همشهری آنلاین: در دوران سلطنت پهلوی دوم، از شخص شاه گرفته تا خاندان و بستگان و نیز دولتهای بر سر کار آمده و وابستگان آنها، همگی به چپاول اموال عمومی، رشوهخواری و اخاذی مشغول بودند. رشوهخواری، تصرف اموال و املاک عمومی، قاچاق موادمخدر، قمار و عیاشی تنها گوشهای از ویژگیهای خاندان پهلوی دوم است.
امیرعباس هویدا
رشوه؛ ضامن بقای دولت
رشوهخواری در رژیمپهلوی چنان در لایههای گوناگون حکومتی نفوذ کرده بود که به پدیدهای رایج در میان ردههای بالا و پایین دستگاه طاغوت تبدیل شده بود. امیرعباس هویدا، نخستوزیری که ۱۳سال بر مسند دولت تکیه زده بود، رشوهدادن را ضامن دوام و بقای دولت خود میدانست و هیچ ابایی از رشوهدادن و ترغیب اطرافیان و زیردستانش به رشوهخواری نداشت. هویدا در زمان تصدی پست نخستوزیری،بودجه محرمانه نخستوزیری را که بهدلیل افزایش قیمت نفت رشد چشمگیری پیدا کرده بود برای سرپوشگذاشتن روی ضعفهای حکومت بذل و بخشش میکرد. هویدا مبالغ هنگفتی را به دفاتر مخصوص شاه، ملکه مادر، ملکه، اشرف و حتی دیگر درباریان میداد تا با پرداخت این رشوهها اعتراضات به بیکفایتی و ضعفهای دولت را به حداقل برساند و مسند نخستوزیری را از دست ندهد.
تیمور بختیار
ثروت بیحد و حساب
تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک یکی از همان وابستگان رژیمپهلوی بود که با وجود فقر و نداری اولیه، درمدت کوتاهی پس از تصدی پست ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) به یکی از سرمایهداران بزرگ کشور با ثروتی بیحد و حساب تبدیل شد. درکتاب خاطرات فرح در اینباره آمده است: «یکی از راهها این بود که وی متمولین و ثروتمندان را بیجهت دستگیر میکرد و پس از تشکیل پرونده، ادعا میکرد که این افراد تودهای، مصدقی و یا اسلامگرا هستند، این ثروتمندان نیز برای رهایی از دست بختیار، رشوههای کلانی را به او میپرداختند.» او با همین روشهای نامشروع خیلی زود به میلیاردها تومان ثروت، جواهرات، خانهها و کاخهای مجلل در سعدآباد، تهرانپارس، الهیه، ایذه و خیابان بهار، سهام کارخانهها و شرکتهای متعدد و... رسید. همچنین تمام و یا بخش اعظم ۱۰پارچه روستا در بختیاری، گرگان، خوزستان و اصفهان، بخش دیگری از داراییهای او بود.
هژبر یزدانی
امپراتوری وسیع اقتصادی
یکی از چهرههای جنجالی و مشهور اواخر دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، هژبر یزدانی بود که به واسطه وابستگی به جامعه بهائیت و ارتباطی که با دربار پهلوی داشت و با استفاده از رانتهای دولتی و خرید سهام شرکتهای مختلف تولیدی - صنعتی و کشاورزی، صاحب یک امپراتوری وسیع اقتصادی در کشور شد. فردوست نوشته است: «چند مورد از معاملات یزدانی را شخصا شنیدم. یک روز ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و اثاثیه و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم سمیعی، رئیس بانک توسعه کشاورزی به من شکایت کرد که فرد بیتربیتی با دو گارد مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته نامش یزدانی است و میخواهد سهام بانک، ساختمان و وسایل به او واگذار شود. سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را میدهم....»
ابوالحسن ابتهاج
در سایه اشرف
ابوالحسن ابتهاج، یکی دیگر از وابستگان دربار بود که شدیدا از سوی اشرف حمایت میشد. او که در ابتدا بانکدار بود و مدتی هم بهعنوان سفیر رژیم پهلوی در فرانسه گماشته شد، کسب و کار خانوادگیاش را با سفارش و حمایت اشرف راه انداخت. ابتهاج با پشتیبانی اشرف، رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور شد و با استفاده از رانتهای اقتصادی در زمره ۱۰ثروتمند بزرگ کشور قرار گرفت. او ۲برادر با نامهای احمد و غلامحسین داشت که یک شبکه فساد اقتصادی خانوادگی راه انداخته بود.
