همشهری آنلاین، درست است که این عدد درصد ناچیزی را در بین ۶ میلیارد انسان زنده روی زمین نشان میدهد اما ظاهرا آنقدر عدد بزرگی هست که بسیاری نتوانند آن را باور کنند. بد نیست که بدانید این تازه بخشی از واقعیت است و هنوز صد سالههای بسیاری در گوشه وکنار جهان، ناشناخته ماندهاند.
هندریکیه فان اندل شیپر ۱۱۵ سال
خانم فاناندل شیپر در ۲۹ ژوئن ۱۸۹۰ در روستای کوچکی در کشور هلند به دنیا آمد. ظاهرا کمی عجول بود زیرا پیش از موعد متولد شد و وضعیت حیاتیاش اطرافیان را بسیار نگران کرد. با این همه، مادربزرگش مراقبت تمام عیار از او را به عهده گرفت و به لطف همین پرستاریها بود که پس از چهار هفته روزنههای امید نمایان شد و هندریکیه از مرگ نجات یافت.
هندریکیه در پنج سالگی، در نخستین روز ورود به مدرسه سخت بیمار و ظاهرا به توصیه پزشک محلی از رفتن به مدرسه منع شد. به همین دلیل در خانه ماند و خواندن و نوشتن را تحت تعلیم پدرش که مدیر همان مدرسه بود آموخت.
او از نوجوانی به تئاتر عشق میورزید و سخت دلبسته بازیگری شده بود اما مادرش رضایت نداد و هندریکیه به جای پرداختن به بازیگری، کار گلدوزی و سوزندوزی را پیش گرفت. دیر هنگام و در ۴۷ سالگی با یکی از اقوام به نام دیک فاناندل ازدواج کرد و خانه روستایی پدریاش را به مقصد آمستردام ترک کرد. همسرش پس از ۲۲ سال زندگی مشترک در سال ۱۹۵۹ بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
هندریکیه در سال ۱۹۹۰ یعنی درست در ۱۰۰ سالگی به سرطان سینه مبتلا شد و امیدوارانه تحت عمل جراحی قرار گرفت. امیدی که چندان هم بیراه نبود زیرا توانست ۱۵ سال دیگر به زندگی ادامه دهد. او تا پیش از ۱۰۵ سالگی در منزل شخصی خودش زندگی میکرد اما پس از آن به دلیل نیاز به کمک برای انجام امور روزمره به خانه سالمندان منتقل شد و سرانجام در ۳۰ آگوست ۲۰۰۵ در ۱۱۵ سالگی به علت سرطان معده در خواب درگذشت.
هندریکیه ۸۰ سال طرفدار تیم آژاکس آمستردام بود و آخرین باری که اعضای این تیم به دیدنش آمده بودند، از هماتاقیهایش شکایت میکرد که درکی از فوتبال و زیباییهای آن ندارند. او که راز طول عمر خود را مصرف روزانه شاهماهی و آب پرتقال طبیعی میدانست، به رغم جسم نحیفش در سالهای آخر، تا پایان عمر کاملا هوشیار بود، هیچ مشکل ذهنیای نداشت و در آزمایشهای انجام گرفته روی مغزش البته پس از مرگ، هیچ گونه آسیب ناشی از بیماری آلزایمر مشاهده نشد.
جرج ابوت، ۱۰۷ سال
جرج ابوت یک فعال هنری تمام عیار در زمینه هنرهای نمایشی بهشمارمیرفت. او در ۲۵ ژوئن ۱۸۸۷ در نیویورک به دنیا آمد. به دلیل علاقه فراوانی که به دنیای هنر داشت، به دانشگاه روچستر راه یافت و به اخذ مدرک لیسانس هنر از آن دانشگاه نائل آمد. پس از آن به دلیل علاقمندی به شاخه نمایش به دانشگاه هاروارد رفت و به تحصیل در رشته نمایشنامهنویسی پرداخت و یکی از نمایشنامههایش را نیز همانجا به صحنه برد.
