وسایل و تجهیزات چشم‌پزشکی یک طرف و قفسه‌های کتاب طرف دیگر. کتاب‌هایی با موضوعات متنوع و مختلف. اشتباه نکنید اینجا کتابخانه نیست، مطب پزشک است.

همشهری‌آنلاین - فتانه فرهادی: در نگاه اول، یعنی قبل از رفتن به محل مورد نظر، سوژه برایم جالب بود، اما بیشتر تصور می‌کردم‌ کاری نمادین است تا اینکه برای مصاحبه به آنجا رفتم؛ درمانگاه خیریه علوی زنجانی‌ها. وارد اتاق چشم پزشکی شدم و او با رویی گشاده و پرانرژی ما را پذیرفت. صحبت را شروع کردیم. موضوع برایم جالب‌تر و بسیار تعمق‌برانگیز شد. دکتر گزارش ما واقعاً دغدغه داشت؛ دغدغه آگاهی دادن به مردم با هر روشی.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

از این‌رو کارش نمادین نبود و چون نیت بزرگی در پس افکارش بود، ایده‌اش با استقبال خوب مردم هم روبه‌رو شده بود. «محمود اسلامی» فوق تخصص چشم پزشکی است. روزهای یکشنبه را در درمانگاه خیریه علوی زنجانی‌ها به‌طور کاملاً رایگان طبابت می‌کند. در اتاق خود کتابخانه‌ای ایجاد کرده که بیشتر از ۳ هزار و ۸۰۰ جلد کتاب در آن جمع‌آوری شده و حالا علاوه بر طبابت به محلی برای‌ تردد طرفداران کتاب تبدیل شده است. درباره ایده‌اش بیشتر با او صحبت کردیم.

 جرقه ایجاد چنین کتابخانه‌ای چگونه در ذهن‌تان ایجاد شد؟

درست ۶‌ـ ۵ سال پیش بود بنا بر رویه‌ای که داشتم کتاب‌هایی را در مواقعی که فرصت می‌شد، مطالعه می‌کردم. با خود گفتم بد نیست در این درمانگاه کتاب هم وجود داشته باشد. فرمی تهیه کردم و به دوستان و آشنایان دادم. اطلاع‌رسانی کردم که هر کس کتابی دارد، بیاورد. با چند انتشاراتی هم که از دوستانم بودند، صحبت کردم. باورتان نمی‌شود کلی کتاب جمع شد.

جز کتاب چه چیزهایی را به کتابخانه خود اضافه کردید؟

تعدادی از جزوه‌های درسی کنکور پسرم را آوردم. خیلی‌ها گفتند این جزوه‌ها برای کسی قابل استفاده نیست، کسی از این جزوه‌ها استفاده نمی‌کند. اتفاقاً استقبال هم شد و اتفاق خوبی افتاد. خانم خانه‌داری از این جزوات استفاده کرد و وارد دانشگاه شد.

ساز و کار امانت دادن کتاب در اینجا چگونه است؟

اینجا عضویت و گرفتن حق عضویت در کار نیست. دفتری تهیه کردیم که افراد اسم‌شان را می‌نویسند و تاریخ به امانت بردن کتاب را. بعد هر موقع که دل‌شان خواست پس می‌آورند. کتاب‌ها ساماندهی و شماره‌گذاری شده‌اند. استقبال هم عالی است. وقتی مریضی را معاینه می‌کنم خود یا همراهانش می‌پرسند که می‌توانند کتاب ببریم.

 تاکنون اتفاق افتاده که کسی کتاب را پس نیاورد؟

از دکتر حسابی پرسیدند چه کنیم مملکت‌مان پیشرفت کند. ایشان گفت: به انسان‌ها احترام بگذارید. تا به حال به هر کسی کتاب امانت داده‌ایم، پس آورده است. همکاران فکر می‌کردند کتاب‌ها برگردانده نمی‌شوند. مردم از اطمینان ما احساس تعهد می‌کنند و برمی‌گردانند.

 آقای دکتر! کمی از کتاب‌هایی که خوانده‌اید بگویید؛ مثلاً نخستین کتابی که مطالعه کردید.

