شاید برای خیلی‌ها که این روزها اخبار اپوزیسیون خارج‌نشین را دنبال می‌کنند، نام رضا پهلوی، شاهزاده‌ای که طعم سلطنت را نچشید، آشنا باشد. او در فضای مجازی اقدام‌های تفرقه‌افکنانه خود را با این ذهنیت که رهبری اپوزیسیون خارج‌نشین را به‌دست گرفته است، دنبال می‌کند

به گزارش همشهری آنلاین،با حمایت غرب، آمریکا و اسرائیل خود را وارث سلطنت فناشده پهلوی می‌انگارد و به‌دنبال خیال باطل پادشاهی سخنرانی‌های آبکی می‌کند و بیانیه‌های صد من یک غاز می‌بافد.شاید در این اشاره کوتاه بتوان به نمونه‌هایی از موضع‌گیری‌ها در برابر تقلاهای پوچ او در توییتر بسنده کرد که خطاب به او و در واکنش به کمپین «من وکالت می‌دهم» نوشته شده: محمدرضاشاه هیچ‌گاه درباره آینده ایران و ولیعهد - در دوران خروج از ایران تا هنگام فوت - سخنی نگفته است. وصیت‌نامه هم ندارد، چرا شاه به شازده اعتماد نداشت؟! در سال‌های طولانی زندگی در خارج از ایران، خانم فرح و شازده، به‌عنوان فرزند ارشد، حتی در اداره کردن یک خانواده پنج‌نفری هم ناتوان بودند همچنین با لبخند باید اضافه کرد که به روایت فرح، محمدرضا دواخور شده بود و دورش را دوستان ناباب گرفته بودند. لیلا هم سرنوشت بهتری نداشت. خانواده را که نتوانستد اداره کنند، کشور و ملت را چه کنند؟!

بابا ولم کنید من نمی‌خواهم پادشاه بشوم

احمدعلی مسعود انصاری در مورد عدم‌علاقه رضا پهلوی به سلطنت می‌نویسد: راستش را بخواهید به‌نظر من رضا را اطرافیانش به فشار مدعی سلطنت نگه‌داشته‌اند و اگر او را به حال خود بگذارند هیچ علاقه‌ای به بازگشت به ایران ندارد چه رسد به سلطنت آن و ترجیح می‌دهد به‌دنبال زندگی راحت شخصی و عیاشی‌های خود برود و به همین سبب هم بارها و بارها در جمع نزدیکان خود می‌گفت: بابا ولم کنید من نمی‌خواهم پادشاه بشوم.!


  کتاب یادداشت‌های علم، جلد ۶



اخراج خدمه شخصی

احمدعلی مسعود انصاری در مورد برخورد رضا پهلوی با خدمه وفادار به خاندان پهلوی می‌نویسد:از نمونه‌های بسیار تأسف‌انگیز دیگر ماجرای شهبازی و نوروزی، دو تن از خدمه شخصی اوست، آنان از کودکی با او بودند و با شاه نیز کشور را ترک کردند و در خارج از کشور نیز لحظه‌ای از او جدا نشدند. در سال ۱۹۸۹ رضا تصمیم به اخراج آنها گرفت، درحالی‌که از هیچ‌گونه تأمین مالی برخوردار نبودند. آنها به‌علت ناآشنایی با کشورهای بیگانه چنان وضعیت مالی بدی پیدا کردند که به رضا گفتند اگر ما را اخراج کنی قادر به پرداخت اقساط خانه خویش نخواهیم بود و بانک خانه ما را ضبط می‌کند و بی‌خانمان می‌شویم ولی رضا خیلی خونسرد پاسخ داد: این همه بی‌خانمان در این شهر است شما دو نفر هم روی آنها.


  پس از سقوط/ احمدعلی مسعود انصاری


 


ست رنگ هواپیما با سلیقه رضا پهلوی

اسدالله علم در خاطراتش می‌نویسد: به شاه در مورد رنگ هواپیمای مشقی (آموزشی)والاحضرت همایونی عرض کردم نیروی هوایی استدعا کرده بود به رنگ هواپیمای نظامی درآید. معلوم بود شاهنشاه در این خصوص با والاحضرت همایونی صحبت کرده‌اند و نتوانسته‌اند ایشان را متقاعد کنند. چون فوری جواب فرمودند هواپیماهای مشقی(آموزشی) نظامی را به رنگ هواپیمای ولیعهد کنند که همه یک جور بشود. از اینجا معلوم می‌شود که تا چه اندازه خاطر ولیعهد را گرامی می‌دارند.


