همشهری آنلاین: کسانی که داستانهای مذهبی را به میان مردم میآوردند و نمایش مذهبیای شکل میدادند که معنایش سوگواری عزیزان از دست رفته است و تسلیت و تسلی؛ آیینی که حتی نامش با زندگی مردم عجین شده است؛ تعزیه، روایتی اندوهناک برای اینکه بکاء یا گریستن به وقوع پیوندد؛ نمایشی مذهبی که نهتنها در ایران، بلکه در شرق و غرب عالم آوازهاش پیچیده و در فهرست میراث معنوی جهانیان هم به ثبت رسیده است.
ثبت تعزیه بهعنوان نمایش مذهبی خاص و منحصربهفرد در جهان به دلیل تفاوتهای بیشمار آن با دیگر نمونههای مشابه است که یکی از این تفاوتها را باید در جریان و پویایی آن جستوجو کرد. تعزیه، راوی اعتقادات مذهبی مردم است، سینه به سینه منتقل میشود و به میان مردم کوچه و بازار میرود؛ متن تعزیه نمونهای از روایت منظوم است و در دستگاه موسیقی ردیفی ایران خوانده میشود و درنهایت اجزای صحنه آن نمونهای از صنایع سنتی است.
تاثیرگذاری این نمایش مذهبی وقتی خود را به خوبی نشان میدهد که تعزیه در حال اجرا، مجلس روایت واقعه کربلا باشد. با اینکه تاکنون بیش از ۱۰۰ تعزیه در ایران به ثبت رسیده اما همچنان تعزیههایی که داستان شهدای کربلا را نقل میکنند، جایگاه ویژهای نزد مردم دارند.
هنوز بسیاری از ایرانیان به یاد دارند نمایشی را دیدهاند که جان گرفتنش با برخاستن صدای سنج و طبل در کوچه پسکوچهها بوده؛ صدایی که اهالی شهر را از خانههایشان بیرون میآورد تا به دنبال فرد سبزپوشی که تیری بر قلب داشت راه بیفتند؛ شبیهخوانی که یا بر اسب نشسته بود یا بر دوش زرهپوشان شمشیر خونین بر دست بود. آنها به میدانگاه شهر که میرسیدند، اولیاخوانی و اشقیاخوانی سر میگرفت و تعزیه آغاز میشد.
سوگ هماهنگ
«دستگاه چند نظامی» این توصیف احمد جولایی است؛ مدرسی که بیش از ۲۰ سال زندگی خود را وقف مطالعه و پژوهش درباره تعزیه کرده. آنچه جولایی میگوید، توصیف تعزیه به مثابه دستگاهی است که هر کدام از قسمتهایش در عین هماهنگی، معنا و مفهوم خاص خودشان را دارند. جولایی تعزیه را به داشتن نظامهایی قابل بررسی و مطالعه تقسیم میکند: «نظام نوشتاریای که معنی آن طراحی، تدوین و نوشتن نسخه یا همان دستک، طومار، بغلی یا بیاض است.»
متن تعزیه که به آن تعزیهنامه میگویند، اغلب به شعر است، آنهم شعری عامیانه که در بعضی موارد با ابیات مشهور شعرای بزرگ تلفیق شده. از اوایل دوره ناصرالدینشاه تعزیهنویسی به شدت رایج شد و حتی نوعی مقدمه به آن اضافه شد که پیشواقعه خوانده میشد.
از مشهورترین افرادی که در آن زمان متون منظوم تعزیه را تنظیم کردهاند، سیدمصطفی کاشانی مشهور به «میرعزا» است؛ تعزیهگردانی در کاشان که متن تعزیه را هم خودش مینوشت. «میرماتم» برادر او و فرزندش آقا سیدکاظم معروف به «میرغم» هم راه او را ادامه دادند.
در این دوره تعداد نسخهنویسها آنقدر زیاد شد که آشفتگی و تحریف به بار آمد و اختلاط بخشهایی از تعزیهنامهها با یکدیگر پیش آمد. برای همین هم میرزا نصرالله اصفهانی متخلص به «شهاب» به دستور امیرکبیر ۱۲ مجلس از وقایع کربلا را سرود تا از این آشفتگیها کم کند.
