به گزارش همشهری آنلاین، ولی افرادی هستند که هفتهای چند روز با مواد منفجره کار میکنند و هیچ هراسی هم به دلشان راه نمیدهند. در این گزارش از زیر و بم شغل مردی باخبر میشوید کهکارش انفجار است. او آتشکار معدن است؛ کسی که با مواد منفجره دل سنگ و کوه را میشکافد.
یک قسمت از کوه جلوی چشمهای حیرتزده ما، ناگهان حرکت میکند و بعد، بلافاصله صدای غرش مهیبی به گوش میرسد. درست همان موقع است که موج انفجار آدم را میلرزاند و حرفهای علیرضا آویجی- آتشکار معدن آهک پیر علی- را تایید میکند؛ «حواستان باشد، اول انفجار را میبینید و بعد صدایش به شما میرسد چون سرعت نور خیلی بیشتر از سرعت صوت است».
این انفجار حاصل صبح تا ظهر کار کردن زیر آفتاب داغ و بازی با مواد منفجره است. علیرضا و همکارانش آنقدر خونسرد و راحت کارشان را انجام میدهند که انگارنهانگار با مواد منفجره خطرناک سروکار دارند. البته علیرضا کارش را خوب بلد است، آنقدر که با دو تن مواد منفجره، نزدیک ۹۰۰۰ تن خاک و سنگ را از کوه میکند.
البته این یک انفجار معمولی در معدن است. این کار در نگاه اول ممکن است ساده به نظر برسد و با خودتان بگویید کاری ندارد اما اگر کسی این کار را بلد نباشد، با این همه مواد منفجره حتی نمیتواند یک سنگ دو تنی را هم جابهجا کند. در ضمن، حتی برای حرفهایها هم بازی کردن با مواد منفجره کار خطرناکی است؛ آنقدر خطرناک که هر کسی حاضر نیست کار و زندگیاش را به دینامیت گره بزند.
انفجار روی کاغذ
طرح اولیه انفجار در معدن را مسؤول معدن تهیه میکند. از اینجا به بعد، سررشته کارها به دست علیرضا میافتد که علاوه بر آتشکاری، سرپرست کارگاه معدن هم هست و به همین خاطر باید هر روز حتی روزهایی که انفجاری در کار نیست، از محل زندگیاش در کرج خودش را به اینجا برساند. با نظارت او دستگاههای حفاری، چالههای مورد نیاز برای انفجار را میکنند؛ چالههایی به قطر ده سانتیمتر و طول ده متر. این کار برای تاثیر بیشتر و بهتر مواد منفجره صورت میگیرد.
پس اولین قدم برای این کار، کندن چالههایی است که تحت نظارت آتشکار معدن در فاصلهها و محلهای معین حفر میشوند؛ «این چالهها باید در فاصلههای معین حفر شوند. اگر خیلی نزدیک باشند، سنگها خیلی خرد میشوند و اگر خیلی دور باشند، سنگهای خرد شده آنقدر بزرگ از آب درمیآیند که نمیشود آنها را بار زد». حتما فکر میکنید وقتی که نقشه چالهها با دقت از روی کاغذ به روی زمین منتقل شد، کار تمام است و مثل فیلمهای وسترن، دینامیتها را میاندازند توی چاله و فتیله را آتش میزنند و بعد هم بنگ! اما اشتباه کردهاید، تازه از اینجا دردسر و گرفتاری شروع میشود.
آن صحنههای آسان و بیدردسر را فقط میشود توی همان فیلمها پیدا کرد. از اینجا کارگرها یکی یکی کیسههای ماده منفجره از در ماشین خالی میکنند. وقتی به این مرحله میرسیم، علیرضا آویجی روی زمین نشسته و با خونسردی در حال کوتاه و بلند کردن سیم چاشنیهاست. وقتی از اولین تجربههایش میپرسیم میگوید: «از اول هم استرس و ترس نداشتم چون کارم را خوب بلد بودم. از بچگی عاشق کار فنی بودم؛ بعد هم سه ماه در معدنی نزدیک طبس، دوره انفجار را گذراندم». او اولین بار در همین معدن به تنهایی مسؤولیت یک انفجار را بر عهده گرفته و آن را با موفقیت انجام داده است.