پس از این دوره به بوستون رفت و در سمت دستیار مدیر صحنه مشغول به کار شد. همزمان با این کار به اجرای نقش در تئاتر و نمایشنامهنویسی نیز میپرداخت. او در سال ۱۹۲۶ در ۳۹ سالگی برای اولین بار در برادوی یکی از نمایشهایش را روی صحنه برد. اجرای نمایش در برادوی آرزوی بسیاری از شاغلین عرصه تئاتر در آمریکاست. به این ترتیب به چهرهای شناختهشده و مطرح در هنر تبدیل شد. ابوت علاوه بر فعالیت در تئاتر، همزمان درهالیوود نیز فعال بود و در ساخت و تهیه ۴۰ فیلم در مقام کارگردان و فیلمنامهنویس مشارکت داشت.
او سه بار ازدواج کرد. ازدواج اولش با اِدنا لویس ۱۶ سال دوام یافت و حاصل آن تولد یک دختر بود. این ازدواج با مرگ ادنا پایان یافت. همسر دومش مری سینکلر بود. آنها پس از ۵ سال زندگی مشترک در ۱۹۵۱ از هم جدا شدند. او بار سوم در ۱۹۸۳ در ۹۶ سالگی با جوی والدراما ازدواج کرد و تا زمان مرگش با هم زندگی کردند. میزان فعالیت و شیوه زندگی ابوت نشان میدهد که او تا سالهای پایانی سرشار از زندگی و به لحاظ جسمانی نیز بسیار نیرومند بود.
تا پس از صد سالگی همچنان به بازی گلف و فعالیت سنگین جسمانی میپرداخت. او سر انجام در ۳۱ ژانویه ۱۹۹۵ در ۱۰۸ سالگی پس از یک زندگی طولانی پر کار و پر بار بر اثر سکته مغزی درگذشت. جرج ابوت از ۱۹۱۵ تا ۱۹۹۴، یعنی یک دوره تقریبا ۸۰ ساله و تقریبا تا پایان عمر به فعالیت شغلی و هنری مشغول بود و در ۴۲ نمایش به کارگردانی و نویسندگی و تهیهکنندگی پرداخت، نامزد جوایز متعددی در تئاتر شد و جوایزی نیز بهدست آورد.
جرج بِرنز، ۱۰۰ سال
بازیگر و کمدین و نویسنده آمریکایی که سه ربع قرن در تئاتر، رادیو، تلویزیون و فیلم به ایفای نقش و اجرای برنامه پرداخت. او تا اندکی پیش از مرگش نیزسرزنده و شاداب به ایفای نقش مشغول بود. جرج در ۲۰ ژانویه ۱۸۹۶ در نیویورک به دنیا آمد و نهمین فرزند از ۱۲ فرزند زوج رومانیایی مهاجربود. در ۱۹۰۳ زمانی که تنها ۷ سال داشت، پدرش را بر اثر اپیدمی آنفلوآنزا از دست داد. به این ترتیب برای کمک به خانواده ناگزیر به کارهایی چون روزنامهفروشی و واکسزدن کفش پرداخت و پس از کلاس چهارم، مدرسه را برای امرار معاش ترک کرد و به این منظور به کارهایی چون تربیت فُک، اسکیت و آواز روی آورد.
در همین سالها بود که او سیگار کشیدن را آغاز کرد و بعدها در حالی که سیگار میکشید به اجرای برنامه میپرداخت. او دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول ۲۶ هفته بیشتر دوام نیاورد و به جدایی انجامید. بار دوم در ۱۹۲۶ با گراسید آلن همکار هنریاش ازدواج کرد. این دو، زوج هنری موفقی بودند و تا پایان عمر گراسید آلن با هم زندگی کردند و به ایفای نقش پرداختند.
آنها یک دختر و یک پسر را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند. این زوج هنری ازسال ۱۹۳۰ به ایفای نقش در فیلمهای کوتاه کمدی و نیز از ۱۹۳۲ به فعالیت در رادیو رویآوردند. از دهه ۱۹۵۰ با رواج تلویزیون آنها نیز فعالیتشان را در تلویزیون ادامه دادند و در برنامههای تلویزیونی معروف با هم به اجرای برنامه پرداختند. در سال ۱۹۶۴ با مرگ ناگهانی گراسید در ۶۹ سالگی آن هم بر اثر حمله قلبی، زندگی مشترک و همکاری این دو به پایان غمانگیزی رسید.
جرج علاوه بر بازیگری به نوشتن نیز میپرداخت. او از ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۶ ده کتاب منتشر کرد که همه آنها از جمله کتابهای پرفروش به شمار میرفتند.