اجرای تعزیهنامه بر عهده تعزیهگردان است؛ همان کسی که هدایت و رهبری تعزیه را بر عهده دارد و از دید جولایی نظام بعدی تعزیه است: «معینالبکاء بهعنوان کارگردان و ناظم البکاء بهعنوان کمک یا دستیار او پیشبرنده این نظام هستند.» معینالبکاء مسؤولیت انتخاب نسخ تعزیه، توزیع آن بین افراد تعزیهخوان، ایجاد هماهنگی بین آنها و عموما شناسایی نیروهای جوان و تازهکار و آموزش آنها برای ایفای نقششان را بر عهده دارد.
جولایی ساخت و ساز دکور و صحنهآرایی را هم از نکات قابلتوجه تعزیه میداند؛ «تعزیه در عین سادگی پیچیدگیهای خاص خود را دارد که نظام صحنهآراییاش جزو همین ویژگیهاست. تعزیه برای خود معماری خاصی دارد که همان ساخت و سازهای ویژه اجرای تعزیه است که به اصطلاح به آن تکیه میگویند. این ساختمان و معماری، ویژه اجرای تعزیه؛ این نمایش مذهبی ایرانی است.»
همهچیز از نسخه، دکور، طراحی و هدایت کنار هم قرار میگیرند تا شبیهخوانها به میدان بروند و داستان را روایت کنند. شبیهخوانهایی که هر یک لباسی با رنگهایی مشخص به تن دارند، متن مختص به نقش خود را با ضرباهنگ و آوای مختص به آن میخوانند و نشانهشناسی مخصوص به خود دارند.
شمری که شمر نیست
«الغرض! نه من شمرم، نه آن بنسعد / نه آن عباس، نه آن اکبر / نه این زینب زاده خیرالنسا باشد.» لباس سرخی بر تن دارد. کلمات را با صدایی بم و رسا ادا میکند و سوار بر اسب از اینسو به آنسوی میدان میرود. «شمر» است و میگوید نیست. مجلس، مجلس شهادت امامحسین(ع) است و او میداند که در ایفای نقش خود هرچه بهتر عمل کند، نزد تماشاگران منفورتر خواهد شد. تاثیرپذیری مردم از تعزیه به حدی است که در ذهن مردم «شمر بن ذی الجوشن» و ایفاگر نقش او یکی میشوند. برای همین هم شبیهخوان شمر باید چرایی برپا شدن چنین مجلسی را به مردم یادآوری کند: «غرض بهر عزاداری به پا گردیده این مجلس / بکا، ابکا، تباکا شاهد این مدعا باشد.»
اصولا شبیهخوانهای تعزیه - چه نسخهخوان باشند و نقشآفرین در ماجرا و چه نعش یا همان سیاهی لشکر - به دو دسته اولیا و اشقیا یا بهطور کلی خیر و شر تقسیم میشوند. شبیهخوانهای اولیا که نقش امامان و یارانش را برعهده دارند، عموما لباسهای سبز، سفید و مشکی بر تن دارند و ملایم و موزون میخوانند.
در حالی که اشقیا لباسهای سرخرنگ به تن میکنند و با پا بر زمین کوبیدن، فریاد زدن و لعن و نفرین فرستادن، شقاوت خود را ترسیم میکنند. تعزیهخوانان که از میان مردمان هستند، با توجه به استعداد و صوت و سن و حتی قیافه ظاهریشان نقشی را به عهده میگیرند و در هر دورهای از عمر خود به ایفای نقشی متناسب میپردازند. آنها که از صوتی خوش و آوازی گیرا برخوردارند، نقش موافقخوانی را بر عهده دارند و افرادی که صدای کلفت یا قیافهای گرفته دارند مخالفخوان میشوند و در نقش اشقیا بازی میکنند. اما این همه ماجرا نیست.
ابزار مورد استفاده در تعزیه هم هر کدام جایگاه خود را دارد که با توجه به نوع و کیفیت برگزاری تعزیه انتخاب میشوند؛ «شمشیر، سپر، خنجر، کلاهخود، زره، نیزه، اسب، سنج، دهل، کرنا و مشک آب که جنبه عینی دارند و حجله قاسم، کبوترهای قاصد تیرخورده، علم، کتل، نعش، تشت آب، شاخه نخل، انگشتر عقیق و دیگر اشیا و عناصری که جنبه نشانهشناسی دارند.» تعزیه، تلفیق متن و نور و صداست. دستگاهی است که همه نظام سازنده آن در کنار هم به مجموعه واحدی میرسد. اما قرارگیری آنها کنار هم نیازمند ایجاد ریتمی مشترک است تا بیشترین تاثیر در مخاطب ایجاد شود و کار موسیقی در تعزیه همین است.
