همشهری آنلاین: دوران مشروطه که تاریخنویسان از آن به جنبش و انقلاب تعبیر کردهاند و خود قاجارها بلوا و شورش میگفتندش، اوج این ثبت و ضبط است؛ عکسهایی از سراسر ایران، خاصه تهران و تبریز؛ از مردم عادی و رجال نامدار، از سقط فروش و خیاط و بزاز و تفنگچی و از مراسم اعدام و جشن. بیشتر مردم اندکی از این تصاویر را دیدهاند و فقط عکس نیست؛ تصویرسازیهای زیبایی هم وجود دارد که هرکدام زمینه وسیعی است برای مطالعات تاریخ اجتماعی. برای دیدن این تصاویر باید جستوجوگر بود و کاهلی را کنار گذاشت.
يك اثر گرافيكي تمام عيار؛ تلفيق عكس و تصويرسازي و چاپ رنگي. صحنه اعدام ميرزا عليآقا تبريزي مشهور به ثقهالاسلام است كه از سرشناسان مشروطه بود و و روسها در تبريز دارش زدند. روز اعدام او، عاشورا بوده است. روي كارت به نام بعضي از كساني كه همراه ميرزاعلي تبريزي اعدام شدند اشاره مختصري كردهاند.
شاگردان مدارس را در جلوخان مجلس گرد آوردهاند تا در جشن ملي سال دوم مشروطيت سهيمشان كنند. عكسي كه رنگي شده و يادبود خوشرنگي از تهران بعد از مشروطه است. رنگ و آب عكس، بيننده را ياد فيلمهاي تكني كالر مياندازد. مظفرالدين شاه فرمان مشروطيت را در 1285 خورشيدي امضا كرد و اين جشني است كه دو سال بعد از آن برپا شده است.
تصاوير تحصن در سفارت انگلستان جزو آشناترين تصاوير بهجا مانده از دوران مشروطه است؛ مخصوصا آن عكسي كه پر از ديگهاي پلو است. در اين عكسي كه اينجا هست جماعت سقطفروشها ديده ميشوند كه در سفارت انگليس جمع شدهاند. اين عكس هم نشانگر پيوند جنبش مشروطه و بازار است. مردم به جان آمده از ظلم، براي اندكي انصاف و عدالت به هرجا ميرفتند و به دوربين خيره ميماندند
اين تصويرسازي يكي از كارتپستالهاي مجموعهاي است كه ظلمها و شكنجههاي قجري را نشان ميدهد و ميخواهد تا وحشيانه بودن احكام دوران استبداد را نمايان كند. در گوشه هر تصوير ماجرا توضيح داده شده است: «سيخ آهن كه در آتش سرخ شده به چشم مقصر فرو بردن برخلاف قوانين تمام دنيا.»
شوخيهاي زمان استبداد: «تخم مرغ گذاشتن روي سر يك بيچاره و نشان زدن به پيشاني او» اين تصويرسازي از جهت مطالعات اجتماعي بسيار ارزشمند است و وضعيتي را نشان ميدهد كه آرمانهاي مشروطه بنا بود تغيير كند. در جامعهاي با چنين شوخيهايي، طبيعي است كه يكي از آرمانهاي مشروطه تاسيس عدالتخا نه باشد. عدالتخانه باشد.
طبق نوشته كارتپستال، فراشهاي قاجاري دارند يك نفر رعيت بيچاره را به خاطر ماليات چوب ميزنند؛ حكمي ديگر از احكام استبداد. اين كارتپستال نفرت عمومي از فراشها را نشان داده است؛ بازوهاي حكومت ظالم كه همه جا براي پيگيري فرامين همايوني حاضر بودند. اين كارتپستال از نظر تاريخ اجتماعي بسيار غني است و فضاي جامعه آن روز را ثبت كرده است.
جماعتي از صنف خياط براي اعاده مشروطيت در سفارت عثماني تحصن كردهاند. چهرهها و لباسها در چنين عكسهايي ميتواند زمينه مطالعات فراوان باشد. اصناف در جنبش مشروطه نقشي عمده داشتند و مطالباتشان در جهت دادن به حركت مشروطهخواهان موثر بود.