متاسفانه در سال ۱۹۹۴ جرج در ۹۸ سالگی در وان حمام سر خورد و سرش آسیب دید. پزشکان برای حل مشکل مجبور شدند لخته خون درون جمجمهاش را از طریق عمل جراحی خارج کنند اما او نتوانست به طور کامل بهبود یابد و از عوارض این آسیب رهایی نیافت. در سال ۱۹۹۶ آنقدر نحیف و رنجور بود که نتوانست در برنامه ۱۰۰ سالگیاش شرکت کند و سرانجام ۴۹ روز پس از تولد ۱۰۰ سالگیاش براثر ایست قلبی در منزل شخصیاش درگذشت.
ایروینگ برلین، ۱۰۱ سال
ایروینگ برلین موسیقیدان زبردستی بود و یکی از آهنگسازان تمام عیار در عرصه فیلم بهشمار میرفت. او در ۱۱ می ۱۸۸۸ در یک خانواده پرجمعیت در بلاروس به دنیا آمد. در سال ۱۸۹۳ به همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرد و در نیویورک ساکن شد. او که در ۱۳سالگی پدرش را از دست داده بود برای امرار معاش به روزنامهفروشی پرداخت. از آنجا که مدت زمان کوتاهی به مدرسه رفته بود و مهارت چندانی نیز نداشت، امکان استخدام رسمی تقریبا برایش بعید به نظر میرسید؛ اما به پشتوانه استعداد خوانندگی، که به نوعی ارث پدری بهشمار میرفت، با چند جوان دیگر گروهی تشکیل داد و در رستورانها به اجرای موسیقی پراخت.
در همین سالها بود که در اوقات بیکاریاش نواختن پیانو را فراگرفت و از همان زمان به ترانهسرایی نیز روی آورد. از ۱۹۰۸ با گروههای موسیقی بسیاری بهخصوص در زمینه ترانهسرایی همکاری میکرد و همین باعث شد خیلی زود شهرتی بههم بزند. ایروینگ نخستین بار در سال ۱۹۱۲ ازدواج کرد امامتاسفانه همسرش پس از شش ماه بر اثر تب حصبه درگذشت. در سال ۱۹۱۷ که آمریکا ورود خود را به جنگ جهانی اول اعلام کرد، ایروینگ برلین نیز در ارتش ثبت نام کرد.
روزنامهها بازی ظریفی با نام او و وضعیت جنگ انجام دادند و تیتر زدند: «ارتش برلین را گرفت.» پس از جنگ، برلین سالن تئاتری در برادوی ساخت و در آنجا به عنوان مالک و تهیهکننده مشغول به کار شد و البته از کار اصلی خود یعنی موسیقی نیز غافل نبود و در همان سالن به خلق آثاری پرداخت. او در سال ۱۹۲۵ برای بار دوم اقدام به ازدواج با الین مککی کرد. حاصل این زندگی مشترک ۴ فرزند بود. ایروینگ موسیقیدان بسیار پرکاری بود.
او طی سالیان متمادی برای ۱۸ فیلم درهالیوود به آهنگسازی پرداخت. مشهورترین این آهنگها، White Christma، موسیقی متن فیلم Holiday Inn است که در سال ۱۹۴۲ (در ۵۴ سالگی) ساخته و به دلیل استقبال بسیار گسترده مردم، توانست به پرتیراژترین آهنگ طول تاریخ بدل شود و در بیش از ۳۰ میلیون نسخه به فروش برسد و جایزه بهترین موسیقی اسکار را نیز در همان سال از آن خود کند. علاوه بر این، برلین ۷ بار دیگر نیز نامزد جایزه اسکار شد. الین همسر ایروینگ در سال ۱۹۸۸ پس از ۶۳ سال زندگی مشترک درگذشت و یکسال بعد در ۲۲ سپتامبر سال ۱۹۸۹ خود ایروینگ در ۱۰۱ سالگی به مرگ طبیعی در خواب بدرود حیات گفت.
ژیرومون کیمورا ۱۱۵ ساله
ژیرومون کیمورا با ۱۱۵ سال سن در ژیرومون در ۱۹ آوریل ۱۸۹۷ در یک خانواده ژاپنی به دنیا آمد. او سومین فرزند از ۶ فرزند خانوادهاش محسوب میشود. زادگاه او یک روستای ژاپنی بود که اکثر اهالی آن به ماهیگیری اشتغال داشتند. ژیرومون دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین روستا گذراند و در ۱۴ سالگی پس از اتمام تحصیلاتش در اداره پست محلی مشغول به کار شد.
