«رابطه‌ها» عنوان کتابی است که توسط مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم روانه بازار کتاب شده است.

 

جواد محدثی- نویسنده این کتاب- در بخشی از سرآغاز آورده: به جای «خط فاصله»بودن، بهتر است «واو عاطفه» باشیم و به جای «گسستن» به «پیوستن» بیندیشیم.

این پیام اصلی و کلی کتابی است که پیش‌ رو دارید و می‌خوانید. بنا و مبنای حیات بشری، بر رابطه است.

 روح انسان در سایه الفت‌ها و پیوندها کمال می‌یابد و صفا می‌پذیرد و زندگی هم معنی پیدا می‌کند.پیوند با خدا، خود، مردم، زندگی، فرزندان، اهل بیت، قرآن، مسجد، آینه، دل‌ها و... بخشی از این پیوندهاست که در این اثر مطالعه می‌کنید.

گفتنی است مباحث این کتاب برای نخستین‌بار، به صورت سلسله مقالاتی با عنوان «رابطه‌ها» در سال1381 در ماهنامه «پیام زن» به چاپ رسیده است.در این کتاب هر بخش، موضوع مستقل و متفاوتی دارد اما همه آنها بر محور رابطه می‌چرخند. «رابطه‌ها» در شمارگان 1500نسخه با بهای 1150تومان توسط موسسه بوستان کتاب به چاپ رسیده است. برای آشنایی بیشتر با این کتاب، بخشی از مبحث «خانه، کتاب، مطالعه» را برگزیده‌ایم:

جایگاه «کتاب» در خانه‌ها و خانواده‌های ما کجاست؟
منظور، جای آن درطاقچه، قفسه و کمد نیست بلکه از نظر «فرهنگ کتابخوانی» و انس با مطالعه و «مرجع»‌قراردادن کتاب برای حل مشکلات فکری و اخلاقی و افزایش مطالعات دینی و تاریخی و ارتقای سطح آگاهی‌های اجتماعی و سیاسی و کسب مهارت‌های بیشتر در زمینه تربیت، خودسازی، مدیریت خانه، برخورد با دیگران، نظم و نظافت خانه، بهداشت و درمان خانواده، ایجاد سرگرمی‌های سالم و پرکردن اوقات فراغت و غنی‌ساختن ایام تعطیلی است.


به عبارت دیگر، آیا «کتاب»، در سبد فرهنگی خانه ما جایگاهی دارد؟ آیا به کتاب و مجله هم به عنوان یکی از «نیازها» که برای تامین آن هزینه‌ای را متحمل می‌شویم، می‌نگریم؟


وقتی سخن از «خانه» و «کتاب» است، بحث «کتابخانه»‌ هم به میان می‌آید. آیا کتابخانه‌های عمومی شهر خود را می‌شناسیم؟ آیا عضو کتابخانه هستیم؟ فرزندانمان را با کتابخانه‌ها هم آشنا می‌کنیم تا یکی از جاهایی را هم که می‌توان برای تفرج رفت (البته تفرج روحی و فکری) کتابخانه دانست؟ آیا در خانه «کتابخانه خصوصی»‌ داریم؟ و اگر هست، چه نوع کتاب‌هایی و از کدام نویسندگان و برای چه مخاطبانی؟ آیا اهل امانت‌گرفتن از کتابخانه‌های امانی هستیم؟ آیا از کتاب‌های خود به دیگران امانت می‌دهیم یا به احتکار کتاب می‌پردازیم؟


یک‌هزارم آنچه در رسانه‌های عمومی و آگهی‌های تبلیغاتی و پیام‌های بازرگانی درباره کالاهای مصرفی و لوازم زندگی و محصولات غذایی و... پخش می‌شود، به «کتاب» اختصاص نمی‌یابد! چرا؟ آیا کتاب، جزء نیازهای زندگی نیست؟ آیا به مطالعه هم احتیاج نداریم؟ آیا چنان نیست که کتابخوانی هم بتواند برای ما رفاه روحی، آرامش اعصاب، سلامت فکر و پیشرفت علمی فراهم آورد؟ پس چرا این همه مورد غفلت است؟


آیا خانواده‌ها مقصرند که از چنین پیام‌هایی استقبال نمی‌کنند و آن را مهم نمی‌شمارند؟
آیا کوتاهی از رسانه‌هاست که به «رشد معنوی» به اندازه رشد صنعتی و تولیدی بها نمی‌دهند؟


یا عامل پول و درآمد و سودجویی، نقش تعیین‌کننده در «جهت‌گیری تبلیغات» دارد؟
طرح این همه سؤال برای برانگیختن ذهن و تمرکز بر روی موضوعی همچون «کتاب و مطالعه» ‌است و رابطه‌ای که با این مقوله داریم.


گاهی کتاب هست، ولی کتابخوان نیست.
گاهی کتابخوان هست، ولی کتاب و دسترسی به کتابخانه نیست.
گاهی هیچ‌کدام نیست. البته صورت چهارم، مطلوب‌ترین صورت است، یعنی هم میل و اشتهای به مطالعه در جامعه و خانواده‌ها و بین جوانان و کودکان باشد، هم کتاب‌های متنوع و ارزان در زمینه‌های مختلف به‌راحتی در اختیار علاقه‌مند قرار گیرد تا پاسخی به این میل طبیعی و اشتهای مبارک باشد.