  کتاب یادداشت‌های امیراسدالله علم، جلد۵



انتخاب زنان شوهردار

احمدعلی مسعود انصاری در خاطراتش می‌نویسد: به‌خاطر دارم  هنگام اقامت در مراکش روزی چندین زن زیبا را یک جا آورده بودند که او هر کدام را می‌خواهد انتخاب کند. می‌دانستم رضا به مسئله شوهر داشتن این زنان اهمیت نمی‌دهد و اعتنایی هم به حکم اسلام در این مسئله نمی‌کند لذا خودم تصمیم گرفتم که اگر کسی از آنها شوهردار است مرخصش کنم. به دیدار آن جمع رفتم و با کمال تعجب مطلع شدم که حتی یک زن بی‌شوهر در میانشان نیست. همه را به خانه‌های‌شان فرستادم و رضا را از کار مورد علاقه‌اش محروم کردم.


  پس از سقوط/ احمدعلی مسعود انصاری
 


بی‌جنبه و لوس

احمدعلی مسعود انصاری در مورد بی‌جنبه و لوس بودن رضا پهلوی می‌نویسد: این یکی از خصوصیات رضاست که من از بچگی با آن آشنا بودم و در سال‌های بعد که بیشتر با او بودم با این ویژگی او عمیق‌تر آشنا شدم. او در هیچ کاری تاب باختن را ندارد اما نمی‌خواهد بپذیرد که برای بردن هم باید تلاش کرد هر بازی باخت دارد و برندگان نهایی کسانی هستند که از شکست‌ها می‌آموزند و با پیگیری و کسب تجربه و تلاش بیشتر بر رقیبان پیشی می‌گیرند. ازجمله در مراکش که فوتبال بازی می‌کرد تا تیم او گل می‌خورد عصبانی می‌شد و داد و بیداد راه می‌انداخت.البته این عادت را در ایران هم داشت. اما در آنجا ولیعهد بود و همبازی‌ها هم ملاحظه او را می‌کردند و نمی‌گذاشتند خاطرش رنجور شود ولی مراکشی‌ها دلیلی برای این ملاحظات نمی‌دیدند و اختلاف می‌شد. بالاخره هم کار به جایی رسید که به جای بازی دسته‌جمعی او فقط یک نفر را در گل می‌گذاشت و به دروازه شوت می‌کرد. در بازی تنیس هم همین روحیه را دارد. اگر چند دست ببازد راکت را پرت می‌کند و به حالت قهر و عصبانیت بازی را ترک می‌کند به همین سبب دوستم مرتضی شیرزاد که تنیس‌باز ماهری بود و معمولاً همبازی رضا بود، مجبور می‌شد ملاحظه ایشان را بکند و اجازه بدهد که او ببرد تا از شر خشم و قهر کردن او در امان باشد.


  پس از سقوط/ احمدعلی مسعود انصاری



همکاری با سیا برای خرابکاری در ایران

از آنجا که سازمان «سیا» بر آن شده بود که رضا پهلوی و دفترش را رسماً و به‌طور کامل در اختیار بگیرد بودجه خاصی برای آن دفتر تعیین کرد. برای پوشش کار آهی، شرکتی در پاناما تأسیس کرد که دارای حسابی در سوییس بود و بدین‌ترتیب از آغاز این سال سازمان «سیا» ماهانه حدود ۱۵۰ هزار دلار به‌حساب شماره kredit Swiss FED۱۰۴۷۵۹۰۲۱ واقع در ژنو برای فعالیت‌های سیاسی دفتر رضا واریز کرد. بودجه‌ای که به همین مبلغ تا سال ۱۹۸۹ ادامه داشت. به پاس همین بودجه و هدف خبر رسانی بود که در سال ۱۹۹۰ رضا پهلوی خود از این نقشش پرده برداشت و در صحبتی که به مناسبت دهمین سال حکومت جمهوری اسلامی در لندن ایراد کرد و در بسیاری از روزنامه‌های جهان و عموم رسانه‌های فارسی زبان نقل شد اعلام کرد که وی تا به حال چندین مورد نقشه‌های خرابکارانه ایادی جمهوری اسلامی را در آمریکا و اروپا کشف و به مقامات امنیتی این کشورها خبر داده است.