او ۴۱ سال در اداره پست به ارائه خدمت پرداخت و نهایتا در ۶۵ سالگی از آن شغل بازنشسته شد. البته در میانه این سالها، در دهه ۱۹۲۰، در سمت کارگر دولتی مخابرات به کشور کره اعزام و در آنجا به انجام خدمت پرداخت. پس از بازگشت از کره تصمیم به ازدواج گرفت و با دختر همسایهاش ازدواج کرد و چون خانواده همسرش وارث مرد نداشتند نام خانوادگیاش را از مییاکه (Miyake) به کیمورا تغییر داد. در حال حاضر او تنها فرد زنده خانواده پدری خود است و تمامی خواهران و برادرانش تا کنون فوت کردهاند:۴ تا از خواهر و برادرهایش پیش از ۹۰ سالگی درگذشتند و کوچکترین برادرش در ۱۰۰ سالگی بدرود حیات گفت.
ژیرومون ۷ فرزند، ۱۵ نوه، ۲۵ نتیجه و ۱۳ نبیره داشته است. او پس از بازنشستگی از اداره پست در ۶۵ سالگی دست از کار و فعالیت نکشید و تا ۹۰ سالگی سرحال و بانشاط به کار کشاورزی پرداخت.
ژان کالمنت ۱۲۲ سال
ژان کالمنت با ۱۲۲ سال و ۱۶۴ روز سن، مسنترین فردی است که نامش در تاریخ به ثبت رسیده است. به همین دلیل نام او را در کتاب رکوردهای گینس نیز آوردهاند. ژان در ۲۱ فوریه ۱۸۷۵ در آرل فرانسه به دنیا آمد و همه عمر را در همانجا گذراند. پدرش کشتیساز و مادرش از یک خانواده آسیابان بود. گویا ژان کهنسالی را به ارث برده بود زیرا برخی از اعضای خانوادهاش نیز عمری طولانی داشتند: برادرش ۹۷ سال، پدرش ۱۰۰ سال و مادرش ۸۶ سال عمر کرده بودند. به گفته خودش در ۱۳ سالگی در مغازه عمویش ونسان ونگوک را ملاقات کرده بود.
او در ۱۸۹۶ در ۲۱ سالگی با یکی از عموزادههای توانگرش ازدواج کرد و به پشتوانه دارایی همسرش، هیچگاه به کار مشغول نشد و به دنبال سرگرمیهایی مانند تنیس، دوچرخهسواری، شنا، اسکیت، پیانو و اپرا رفت. همسرش در ۱۹۲۴ در ۷۳ سالگی درگذشت. ژان فقط یک دختر داشت که در ۳۵ سالگی بر اثر ذاتالریه درگذشت. از دخترش، پسری ماند که تربیت او را خودش بر عهده گرفت. این پسر پزشک شد و در ۳۶ سالگی در ۱۹۶۳ بر اثر تصادف رانندگی درگذشت.
در سال ۱۹۶۵، ژان ۹۰ ساله تصمیم گرفت یکی از آپارتمانهایش را بفروشد. خریدار که حقوقدانی ۴۷ ساله بود با او توافق کرد به جای آن ماهانه ۲۵۰۰ فرانک فرانسه تا زمان مرگ ژان به او بپردازد. و چه خوشخیال!؟ خریدار نگونبخت در سال ۱۹۹۵ درگذشت و تا آن زمان چیزی حدود دو برابر ارزش آپارتمان به او پرداخت. پس از او بیوهاش نیز تا زمان مرگ ژان به مدت حدود دو سال هر ماه این مبلغ را میپرداخت.
ژان کالمنت تا ۱۹۸۵ (۱۱۰ سالگی) در منزل شخصی خود زندگی میکرد اما پس از آنکه هنگام آشپزی به دلیل ضعف بینایی آتشسوزی مختصری راه انداخت، به خانه سالمندان خصوصی منتقل شد. او تا ۱۰۰ سالگی دوچرخهسواری میکرد. در ۸۵ سالگی سراغ شمشیربازی رفت. البته از ۲۱ سالگی تا ۱۱۷ سالگی سیگار میکشید. تا ۱۱۴ سالگی میتوانست روی دو پای خود راه برود و مشکل جسمانی نداشت. در این سال زمین خورد، استخوان رانش شکست و تحت عمل جراحی قرار گرفت. پس از آن ویلچرنشین شد. در نهایت ژان کالمنت در ۴ آگوست ۱۹۹۷ چشم از جهان فروبست. او راز طول عمر خودش را روغن زیتون میدانست زیرا در همه غذاهایش از آن استفاده میکرد و به پوست خود نیز میمالید. از عادات جالبش یکی نیز این بود که هر هفته تقریبا یک کیلو شکلات مصرف میکرد.
