وقتی گوش جان به حکایت‌های قدیمی می‌دهیم ‌درصد قابل توجهی از حکیمان آن روزگار در آسیاب‌ها کار می‌کردند.

همشهری آنلاین- سودابه رنجبر:  انگار چرخش سنگ آسیاب به خصوص سنگ آسیاب زیرین برای آنها درس افتادگی داشت و انگار مرد آسیابان با خودش این تک مصرع را تکرار کرده بود: «مرد آن است که در کشاکش دهر، سنگ زیرین آسیاب باشد.» این شغل در سال‌های نه چندان دور یعنی همین ۵۰ تا ۶۰ سال گذشته یکی از شغل‌های مهم و قابل تکریم در روزگار خود بود؛ قبل از اینکه آسیاب‌های صنعتی وارد بازار شوند این‌طور بود که مردم و کشاورزان همه محصول و دسترنج سالانه خود یعنی خروار خروار گندم را به مرد آسیابان می‌سپردند تا برایشان آرد کند و در طول سال نانی برای خوردن داشته باشند. به همین دلیل آسیابان بسیار مورد اعتماد اهالی بود تا بتواند سنگ آسیاب برمدار برکت و روزی آن شهر، روستا یا محله بچرخد. هنوز هم در محله ما آسیاب بزرگ ری به جا مانده از دوران قاجار به چشم می‌آید. هرچند از نفس افتاده و در حال تبدیل به مخروبه است اما در کمال ناباوری می‌بینیم که این آسیاب با اینکه در ۲۲ مرداد سال ۱۳۸۴ ثبت ملی شده است اما امروز، مسئولان اداره میراث فرهنگی، اهالی محله و مسئولان دیگر شهر شاهد تخریب این اثر ملی هستند و دم نمی‌زنند.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

آسیاب‌هایی که بودند

شاید امروز از زمین‌های زراعی گندم و جو در مرکز شهرری خبری نباشد اما همچنان باغ‌های سبزی به‌صورت پراکنده درمناطق مسکونی دامن خود را گسترده‌اند و هنوز هم از پنجره بعضی از آپارتمان‌های مدرن باغ‌های سبزیکاری به چشم می‌آیند. وجود زمین‌های زراعی گندم و جو در مرکز و حاشیه شهرری طی قرون گذشته باعث شده بود که آسیاب‌ها، جزو لاینفک امکانات آن دوران باشند. درست مثل امروز که هر محله حداقل یک نانوایی دارد. آن روزها تقریباً هر محله شلوغ یک آسیاب داشت که البته با رونق گرفتن آسیاب‌های صنعتی و سپس کم‌آب شدن نهرهای روان، این آسیاب‌ها رخت خود را برچیدند و رفتند. اما همچنان در بین آسیاب‌هایی که تا نیم قرن گذشته فعال بودند می‌توان از آسیاب شهرری یا دولت‌آباد(مطلبی کاشانی)، آسیاب نفرآباد در ابتدای جاده قلعه گبری، آسیاب آمین‌آباد(متعلق به مصدق)، آسیاب خرابه واقع در قلعه الیمون، آسیاب بیرجین واقع در حسن‌آباد و... نام برد. آسیاب‌های دیگری که به دلیل ساخت‌وساز هیچ اثر فیزیکی از آنها باقی نمانده اما هنوز خاطرات آنها در ذهن اهالی زنده مانده است. آسیاب‌هایی که درطول زمان هزار قصه و تمثیل و حکمت را رقم زدند تا نان مردم و روزی آسیابان پربرکت باشد.

