میآمد و مدل دلخواهش را سفارش میداد. آن زمان ما با عشق و علاقه کار میکردیم و بیش از درآمد، به این فکر میکردیم که لباسی که میدوزیم از هر نظر زیبا و برازنده باشد. خیاطی این روزها فقط محل درآمد است و دیگر کسی مثل خیاطهای لالهزار با عشق و علاقه خیاطی نمیکند. البته دیگر از اساس خیاطی به فراموشی سپرده شده است و کسی لباسهای دوخت خیاطها را نمیپسندد و همه به دنبال لباسهای آماده هستند.»
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۲ به تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۴