ماریا کاپوویلا، ۱۱۷ سال
ماریا کاپوویلا مسنترین فرد ثبت شده در آمریکای جنوبی است. او در ۱۴ سپتامبر ۱۸۸۹ در کشور اکوادور به دنیا آمد. پدرش یک نظامی بلندپایه بود. به عبارت دیگر خانواده آنها از خواص جامعه آن روز اکوادور به شمار میآمدند و به همین دلیل او با نخبگان مرفه فراوانی معاشرت و نشست و برخاست داشت. شاید به دلیل همین پیشینه و جایگاه خانوادگی در سال ۱۹۱۷ با یک افسر ارتش ازدواج کرد.
این زندگی مشترک ۳۲ سال به طول انجامید و با مرگ شوهر در سال ۱۹۴۹ پایان یافت. حاصل این ازدواج ۵ فرزند بود که سه تا از آنها تا زمان مرگ مادرشان، ماریا کاپوویلا، زنده بودند.
در آن زمان این فرزندان به ترتیب ۸۱، ۸۰ و ۷۸ سال سن داشتند و شاید سن و سال بالا را از مادرشان به ارث برده بودند. ماریا از ۵ فرزند خود ۱۲ نوه، ۲۰ نتیجه و ۲ نبیره داشت. در ۱۰۰ سالگی ناگهان و بیمقدمه موجی از مشکلات جسمانی به سوی او روان شد؛ چنان که افراد خانوادهاش دیگر امیدی به زنده ماندنش نداشتند و حتی آخرین تشریفات مذهبی را در آستانه مرگ برایش تدارک دیدند اما در کمال تعجب به طرز معجزهآسایی از این دام بلا جان سالم به در برد. او پس از آن ۱۶ سال دیگر را نیز در سلامت کامل جسمی و ذهنی به سر برد.
تا دسامبر سال ۲۰۰۵ یعنی همان سال پایانی زندگیاش به راحتی تلویزیون نگاه میکرد، روزنامه میخواند و حتی بدون عصا و بینیاز از کمک دیگران راه میرفت. در ماه دسامبر آرامآرام نشانههای ضعف جسمانی شدید بروز کرد؛ به طوری که ماریا کمکم در انجام فعالیتهای روزانه ناتوان شد.
دیگر نمیتوانست روزنامه بخواند و برای راه رفتن به کمک دستکم دو نفر دیگر نیاز داشت. این شرایط به مدت چند ماه ادامه داشت و در نهایت در ۲۷ آگوست ۲۰۰۶ درست ۱۸ روز پیش از سالروز ۱۱۷ سالگیاش در اثر ابتلا به ذاتالریه درگذشت. ماریا نخستین فرد شناخته شده است که سه قرن متوالی را به چشم دیده است. او در قرن نوزدهم به دنیا آمد و در قرن بیست و یکم چشم از جهان فروبست. او در طول زندگی اش هرگز سیگار نکشید.
باب هوپ (۱۰۰ سال) و دولورِس هوپ(۱۰۲ سال)
صد ساله شدن اتفاق نادری است اما در میان نوادر، پدیده نادر دیگری رخ داده است: باب هوپ و همسرش دولورس (دفینا) هوپ چند دهه پیش از آنکه به صدسالگی برسند، با هم ازدواج کرده و هر یک بیش از صد سال زندگی کرده است. باب بازیگر و کمدین رادیو، تلویزیون و تئاتر در ۲۹ می ۱۹۰۳ در لندن به دنیا آمد. او پنجمین فرزند از ۷ فرزند خانواده بود. باب از همان کودکی با اجرای آواز و تقلید لهجه در تراموا به صورت یک هنرمند دورهگرد آن هم در ۱۲ سالگی پول توجیبی خود را در میآورد. در ۱۷ سالگی به آمریکا مهاجرت کرد و شهروند آنجا شد. در سال ۱۹۳۳ با همکار هنریاش «گریس لوئیز تراکسل» ازدواج کرد که البته چندان دوام نیافت و ظرف کمتر از یکسال از او جدا شد.