آوای خیر و شر
فریادی از میانه میدان نبرد: «طبال ریحانی بزن، طبل سلیمانی بزن.» طبلها میکوبند و شمشیر به شمشیر میخورد تا پایان نبرد. کرناها میدمند و زرهپوش سرخپوش میچرخد دور تا دورمیدان. فاجعه در حال انجام است و او قصد بریدن سر مبارک دارد، پس نعره میزند: «کجک را بر دهل زن» و دهلها بیوقفه میکوبند و او اشتلمخوانی یا همان عربدهکشی از سر میگیرد. موسیقی متناسب با روایت پیش میرود و تماشاگر را در هر لحظهای دستخوش احساسی میکند که تعزیهگردانها میخواهند.
موسیقی در تعزیه - چه بهصورت موسیقیسازی و برای ایجاد فضا باشد و چه موسیقی آوازی که زمینه اصلی اجرای تعزیه است - جایگاه مهمی در این نمایش مذهبی برعهده دارد. درست است که تمامی آوازهای تعزیه در دستگاه موسیقی ایرانی خوانده میشوند اما از نقالی، همسرایی و نحوهخوانی و موسیقی نواحی ایران هم در آن نشانی هست. نکته جالب در این است که با توجه به مجالس تعزیهای که تاکنون در سراسر ایران شنیده و ثبت شده، تقریبا کلیه دستگاهها، گوشهها و آوازهای موسیقی ردیفی ایران در مجالس تعزیه وجود دارند.
اصولا در تعزیه هر اولیاخوانی نسخهاش را با آوازی از دستگاههای موسیقی ردیفی ایران میخواند.
درست است که امروزه بسیاری از اصول تثبیت شده تعزیه، از میان رفته و اجرا نمیشود اما چیزی که در گذشته متداول بود، هنوز هم در بعضی تعزیهها رعایت میشود. نوازندهها در هیاتهای هفت یا هشت نفره شیپور، نی، قرهنی، طبل، دهل، کرنا و سنج مینواختند یا حال و هوای روایت را القا میکردند یا اینکه همراه نسخهخوان میشدند.
هر نسخهخوانی هم آوازش را متناسب با مضمون یا نوع واقعه میخواند و بهطور کامل از یک دستگاه بخصوص در تمام تعزیهها استفاده نمیکرد اما بهطور کلی امامخوانها آوازهای خود را بیشتر در میانههای «راست پنجگاه» یا «نوا» میخواندند. «چهارگاه» برای نسخه حضرتعباس(ع) بهکار میرفت و «عراق» برای حر بن ریاحی. شبیه عبدالله بن حسن هم در گوشهای از «راک» میخواند که حالا این گوشه را به خاطر همین «راک عبدالله» میگویند.
اما نسخهخوانها هنگام سوال و جواب که گوشهها رودرروی هم قرار میگرفتند چه میکردند؟ اینجاست که تناسب آوازی رعایت میشد و وقتی امامخوان سوالی از شبیه حضرتعباس(ع) در «شور» میپرسید، او هم در همین دستگاه جواب میداد. درست است که آوازها و آهنگهایی مثل شوشتری، افشاری، بیداد یا دشتی به طور کلی غمانگیزند و در تعزیه بسیار مورد استفاده قرار میگیرند ولی هر کدام از آنها برای ایجاد اندوه خاصی بهکار میروند و کاربرد خاص خود را دارند.
مخالفخوانها و اشقیا اما نسخهشان را با آواز نمیخواندند و بدون آهنگ با آواز و اشتلم و تندی بیان میکردند تا فرق میان اولیا و اشقیا حتی در کلام هم مشخص شود. البته قواعد موسیقی تعزیه، مانند خود آن در دورههای مختلف تاریخ دستخوش تحولات زیادی شده و اینکه امروز به ما رسیده، تکامل یافته دوره قاجار است.