در كارتپستالهاي چاپ شده در حال و هواي مشروطه، اولين چيزي كه بيننده را جذب ميكند چاپ و گرافيك آنهاست. چيزي از تكنيكهاي آن دوره كم ندارد. همه كارتها پشتنويسي فرانسوي دارند و احتمالات درباره چگونگي و محل چاپ آنها فراوان است. اين كارتپستال «جمعي از مجاهدين و فدائيان وطن در هنگام فتح دارالخلافه تهران» را نشان ميدهد. برگ و پرنده به نشان آرامش و آزادي و لكههاي قرمز خونرنگ شايد به ازاي خون جوانان وطن. اين يك كارت يادبود به تمام معناست.
پشت يكي از كارتپستالها جاي تمبر و متن و آدرس را ميشود ديد. در گوشهاي نام يكي از مؤسسات كه در تهيه كارتپستال فعال بودهاند ديده ميشود: «تهران، سراي امير، سيد عبدالرحيم كاشاني.» از فعالان ديگر در اين زمينه كه نامشان پشت كارتپستالهاي آن سالها و كمي بعدتر ديده ميشود، بايد اشاره كرد به «تهران، تيمچه آموسي جواهر»، «تهران، مغازه نوبهار، لالهزار»، «تهران، مغازه گلستان، خيابان لالهزار»، «تهران، شركت سيدعباس كاشاني و برادران»
عباس آقا تبريزي، پسر حاجي محمد در تهران مشغول صرافي بود و يك روز در 22سالگي رفت و علياصغرخان امينالسلطان اتابك اعظم را كشت؛ قبل از دستگيري تيري هم به خودش شليك كرد و از بين رفت. ميگويند حيدرخان عمو اوغلي او را آموزش داده و محرك عباس آقا در ترور امينالسلطان بوده است. بيتي كه يك نفر بعدا روي كارت نوشته، از غزلي معروف منسوب به قصاب كاشاني است كه ميگويد: «خوش گلشني است حيف كه گلچين روزگار/ فرصت نميدهد كه تماشا كند كسي»
اين يكي از خوشآبورنگترين كارتپستالهاي مجموعه ناصرالدين حسنزاده است. از نظر گرافيك بسيار متعادل است و به عنوان بزرگداشت و يادبود شيخ محمد خياباني قابليت دارد تا نگاهي مثبت را به بيننده القا كند. از دو روايتي كه اولي خياباني را قهرمان و آزاديخواه ميداند و دومي جداييطلب، اين كارتپستال به جنبه قهرماني و آزاديخواهي شيخ تاكيد دارد.
اين يكي از تصاوير نابي است كه از ابراهيم حشمت طالقاني معروف «حشمت الاطبا» و «سردار حشمت» وجود دارد. معمولا رجال قديم را با يك يا نهايتا دو تصوير ميشناسيم و گاهي ديدن عكسي تازه ما را از كليشههاي بصرياي كه رسانهها و كتابهاي تاريخ از يك آدم ساختهاند ميرهاند. اين عكس همچنين قدرتي دارد تا دكتر حشمتي ديگر را به ما بنماياند.
اين تصوير حال و هواي آن دوران را كاملا منتقل ميكند. جليلخان يكي از طالبين آزادي با لباس مدرن و نگاهي اميدوار اما نگران به دوربين خيره شده است. دو پرنده در كنار صورت جليل خان شاخه كنستي توسيون به منقار دارند كه به حكومت مشروطه و لزوم وجود قانون اساسي نظر دارد. ناصرالدين حسنزاده برخي از چنين كارتپستالهايي را به سختي جسته است؛ از كتابخانههاي شخصي گرفته تا روستاهاي آذربايجان.
تاريخنويسان هنوز بر سر اينكه چه انگيزهاي سبب شد تا ميرزا رضاي كرماني ناصرالدين شاه را بكشد اختلاف نظر دارند اما چند عكسي كه از ميرزا رضا در غل و زنجير باقي مانده از اين اختلافات مشهورتر و جالبتر است. شمايل ميرزا رضا در زنجير به تصويري نمادين از يك زنداني دوران قاجار بدل شده است. احتمالا مردم اين عكس ميرزا رضا را كمتر از آن عكس معروفتري كه مدام در كتابها چاپ ميشود ديدهاند.
در روزگار ما اين معروفترين عكس آقا سيد حسن مدرس نيست اما عكسي است كه در مجموعه كارتپستال رجال و معروفين ايران چاپ شده. آشنايي اكثر ما با مدرس بيشتر مربوط به وكالت او در مجلس پس از استبداد صغير است. در ذهن ما تصوير او با اسكناس ده توماني عجين شده است. اما بد نيست مدرس را در عكسي واضحتر و كادري بازتر تماشا كنيم.