باب از سال ۱۹۳۴ به اجرای برنامه در رادیو پرداخت و در همان سال دوباره ازدواج کرد. همسر جدیدش یک خواننده آمریکایی بود و «دولورس دفینا» نام داشت که تا پایان عمر باب با او زندگی کرد؛ چیزی نزدیک به ۷۰ سال. این ازدواج، طولانیترین زندگی مشترک هالیوود است.
این دو ۴ کودک را به فرزندی پذیرفتند و از آنها صاحب چندین نوه شدند. با پیشرفت تکنولوژی آرامآرام تلویزیون جای خود را در میان مردم باز کرد و به یک رسانه عمومی تبدیل شد. به این ترتیب، از حدود سال ۱۹۵۰ باب به تلویزیون رفت و فعالیتهای هنری خود را آنجا ادامه داد. او از نخستین کسانی است که از «کیوکارت» (متون پشت دوربین) برای نگاه کردن مستقیم به دوربین، هنگام اجرای برنامه از روی متن، استفاده کرده است. در سال ۱۹۹۶ در ۹۳ سالگی باب اعلام بازنشستگی کرد. باب در جوانی یک مشتزن حرفهای به حساب میآمد، نجات غریق بود و مدتی نیز به گلف حرفهای پرداخت. شاید همین علاقه به انجام فعالیتهای ورزشی بود که باعث شد به رغم ظاهر نحیف در دوران کهنسالی، همچنان از جسم سالمی برخوردار باشد. در ژوئن سال ۲۰۰۰ در ۹۷ سالگی به دلیل خونریزی معده به مدت یک هفته در بیمارستان بستری شد که بهبود یافت.
او سرانجام در ۲۷ جولای ۲۰۰۳ دو ماه پس از تولد صدسالگی بر اثر بیماری ذاتالریه درگذشت. باب مجری بسیار توانایی بود؛ چنانکه بین سالهای ۱۹۴۱ و ۱۹۷۸، ۱۴ بار مجری برنامه اسکار شد. دولورس (دفینا) هوپ، همسر باب هوپ، که در ۲۷ می ۱۹۰۹ به دنیا آمده بود، در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، هشت سال پس از مرگ همسرش در ۱۰۲ سالگی در منزل شخصی و به مرگ طبیعی درگذشت.
عباس فلاح زاده، ۱۲۶ سال
عباس فلاح زاده با ۱۲۶ سال سن مسن ترین فردی است که در ایران و در روستای مهرآباد شهرستان یزد زندگی میکرد. پیرترین مرد ایرانی، چند رقیب قدر قدرت خانم هم داشت که همگی بالای ۱۰۰ سال سن داشتند اما فوت کردند و او سکاندار پیرترینها در ایران شد. فلاح زاده در سال ۱۲۶۴ در روستای مریم آباد یزد به دنیا آمد و زمانی که همراه پدر و مادرش دراین روستا زندگی میکرد، بیماری طاعون طومار مردم روستا را در هم پیچید. در اثر همین بیماری بیشتر اعضای خانواده اش از جمله پدرو مادرش را از دست داد، اما خودش از این بیماری مرگبار جان سالم به در برد.
چند صباح بعد و در دوران نوجوانی به روستای مهرآباد نقل مکان کرد و هنوز هم همانجا زندگی میکند. او تنها فردی نیست که سن وسال بالایی دارد و برخی از اعضای خانوادهاش از جمله تنها برادرش هم عمر طولانی داشتند و پس از قریب به ۱۰۰ سال از دنیا رفتند. فلاح زاده خیلی دیر و نزدیک ۵۰ سالگی با سمن گل، دختر عموی ۱۲ سالهاش که روزی او را قلهدوش میکرد، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۷ دختر و یک پسر شد.
فلاح زاده ازهمان دوران نوجوانی به شغل آبا و اجدادی اش روی آورد وهمانند آنها گوسفند داری میکرد. اما در چند سال اخیر و به خاطر بالا رفتن سن دیگر قدرت نگهداری و رتق و فتق امورگوسفندان را نداشت و برای همین به کشاورزی روی آورد.