اگر هدف کارخانه‌ای تنها «افزایش تولید» باشد، بدون محاسبه خریدار و بازار فروش، شکست این کارخانه، حتمی است. به موازات تولید، باید «بازاریابی» هم کرد. کارخانه‌های عظیم، بخش عمده‌ای از تبلیغات خود را به ایجاد «جاذبه مصرف» و «جذب مشتری»‌ اختصاص می‌دهند تا تولیداتشان در انبارها راکد نماند و چرخه تولید از کار نایستد.
در «بازار کتاب»‌ نیز چنین وضعی قابل بررسی است.


«فرهنگ مطالعه» اگر پایین باشد، تیراژ کتاب‌ها اندک و سطح تولید محصولات فرهنگی به صورت کتاب و مجله پایین خواهد بود. اگر شوقی به خرید و مطالعه کتاب نباشد و به عنوان یک «نیاز»‌تلقی نشود، انبارها پر از کتاب خواهد شد و مشتریان برای خرید به کتابفروشی‌ها سرنمی‌زنند و کتاب‌ها در قفسه‌های کتابخانه‌ها خاک خواهد خورد، بی‌آنکه مراجعه‌کنندگان، غبار فراموشی و تنهایی و غربت را از چهره کتاب‌ها بزدایند.


از بالابودن آمار تولید کتاب چه سود، اگر مطالعه رو به کاهش باشد؟
برای ترویج فرهنگ کتابخوانی باید برنامه‌سازی و تبلیغات و کارهای فرهنگی و رسانه‌ای کرد تا به صورت یک «نیاز»‌ یک مسئله «حیاتی» و یک مایه «افتخار و امتیاز» به شمار آید.
درست است که کتاب گران است و این، یکی از عوامل رویگردانی مردم از کتاب تلقی می‌شود، ولی انصاف باید داد. با هزینه‌ای که برای خرید یک کیلو بستنی، یک هندوانه، یک پرس غذا، یک بسته چیپس و پفک و... پرداخت می‌شود و اغلب چند لحظه پس از خرید، مصرف شده و تمام گشته است، نمی‌توان یک کتاب خوب خرید و در خانه گذاشت و سال‌ها از آن بهره گرفت، حتی برای نسل بعدی به یادگار گذاشت؟


چطور است که برای یک دست لباس، برای پوشیدن یکی‌دوسه نوبت و پزدادن و خودنمایی‌کردن و کلاس‌داشتن، بعضی حاضرند ده‌ها هزار تومان بپردازند ‌ولی دلشان نمی‌آید همان مبلغ را صرف تهیه یک دوره کتاب علمی، تربیتی، تاریخی، تفسیر، اخلاق و... کنند؟!

پس مشکل جای دیگر است، نه در گرانی کتاب! مشکل آن است که برای جنبه‌های فکری، علمی و فرهنگی، ارزش کمتری قائلیم، از این‌ رو حاضر به هزینه‌کردن در این زمینه نیستیم.
چه اشکالی دارد که در هر خانه‌ای یک کتابخانه کوچک، حتی در حد پنجاه جلد کتاب وجود داشته باشد که اهل خانه، همچنان که هنگام تشنگی و گرسنگی، سراغ یخچال و آشپزخانه می‌روند، در مواقعی هم سراغ قفسه کتاب بروند و به تغذیه روح و جان خود بپردازند؟


چه عیبی دارد که برای دریافت یک مجله خوب و سالم و آموزنده هفتگی یا ماهانه، مشترک شویم و پستچی هر هفته یا هر ماه، یک‌بار در خانه ما را بزند و ما با اشتیاق، آن محموله فرهنگی را از دست او بگیریم؟


باور کنید با پول عوض‌کردن دکوراسیون خانه یا تعویض مبل و صندلی(که اغلب از روی هوس یا چشم و هم‌چشمی انجام می‌شود)‌ می‌توان یک کتابخانه جمع و جور و پربرکت در خانه تهیه کرد، می‌توان به فامیل هم کتاب امانی داد، می‌توان بچه‌های همسایه را هم برای استفاده از کتاب‌ها سهیم و شریک کرد.پدری، هر بار که برای خرید به بازار می‌رفت، یکی‌،دو کتاب هم همراه لوازم خانگی می‌خرید.در یک خانه، افراد خانواده قرار گذاشته بودند هر شب دو صفحه از «توضیح‌المسائل» را از رو می‌خواندند و درباره مسئله‌ها به بحث و گفت‌وگو می‌پرداختند.

کسی را می‌شناسیم که برای تشویق بچه‌های خود، به جای خریدن پفک و بستنی، کتاب و مجله می‌خرد؛ البته شوق مطالعه را هم قبلا در فرزندانش ایجاد کرده است.یک روز، شخصی یک سؤال علمی مطرح کرد و یافتن پاسخ را بین افراد خانواده‌اش به مسابقه گذاشت و از آنان خواست تا جواب را از کتاب‌های موجود در خانه پیدا کنند.


معلمی بود که پیوسته کتاب‌های جدید را که به درد خود یا خانواده‌اش می‌خورد تهیه می‌کرد و پس از خواندن، آن را به یک دوست یا همکار، هدیه می‌داد.


پدری یک روز نویسنده‌ای را به خانه خود دعوت کرد و خود و خانواده و فرزندانش پای صحبت‌های او نشستند و این دیدار و جلسه، اثری مثبت در جذب خانواده به کتاب و مطالعه داشت.