آیین سوگ و نوحه
میگویند قدمت نمایشهای سوگوارانه مذهبی به دوران مصر باستان برمیگردد؛ یعنی به هزاران سال پیش و به اجرای نمایشهای تراژدی مذهبی آبیدوس که هر بهار در کنار رود نیل برگزار میشد. اجرای نمایشهای غمانگیز در یونان باستان هم نمونههایی دیگر از این دست است. جولایی میگوید در جهان مسیحیت، از اجرای مصائب عیسی مسیح(ع) و حواریون ایشان، نمونههایی وجود داشته و هنوز هم در برخی از کشورهای آمریکایی و اروپایی اینگونه نمایشهای مذهبی تراژدی اجرا میشود اما در ایران پیشینه نمایش مذهبی برای بکاء (گریستن) به سالها پیش برمیگردد که شاید قدیمیترینشان اجرای آیینهای «مصائب میترا»، «یادگار زریران» و «سوگ سیاوش» باشد که آثار بهجا مانده نشان از وجود آنها دارد؛ مثل نقاشیهای دیواری «پنجکند» در حوالی «سمرقند» که توسط الکساندر مونگیت ـ باستانشناس روسی ـ کشف شده.
ابوبکر محمد نرشخی ـ تاریخنویس ایرانی قرن سوم هجری ـ هم در کتاب «تاریخ بخارا» به آیین سوگ سیاوش اشاره کرده: «و مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست، چنانکه در همه ولایتها معروف است و مطربان (نوازندگان) آن را سرود ساختهاند و میگویند و قوالان (موسیقیدانان عرفانی) آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از ۳هزار سال است.»
تعزیه به شیوه امروزی اما آیینی است که با شهادت سومین امام شیعیان در سال ۶۱ هجری، توسط دوستداران آن حضرت در دوران آلبویه ـ در قرنهای دوم و سوم هجری ـ گسترده شده. این موضوع بهخصوص از مراثی که به یادگار از وزیر معروف آلبویه صاحب بن عباد مانده به خوبی مشخص است. البته فتوای مفتی بزرگ آن دوران ابوالقاسم زمخشری را نباید نادیده گرفت که ورود به عرصه شبیهخوانی را مجاز و دارای ثواب دانست.
بیست سال زیر و رو کردن اسناد و متون مربوط به تاریخ تعزیه توسط احمد جولایی گواه آن است که تا دوران صفویه به غیر از گزارشهای پراکنده از سوگواری، سند چندان معتبری از تعزیهخوانی در دست نیست. سیاحانی که در دوره صفوی به ایران آمدهاند هم البته از اجرا و برپایی تعزیهخوانی گزارشهایی اندک و گاه ناقص داشتهاند که بیشتر ریشه در نواحی شمالغربی ایران داشته است. دوران افشاریه هم سندی در خور توجه از اجرای تعزیه ندارد تا اینکه تاریخ میرسد به زمان زندیه؛ دوران کریمخان زند که گزارشهایی از تعزیهخوانی از آن باقی مانده و وجود تکیههای انتسابی به زندیه در شیراز هم گواه این اسنادند.
بیشترین فعالیتهای تعزیهخوانی در ایران اما مشتمل بر دوران قاجاریه تا پهلوی اول است و اوج این نوع از فعالیتها به زمان ناصری برمیگردد؛ یعنی حدود ۵۰ سال پیش که حکومت ناصرالدینشاه برقرار بود. اما تاریخ به پهلوی اول که رسید، بگیر و ببندهای ضدمذهبی آغاز شد و بر پیشانی تعزیه، این نماد زنده مذهبی مهر ممنوعیت خورد. این سیاست را پسر هم از پدر به ارث برد و راهش را پیش گرفت اما تعزیه نمرد و همچنان در سراسر ایران باقی ماند.
ایران، سرای تعزیه
هر هنر و آیینی خاستگاهی دارد، تعزیه اما دارای خاستگاههای متعددی در ایران است. ایران مراکزی دارد که تعزیهپرور و تعزیهخیز هستند اما شکلگیری این نمایش در هر کدام از این خاستگاهها قصهای طولانی دارد. به گفته احمد جولایی، ناصرالدینشاه قاجار یکی از کسانی است که تعزیه را گرامی میداشته.