تا همین چند سال پیش روزی ۲۸ کیلومتر پیاده روی میکرد تا به زمین کشاورزی اش سرکشی کند. هرگز سوار ماشین نشده و اصلا از ماشین سواری خوشش نمیآمد. راه هرچقدر هم راه طولانی باشد ترجیح میداد پیاده روی کند. خروسخوان از خواب بیدار میشد و به محض غروب خورشید هم میخوابید. درخوردن غذا به شدت وسواس داشت و محال بود به غذایی که با روغن نباتی یا روغن مایع طبخ شده لب بزند. از برنج هم متنفر بود و هرگز به آن لب نزد.
اسکار نیمایر، ۱۰۴ سال
اسکار نیمایر را تمامی معماران جهان به خوبی میشناسند؛ یکی از چهرههای کلیدی در شکلگیری و توسعه معماری مدرن. او علاوه بر طراحی ساختمانهای بسیار معروف دنیا، در ابداع ایدههای جدید معمارانه نیز پیشرو بوده است. اسکار در ۱۵ دسامبر ۱۹۰۷ در ریودوژانیروی برزیل به دنیا آمد.
دوران نوجوانی و جوانی نامتعارفی داشت و هیچ توجهی به آینده از خود نشان نمیداد. در سال ۱۹۲۸ در ۲۱ سالگی با آنیتا بالدو، دختر یک مهاجر ایتالیایی، ازدواج کرد. اسکار علاقه اصلیاش را در دانشگاه هنرهای زیبا در ریودوژانیرو دنبال کرد و در سال ۱۹۳۴ با مدرک کارشناسی معماری فارغالتحصیل شد. چند سالی را در برزیل به کار معماری پرداخت اما در دوره حکومت نظامی برزیل به دلیل دردسرهای ناشی از گرایش سیاسیاش ناچار به اروپا مهاجرت کرد.
در دهه ۱۹۴۰، شاگرد و بعدها همکار معمار بزرگ سوئیسی، لوکربوزیه بود و نیز از دوستان صمیمی کاسترو رهبر کوبا بهشمار میرفت. پس از گذشت سالها، اوضاع داخلی برزیل تغییر کرد و دولت برزیل از اوایل دهه ۱۹۵۰ تصمیم گرفت شهر برازیلیا را پایتخت این کشور اعلام کند و طراحی این پروژه بزرگ به نیمایر و دو تن از همکارانش سپرده شد. کار، چنان استادانه انجام شد که یونسکو شهر برازیلیا را بخشی از میراث فرهنگی بشر معرفی کرده است. اسکار در اوایل دهه ۱۹۸۰ به برزیل بازگشت و در شهر ریودوژانیرو، زادگاهش، مشغول به کار شد و تا پایان عمر را همانجا گذراند. آنیتا بالدو، همسر اسکار، پس از ۷۶ سال زندگی مشترک در سال ۲۰۰۴ درگذشت.
اسکار دو سال بعد را در تجرد گذراند اما در سال ۲۰۰۶ برای بار دوم ازدواج کرد. در سال ۲۰۰۹، در ۱۰۲ سالگی مشکلی جدی برایش پیش آمد و مجبور شد برای درمان سنگ کیسه صفرا و تومور روده چهار هفته را در بیمارستان بگذراند. این دوره درمانی موثر افتاد و اسکار توانست سه سال دیگر به زندگی ادامه دهد. او از همسر اولش تنها یک دختر داشت که در ژوئن ۲۰۱۲ در زمان زندهبودن اسکار فوت کرد. از این دختر ۵ نوه، ۱۳ نتیجه و ۷ نبیره برای اسکار به یادگار ماند.
سرانجام، اسکار نیمایر در ۵ دسامبر ۲۰۱۲، در آستانه ۱۰۵ سالگی بر اثر سرماخوردگی و عفونت دستگاه تنفسی درگذشت و در برازیلیا به خاک سپرده شد. او به لطف عمر طولانیاش موفق به خلق بیش از ۶۰۰ بنای معماری شد که از آن جمله میتوان به کاخ کاپانما در ریودوژانیرو، غرفه برزیل در نمایشگاه جهانی نیویورک، بنای سازمان ملل متحد در نیویورک (به همراه لوکوربوزیه)، مسجد پنانگ در مالزی، ساختمان کنگره برزیل و... اشاره کرد.