همشهری آنلاین - زکیه سعیدی: در روزگار قدیم معمولا سحرخوانها در کوچه و خیابان راه میرفتند و با خواندن اشعار معنوی مردم را برای خوردن سحری بیدار میکردند شنیدن صدای مناجات، خود حال خوشی را ایجاد میکرد. شهبازی میگوید: «بعضیها نذر میکردند و خروس سفید چهلتاج میگرفتند که وقت سحر برایشان بخواند. بعضی هم با مشت به دیوار همسایه میکوبیدند که او را بیدار کنند. عدهای هم به تشت مسی میزدند.»
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
مهرشاد کاظمی،تهرانپزوه میگوید: «یکیدو ساعت مانده به سحر چراغها روشن میشد. خادم مساجد برای اینکه مردم خوابشان نبرد به در خانهها میرفت و یکی یکی آنها را بیدار میکرد.» البته مردم روشهای دیگری هم برای بیدار ماندن تا سحر استفاده میکردند. خیلیها تا صبح به مناجات مشغول بودند. حتی قماربازها هم روزهخواری را قبیح میدانستند. دکتر کاظمی از کتاب عبدالله مستوفی متنی را روایت میکند: « احمد منشوری نقل کرده که شبی برای قمار رفته و تا صبح مشغول بازی بوده است. گویا برای خوردن سحری نمیرسد و همین که وارد خانه میشود مادرش جلوی او را میگیرد. نوشته مادرم تا چند روز مثل جذامیها با من رفتار میکرد. میگفت شما نجس هستید ظرفهای غذای من را هم خاک مال میکردند. بعد توبه نامه رسمی نوشته و با وساطت برادر بزرگتر مرا بخشید.» در واقع این کار برای نشان دادن قبح روزهخواری بود.