امیرهوشنگ دولو
سلطان خاویار ایران
امیرهوشنگ دولو، یکی از رشوهخواران بزرگ رژیم پهلوی بود؛ کسی که بهدلیل داشتن انحصار تجارت خاویار ایران لقب «سلطان خاویار ایران» را از مطبوعات غرب گرفت و بهعنوان دلال یا واسطه، خاویار در اختیار ریاحی که از آشنایانش بود، قرار میداد که در اروپا توزیع کند. دولو که نسبش به خانواده قاجار میرسید و از نزدیکان صمیمی محمدرضا بهحساب میآمد، از زمانی که به دربار شاه راه یافت، چنان محبوب محمدرضا شد که شاه تمام درخواستهای مطرحشده او را بلافاصله تصویب میکرد. همین رابطه ویژه با محمدرضا زمینه رشوهخواری او را فراهم کرد. مقامات لشکری و کشوری که هر کدام بهدنبال پست و مقام و کسب ثروت بیشتر بودند به دولو مراجعه میکردند او هم در قبال دریافت هدایای مناسب، به درخواستهای آنها رسیدگی میکرد.
نعمتالله نصیری
میلیونها سهم در کارخانهها
نعمتالله نصیری، رئیس ساواک، زیرسایه فعالیتهای سیاسی به تجارت مشغول بود. تا جایی که بسیاری بر این باور بودند که نصیری جز کسب مال و ثروتاندوزی نامشروع، دلمشغولی قابل توجه دیگری ندارد. نصیری با استفاده از موقعیت خود صدها هکتار از اراضی مردم را به زور تصاحب کرد و از آنجا که به کارهای ساختمانی و شهرکسازی هم علاقه خاصی داشت، گفته میشد در تهران ۸شرکت ساختمانی تاسیس کرده بود. مسعود بهنود در کتاب «از سیدضیا تا بختیار» درباره فساد اقتصادی او نوشته است: «نصیری ساواک را به ثابتی سپرد و خود مشغول تجارت شد و تنها نامی از او بر ریاست ساواک بود. در حقیقت دفتر رئیس ساواک، مرکز معاملات تجاری او و محل برگزاری جلسات هیأتمدیرههایی بود که نصیری در آنها عضویت داشت. دهها هکتار باغ، چندین شهرک در شمال و میلیونها سهم در کارخانه حاصل حضور ۲۰ساله او در شهربانی کل کشور و ساواک بود.»
*******************************
«فخرالدین عظیمی» استاد دانشگاه آمریکا
عاملان رانتهای دولتی
فخرالدین عظیمی، استاد دانشگاه «کنتیکت» در کتابی با عنوان «بهدنبال دمکراسی در ایران» که توسط دانشگاه هاروارد آمریکا به زبان انگلیسی منتشر شد، عاملان اصلی فساد دولتی در ایران را بسیاری از اعضای دودمان پهلوی معرفی میکند. نویسنده با اشاره به بیتوجهی محمدرضا پهلوی به مسئله فساد گسترده در دربار مینویسد: «مشکل ناخوشایندی که رژیم (پهلوی) هیچوقت توان مقابله یا حتی اظهارنظر علنی درباره آن را نداشت، فساد دربار سلطنتی بود. بسیاری از اعضای خاندان پهلوی خودشان عاملان اصلی فساد بودند، که خود آن (فساد) نیز اغلب شکلهای مهارنشدنی بهخود میگرفت. آنها (اعضای دربار) نهتنها در انواع متعددی از شرکتهای خصوصی سودآور شریک بودند بلکه بهطرز محسوستری خودشان را از طریق نفوذی که بر مدیریت شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی داشتند، ثروتمندتر کرده بودند.» این استاد دانشگاه آمریکایی با بیان اینکه فساد در رژیم پهلوی به یک فعالیت نهادینهشده و رسمی در ادارات دولتی تبدیل شده بود، توضیح میدهد: «در دهه۱۹۷۰ همهگیری فساد در سطوح بالای (مملکت)، که از دید ناظران خارجی بسیار شایعتر از هر مکانی در خاورمیانه بود، کاملا برخلاف هدف ادعایی رژیم مبنی بر اصلاح دولتی بود... با وجود اتخاذ تدابیر متعدد ضدفساد، سفارتخانه آمریکا در سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۲) گزارش داد که تمام آن طرحها بیفایده بودند.»