به دستور او بزرگترین تکیه تاریخ تعزیه ایران توسط «صنیع الدوله» در زمینی نزدیک کاخ گلستان تهران برپا شد؛ تکیهای که ظرفیتی معادل ۲۰ هزار تماشاگر داشت و دیگر مانند آن نه در تهران که در ایران تکرار نشد. این تکیه بعدها توسط پهلوی اول به بانک مرکزی فروخته شد و به دلیل بیتوجهیها تخریب و برای همیشه به فراموشی سپرده شد.
بعد از آن تکیههای دیگری هم در تهران ساخته شد؛ تکیههای سرچشمه، تجریش، عودلاجان، طرشت، کن و سولقان و برغان. تکیهسازی اما فقط مختص تهران نماند و در شهرهای مختلف ایران هم برپا شد که معروفترین آنها تکیه معاونالملک در کرمانشاه است؛ تکیهای که بهزعم احمد جولایی، یک موزه حقیقی ایرانی است. تکایای هفتگانه تفرش هم یکی دیگر از تکایای رشد تعزیه بوده است.
با جان گرفتن تکیهها، تعزیهها خاستگاههای ماناییشان را یافتند و نقشه جغرافیایی تعزیه شکل گرفت. اینطور که جولایی میگوید، معماری تکیه هم تاثیر مهمی بر مانایی تعزیه داشته؛ چراکه تعزیههایی در آنها اجرا میشدند که با استانداردهای تعزیهخوانی سازگار هستند. برای پیگیری نقشه جغرافیایی تعزیه باید روی بعضی شهرها مکث بیشتری کرد. اردشیر صالحپور، پژوهشگر تئاتر که سالها از اعضای هیات برگزارکنندگان جشنواره تئاتر فجر بوده، این نقشه را میشناسد و از نزدیک بسترهای تعزیه را درک کرده است.
به اعتقاد او، شهر تفرش مهمترین خاستگاه تعزیه است که با زندگی مردم آمیخته و یکی شده؛ شهری با تکیههای متعدد و وجود نسخههای بیشماری که بین مردم وجود دارد؛ مثل نسخههای شفیعی و شاهحسینی. نقشه جغرافیایی تعزیه را دنبال میکنیم که از فراهان شروع میشود و پس از آن اراک تا گلپایگان را میبینیم که تعزیههای آنها از معروفترین تعزیههای ایرانند. اردشیر صالحپور قم را هم به نقشه اضافه میکند، هرچند روایات میگویند که تعزیهخوانها از شهرهای دیگر به قم میرفتند.
در نقشه به تهران که میرسیم، حکایت جای خود دارد؛ چراکه حمایتهای قاجاری و پایتخت بودن این شهر، تعزیه را در این شهر دارای قدمتی دیرینه کرده. بعد از آن اصفهان است که هنر و رنگ در تعزیه این شهر به اوج میرسد و در اطرافش، نطنز و کاشان حکایتی دیگر میگیرد. بهخصوص در کاشان که نسخههای چون میرغم و میرعزا تنها در آن اجرا میشده است.
در نقشه جغرافیایی تعزیه، خوانسار هم یکی دیگر از مراکز مهم است که تعزیه بخشی از وجود آن به شمار میرود اما این نقشه روستایی دارد به نام قودجان که دهه سوم ماه صفر مهمترین و بزرگترین تعزیهخوانهای ایران در آن جمع میشوند. امروز شاید تنها در همین روستاست که با دهها هزار تماشاگر میتوان شکوه و هیبت تعزیههای قدیمی را به تماشا نشست.
جغرافیای تعزیه، بعد از اصفهان به سمت و سوی شیراز میرود و پس از آن در بوشهر با عناصر شگرف بومی آن تنیده میشود. جولایی که خود بوشهری است، نسخههای بوشهر را از شمال تا جنوب استان متفاوت میداند؛ نسخههایی که ارزش ادبی غنیای دارند. این نسخهها سندهایی ادبی هستند که همواره از سوی ادبا ناشناخته بودهاند؛ نسخههایی با ترکیبی از نظم و نثر و با تقسیمبندی سهگانهای که در هیچ کجای ایران نیست. در بوشهر نسخهها را به نام طلا، مس و نقره تقسیمبندی میکنند؛ گونهای نادر که حتی در دنیا هم کمتر نمونهای میتوان از آن دید. هرچند بسیاری از نسخهها یا فرسوده شدهاند یا فراموش یا اینکه راهی سرزمینهای دیگر شدهاند؛ مثل مجموعههای خوچکو (مجموعه خطی ۳۳ تعزیهنامه که در پاریس نگهداری میشود)، پلی (مجموعهای است شامل ۳۷ مجلس تعزیه بوشهری که در انگلستان است)، چرولی (۱۰۵۵ تعزیهنامه که در ایتالیا نگهداری میشود) و لیتین (مجموعهای از ۱۵ که به کوشش ویلهلم لیتین.)