  پس از سقوط/ احمدعلی مسعود انصاری

 


یاسمین و دوست پسرش

احمد علی مسعود انصاری در مورد بی‌بند و باری همسر رضا پهلوی می‌نویسد: یاسمین که در دانشگاه جورج واشنگتن درس سیاست می‌خواند با همکلاسی خود تا نیمه‌های شب به مجالس رقص می‌رفت و توجهی نداشت که این مسئله چقدر از نظر ایرانیان ناپسند است و کمتر ایرانی می‌پذیرد که همسرش شب تا دیر وقت با یک مرد غریبه در خارج از منزل به سر برد. همین بی‌توجهی به اخلاق و فرهنگ ایرانی سبب شده بود که گاردها و خدمه ایرانی مرتب از رفتار او و به‌خصوص همراهی دائمی‌اش با آن پسر همکلاسی‌اش اظهار نارضایتی کنند، آنان چون با من احساس نزدیکی می‌کردند و مرا به‌خاطر اعتقادات مذهبی‌ام با نظر خود نزدیک می‌دیدند، نزد من گلایه می‌کردند، ازجمله می‌گفتند: روزی رضا موقع خروج از منزل به آنها گفته بود چون دنبال کاری منزل را ترک می‌کند مواظب باشند کسی مزاحم یاسمین و دوست پسرش که در استخر شنا می‌کردند نشود و آنها هم به سرعت دوربین‌های تلویزیونی را روی استخر گردانیده بودند. چون این حساسیت‌ها را با رضا هم در میان گذاشتم و گفتم که می‌دانم که بین همسر تو و آن جوان رابطه‌ای نیست اما این مسائل در فرهنگ ما ایرانیان پذیرفته نیست گفت من لیبرالم و به این حرف‌ها اهمیتی نمی‌دهم.


  پس از سقوط/ احمدعلی مسعود انصاری


دلباخته ناکام دختر هنرپیشه هالیوود

مدت‌ها رضا با دختر یول براینر، هنرپیشه معروف، نرد عشق می‌باخت. این دختر را اردشیر زاهدی با رضا آشنا کرده بود؛ از همان محبت‌هایی که ظاهراً در حق شاه نیز می‌کرد. اما این دختر زیبا با آنکه در خلوت توجه خاصی به رضا نمی‌کرد تا جمع وسیعی را می‌دید، به‌ویژه اگر دوربین و خبرنگار هم بود فوری چنان خود را به رضا می‌چسبانید که گویی یک جانند در دو قالب. ازجمله به‌خاطر دارم در ایامی که در مراکش بودم در یک سفری که از آگادیر به کازابلانکا می‌رفتیم موقع پیاده شدن از هواپیما مثل هنرپیشه‌ها در فیلم‌های سینمایی او را در آغوش گرفت. مسافران که راه خروج‌شان سد شده بود، از اینکه این دو همدیگر را رها نمی‌کردند حوصله‌شان سر رفته بود و بی‌صبرانه پابه‌پا می‌کردند. از این بی‌توجهی آنان سخت ناراحت شدم.  به‌خصوص این عمل در یک کشور اسلامی مثل مراکش با تعصب مذهبی مردم، بسی بیشتر ناپسند بود. به‌علاوه ایشان مدعی سلطنت کشوری بود که دنیا به آن و مدعیانش چشم دوخته بودند و مردم و خبرنگاران هر حرکت کوچک شاهزاده را زیرنظر داشتند. بالاخره وقتی دیدم آنها ول کن نیستند ناچار به ملایمت آنان را به گوشه‌ای هل دادم و از سر راه مردم به کناری راندم. به رستوران که رفتیم به رضا و عملش اعتراض کردم اما رضا برای گریز از حملات منطقی من رو به آهی کرد و نظر او را در این مورد خواست. آهی نیز با ژستی آزادیخواهانه گفت: چه ایرادی دارد؟ هرکس صاحب اختیار خودش است و کسی حق ندارد مانع لذت و عشق دیگری بشود. گفتنی است که رضا سخت دلباخته این دختر بود و به یاد او مرتب اشک می‌ریخت و می‌خواست با او ازدواج کند که بالاخره هم احمد اویسی موفق شد رأی او را بزند و او را قانع کند که چون طبق قانون فرزند آنان نمی‌تواند ولیعهد ایران بشود بهتر است از ازدواج با یک دختر خارجی منصرف شود.


  پس از سقوط/ احمدعلی مسعود انصاری