بالاتر از خطر
علیرضا آویجی بیشتر عمرش را با دینامیت گذرانده و البته خوشبختانه تا حالا هیچ اتفاقی برایش نیفتاده است. ماده منفجره این معدن مثل خیلی از معادن دیگر، «آنفو» است؛ ترکیبی از یک ماده شیمیایی به علاوه سوخت مایع. علیرضا برای ما توضیح میدهد: «آنفو خیلی زود منفجر نمیشود و چاشنی نمیتواند به تنهایی آن را منفجر کند؛ به همین خاطر چاشنی انفجار را همراه یک ماده منفجره حساس و قوی ته چاله میگذاریم و بعد رویش را با آنفو پر میکنیم».
وقتی این گودالها با ماده منفجره پر میشوند، فقط دو سیم از آنها بیرون میآید. روی چاشنیها عددی نوشته شده که علیرضا درباره آنها میگوید: «همین طور که ردیف چالهها به عقب میرود باید انفجار آنها هم به تاخیر بیفتد تا سنگها جا برای خرد شدن داشته باشند؛ به همین خاطر از چاشنی تاخیری استفاده میکنیم. البته این تاخیر چیزی در حد یک دهم ثانیه است».
یک دهم ثانیه ناقابل سرنوشت کار را رقم میزند. ۹۶ چاله یکییکی پر میشوند. حالا باید سیمهای بیرون آمده از آنها را به هم سری کرد تا در نهایت تبدیل به دو سیم شوند. حالا آتشکار معدن و همکارانش روی زمینی راه میروند که زیرش پر از مواد منفجره است. کوچکترین اشتباه میتواند همه چیز را روی هوا ببرد، حتی آدمهایی را که اینجا کار میکنند. از اینجا به بعد، کار واقعا حساس و خطرناک است. مسؤولیت این کار هم فقط بر عهده یک نفر است: آتشکار معدن.
اگر جریان زیاد شود
هنوز هم همه روی زمین محل انفجار هستند. وسایل یکییکی جمع میشوند و سر همه سیمها میرسند به همان دو سیم آخر. اینجا باید مشخص شود که سیمها قطعی نداشته باشند؛ کاری که البته خطرناک است. به همین خاطر کنار چاشنیها کاغذ هشداری آویزان است که روی آن نوشته شده حتما با اهم متر استاندارد آزمایش شود؛ چون برای اطمینان از درستی مدار باید جریان اندکی از آن عبور کند. به این ترتیب، هر اشتباهی در این کار باعث میشود که یک فاجعه رخ بدهد.
علیرضا باید حواسش را خیلی جمع کند؛ وقتی همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت، کار تمام است؛ همه محل انفجار را تخلیه میکنند و به سمت پناهگاه میروند و البته آن دو سیم را هم با خودشان میبرند. در یک پناهگاه امن بالای کوه، علیرضا آویجی این سیمها را به دستگاه جریاندهنده وصل میکند و با چرخاندن دسته، کار تمام میشود.
البته قبل از چرخاندن باید کارهای زیادی انجام شود؛ یک ماشین برای هشدار تمام منطقه را خبر میکند و منطقه را از آدمها تخلیه میکند، راهها بسته میشوند و فقط یک ماشین در جاده به نشانه علامت ظاهر میشود. علیرضا از روی کوه روبهرو، دستی برای ما تکان میدهد و میرود پشت سنگ و چند ثانیه بعد کوه تکان میخورد. تمام منطقه را دود و گرد و خاک میگیرد. بعد از خوابیدن گرد و خاکی که علیرضا آویجی به پا کرده، میتوانید او را ببینید که روی سنگهای خردشده راه میرود؛ «بعد از انفجار باید چالها را کنترل کنم تا ماده منفجرنشدهای باقی نمانده باشد». حالا کار تمام است.