حرکت در جغرافیای تعزیه به سمت شمال ایران هم میرود؛ به سوی گیلان و مازندران که در آنها تعزیه به صورت میدانی اجرا میشود و بیشتر شهرها تکیه ثابت ندارند ولی دورتادور میدانشان را طناب میکشند و چیزی از امکانات مجلس کم ندارند. بعد زنجان است که در روزهای تاسوعا و عاشورا ازدحام و حضور مردم بینظیر است زیرا در یک مرکز جمع میشوند و از کجاوه و شتر استفاده میکنند.
تعزیتی ابدی
«در تعزیه، جنگ خیر و شر، حق و ناحق و ایستادگی بهخاطر اعتقاد به عدالت آسمانی مطرح است.» نبردی که همیشه در حال اتفاق است و تمام نمایشهای مذهبی گویای آن هستند. بهرام بیضایی در کتاب «نمایش در ایران» این را هم یادآوری میکند که پیروزی واقعی برای خیر فقط غلبه بر سپاه دشمن نیست، چراکه امامحسین(ع) و یارانش با ایستادگی در برابر یزیدیان به ظفر میرسند؛ نکتهای که پیتر چلکوفسکی، ایرانشناس، مدرس تعزیه، کارگردان و تئوریسین بزرگ تئاتر جهان هم به آن اشاره میکند.
او تعزیه را «تراژدی خون» مینامد و بر این باور است که «در تعزیه، مرگ (شهادت) شروعی بر پیروزی حق بر باطل است و مرگ امامان(ع) و خاندان پیغمبر(ص) به نشانه پیروزی آنان بر جنود شیطان محسوب میشود.» چلکوفسکی تعزیه را میدانگاهی واقعی برای به تصویرکشیدن جنگ بین شر و نیکی میداند و رسیدن به پایان آن را نشانی از این میبیند که ایرانیان همیشه پیرو نیکی بودند و هستند.
هرچند بررسی متون و تاریخ نمایش در سراسر جهان گویای آن است که مبارزه خیر و شر همواره قدمتی دیرینه داشته اما چرا این نمایش مذهبی با وجود موانع سیاسی و تاریخی که پشت سرگذاشته همچنان جان در بدن دارد و میتواند به حیات خود ادامه دهد؟ جواب را باید در جاری بودن این نمایش میان مردم جست. مردمشناسان میگویند، این نمایش جوهرهای عجیب دارد که آن را از شرهای زمانه گذر داده و به زمان حال رسانده.
این خود مردم بودهاند که آن را از میان تاریخ گذراندهاند. تعزیه با اعتقاد آنها شکل گرفته و با اعتقاد آنها پابرجا مانده تا وقایع مذهبی - بهخصوص واقعه عاشورا - فراموش نشوند و هر سال اتفاقات آنها یادآوری شود. در بیشتر تعزیههایی که برای عزاداری سیدالشهدا(ع) است وقتی که خورشید به بالاترین نقطه آسمان میرسد، خیمهها را آتش میزنند. آتش زبانه میکشد و کودکان در میان تازیانههای آتش میدوند.
مویه زنان و مردان و کودکان بالا میگیرد و آسمان از هرم آتش سیاه میشود. یکی از سبزپوشها میخواند: «خدا به فصل خزانی تو را بهاری کرد / کریم کرد و به فضل آزمود و یاری کرد / تو را به محضر عشق از غبار دریا ساخت / سپس خمیر تو را با غم آبیاری کرد.» و شبیه شمر در هیاهوی میدانگاه تکرار میکند: «الا یاران! نه من شمرم، نه این خنجر/ مراد از کار ما این است که این مجلس بکاء باشد» و مجلس با صدای گریه حضار پایان میگیرد.