پروفسور «خوان خوزه لینز» جامعهشناس اسپانیایی
بنیاد پرورشدهنده فساد
پروفسور«خوان خوزه لینز»، جامعهشناس اسپانیایی و استاد دانشگاه ییل در آمریکا، در کتاب «رژیمهای سلطانی» با همکاری هوشنگ شهابی تأکید میکند که فساد در رژیم پهلوی بهصورت رسمی و دولتی درآمده و نهتنها مقامات بلکه سازمانهای دولتی را هم دربرگرفته است. در این کتاب با اشاره به نهادینه شدن فساد دولتی در حکومت پهلوی دوم، از گزارشهای سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) اینگونه نقلقول شده است: «بوستاک و جونز متفقالقول اعلام کردند بنیاد پهلوی، اسماً یک بنیاد خیریه بود، رسماً پرورشدهنده فساد بود... با این حال، این فقط «نوک کوه یخ» فساد رسمی و سلطنتی در داخل و خارج ایران بود. یکی از گزارشهای سیا در نیمه دهه۱۹۷۰، دربار سلطنتی را «مرکز گمراهی و تباهی، فساد و نفوذ غیرقانونی» توصیف میکرد.» گزارش سیا در سال۱۹۷۶میلادی (۱۳۵۵شمسی) افشا کرد که شاهزاده اشرف، خواهر دوقلوی شاه، «شهرت افسانهای از فساد مالی» داشته و تأکید میکرد که شهرام، پسر او نیز یک دلال بود که داراییهایی در حدود ۲۰شرکت داشت و برخی از آنها بهعنوان پوششی برای قمارهای تجاری غیرقانونی اشرف فعالیت میکرد.» پروفسور لینز درباره فراگیر بودن فساد دولتی و رانتخواری در بین اعضای خاندان سلطنتی مینویسد: «شهبانو، برادران و خواهران شاه و دیگر بستگان او، همگی کالاهایی را (شامل سرمایه برای ماجراجوییهای تجاری خود) وارد کردند بدون اینکه تعرفههای گمرکی را بپردازند. آنها حتی برای دیگران در بخشخصوصی نیز چنین معافیتهایی را فراهم میکردند. به تبع آن، مقامات دربار نیز در این مسئله دخیل میشدند و دیگر مصادیق عملی فساد را هم انجام میدادند.»
حسین فردوست، نویسنده
بیتوجهی محمدرضا به حیفومیل اموال دولتی
حسین فردوست، نویسنده کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، در سالهای حضورش در دفتر ویژه اطلاعات و بازرسی شاهنشاهی با هزاران مورد اختلاس در سطح مقامات عالیرتبه کشور آشنا بود. او در کتابش نوشته است: «در دوران مسئولیتم در بازرسی متوجه شدم که اصولا موارد سوءاستفاده و حیفومیل نهایت ندارد. در دوران ۱۳ساله نخستوزیری هویدا همه میچاپیدند و هویدا کاملا نسبت به این وضع بیتفاوت بود. درصورتی که یکی از مهمترین وظایف رئیس دولت جلوگیری از فساد و حیفومیل اموال دولتی است. در هیچ زمانی به اندازه دوران هویدا فساد گسترده نبود و او چون جلبرضایت محمدرضا را میطلبید نمیخواست کسی را از خود ناراضی کند و به همین دلیل نیز صدارت او طولانی شد. من هر ۲ماه یکبار از طرف افسر دفتر ویژه که مسئول پیگیری پروندهها بود، پیشرفت کار را سؤال میکردم. اصلا پیشرفتی وجود نداشت و صفر بود، همه پروندهها طبق دستور شفاهی نخستوزیر به وزیر دادگستری، رسیدگی نمیشد و محمدرضا نیز اهمیتی به این امر نمیداد و از نظر او بیایراد بود.»