نخستین کتاب، کتاب مرحوم صمد بهرنگی بود. در آن قصه‌ای بود با عنوان خرگوش و کرم شب‌تاب. در آن کتاب خرگوش به کرم شب‌تاب می‌گوید: تو چطور می‌خواهی با این نور کم جنگل را روشن کنی؟ کرم شب‌تاب در پاسخ می‌گوید، نور هر چقدر هم کم باشد، بهتر از تاریکی مطلق است. در واقع من با همین ایده کتابخانه را ایجاد کردم. با خود گفتم اگر حتی چند جوان از این کتاب‌ها استفاده کنند بهتر از این است که از هیچ کتابی استفاده نکنند.


کتاب‌ها موضوعات مختلفی دارند؛ از رمان گرفته تا تاریخ و جغرافیا، شعر، پزشکی، دینی، فلسفه، منطق، روان‌شناسی، سیاست، اقتصاد، حقوق، آموزش و پرورش، مدیریت سازمان‌ها، پزشکی و بیماری‌ها، جراحی و درمان طب سنتی، هنر، نمایشنامه و فیلمنامه، آشپزی، کامپیوتر، زبان فارسی و ادبیات، واژه نامه و فرهنگ‌های مختلف که همگی حدود ۳ هزار و ۸۰۰ جلد کتاب هستند. 

 تأثیرگذارترین کتاب برای خود شما چه کتابی بوده است؟
 

کتاب دکتر عبدالحسین زرین کوب با عنوان پله پله تا ملاقات خدا. در واقع این کتاب خیلی در من تأثیر گذاشت. زمینه خواندن این کتاب آشنایی با خود دکتر بود. ایشان و همسرش سرکار خانم قمر آریان جزو بیماران من بودند. خلاصه اینکه در این کتاب آمده است که: «عارفی در یکی از حمام‌های قدیمی نشسته بود و نگاه خود را به کوره گرماساز حمام دوخته بود. در این بین حمامی به شاگرد خود می‌گفت: چرا این‌قدر بازیگوشی؟ برو و فضولات حیوانات را برای روشن نگاه داشتن آتش کوره جمع کن تا پس از بازنشستگی من، تو هم بتوانی حمام را درست اداره کنی. عارف می‌گوید: دنیا و آدم‌های آن هم همین‌گونه‌اند. برخی به دنبال اندوختن مال و برخی مانند کسانی که به حمام می‌آیند، برای پاکیزگی و طهارت خود می‌آیند.» در دنیا هم افرادی که روح زندگی را درک می‌کنند، می‌توانند از معنویات سیراب شوند.

 آیا فکری برای گسترش این کتابخانه یا کتابخانه‌هایی از این دست هم کرده‌اید؟

ظرفیت فیزیکی این درمانگاه خیریه بیش از این نیست اما کتابخانه‌هایی از این دست می‌شود، ایجاد کرد. من پیشنهاد می‌کنم شهرداری مکان‌هایی را ایجاد کند که مردم کتاب را به اشتراک بگذارند و با همین روش مردم از کتاب‌ها استفاده کنند. این روشی است که جواب می‌دهد و مردم وقتی کتاب می‌دهند، می‌فهمند که کتابخانه خودشان است. باید با هر روشی به مردم آگاهی داد. این بالاترین داشته برای آنهاست.

 هر کسی در دوره کودکی یا نوجوانی و جوانی خود کسانی را داشته که در سرنوشت و آینده‌اش تأثیرگذار بوده‌اند و نقش داشته‌اند. شما در راهی که آمده‌اید چه کسانی را سهیم می‌دانید؟

کتاب و کتابخوانی در خانواده ما یک فرهنگ تلقی می‌شد. نام پدربزرگ من حاج مشهود رهنما بود. او جزو معدود کسانی بود که در آن زمان سواد خواندن و نوشتن داشت. کتابخانه‌ای داشت و از میان کتاب‌هایش به نوه‌ها که من هم جزو آنها بودم کتابی امانت داد با نام «حمال گو». از ما خواست تا این کتاب را بخوانیم و بعد از ما سؤالاتی را بپرسد و هر کسی که پاسخ درست داد به او جایزه بدهد. کتاب را خواندیم اما چیزی را که مد نظر او بود، درنیافتیم. این کتاب داستان وزیری بود که پدرش حمال بوده و برای اینکه اصل خود را فراموش نکند و مغرور نشود که از کجا آمده و چه کسی بوده است، نام این کتاب را گذاشته بود، حمال گو. پدربزرگ به ما گفت هدف من این بود که بفهمید این وزیر تا چه حد بزرگ و البته مناعت طبع داشته که با اینکه به مقام وزارت رسیده بود اما اصل خود را فراموش نکرد.

_______________________________________________________________________________

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۸