یک، ۲، ۳... می‌شمارم. ۱۴گنبد با سوراخ‌هایی نورگیرکه روشنایی روز را به داخل آسیاب هدایت می‌کند. روی سقف ایستاده‌ایم. می‌توان پیش‌بینی کرد که آسیاب قدیمی ۱۴ اتاق دارد حالا شاید اتاق‌ها تو در تو هم باشند. بین این ۱۴ گنبد طاق ضربی، ۴تا از گنبدها از همه بزرگ‌تر و به هم نزدیک‌تر است که در اصطلاح به آن چهارطاق گفته می‌شود. وقتی در سوراخ طاق‌ها سرک می‌کشی چیزی به چشمت نمی‌آید مگر تاریکی. از همانجا، از روی سقف آسیاب می‌توانی دستت را سایبان چشمت کنی و نگاهت را به دورترها بیندازی. از یک طرف ماشین‌ها به سرعت از خیابان همجوار(شهید علی نواز) عبور می‌کنند و از طرف دیگر کشاورز در حال کرت‌بندی زمین کشاورزی است که تخم سبزی بکارد. جلوتر تنوره آسیاب است که همچنان استوار و محکم مانده است. تنوره، مخروطی است که دهانه‌ای به قطر ۱۰‌متر دارد و هرچه به عمق می‌رود دهانه‌اش باریک می‌شود. البته همه اینها دلیل دارد. دلیلی که باعث چرخیدن سنگ آسیاب می‌شود. مخروط بیشتر از ۵متر عمق دارد. پله‌هایی با استفاده از سنگ در جداره مخروط(تنوره) تعبیه شده است. فاصله پله‌های سنگی بیش از یک‌متر است. با خود فکر می‌کنی آدم‌های دوران قاجار چه پاهای بلندی داشته‌اند! شاید هم برای پایین رفتن از وسیله کمکی دیگری هم استفاده می‌کردند. می‌شود این را هم گفت که آنها مهارت بالا و پایین رفتن از این پله‌های اینچنینی را داشتند. سوراخ باریک انتهای تنوره و حجم آبی که در تنوره بالا می‌آمده همان نیروی محرکه سنگ آسیاب بوده است و حالا در کمبود آب زراعی به جای بالا آمدن آب در تنوره زباله‌ها هستند که در انتهای این مخروط بزرگ جا خوش کرده‌اند. زباله‌ها منظره نه چندان خوشایندی را برای این روزهای آسیاب پرطمطراق ری ساخته‌اند. هنوز رد نهرآبی که به تنوره مخروطی می‌ریخته نمایان است اما دیر زمانی است که در این نهر آبی روان نشده و اینها که نوشتیم فقط تصویری فراموش شده از آسیاب قدیمی ری است. آسیابی در همین نزدیکی و کنار گوش زندگی شهری در انتهای غربی محله‌ای که زمانی به زورآباد معروف بود.  

بیتوته در میراث ملی


مسیر پشت‌بام را پایین می‌رویم یا بهتر است که بگوییم در یک شیب ملایم سر می‌خوریم و از راهروی باریکی که ما را به حیاط آسیاب می‌رساند می‌گذریم. در حیاط آسیاب درختان پیر و سالخورده کمر خم کرده‌اند؛ در فصل زمستان نه برگی دارند و نه رمقی. اتاق‌های خالی با سقف‌های گنبدی زیر خروارها آشغال و نخاله‌هایی که در کف آن ریخته شده، پنهان شده‌اند. اما از هرچه بگذریم ستون‌های تنومند که گاهی قطر آنها به ۲متر هم می‌رسد از نظر پنهان نمی‌ماند. به‌خصوص ستونی که چهار طاق را به هم مرتبط می‌سازد. اینجا هم می‌توان طاق‌های ضربی را شمرد. سر بلند می‌کنیم می‌شماریم. درست ۱۴طاق اما بعضی از اتاق‌ها با پله به سقف نزدیک‌تر شده‌اند. انگار نشیمنگاهی بوده است که از کف آسیاب بالاتر باشد و دورتادور آن را پشتی چیده بودند تا آنها که انتظار آرد شدن گندمشان را می‌کشیدند لختی تکیه به پشتی بزنند و چای مرد آسیابان را بنوشند.  اما امروز از آن تصاویر خبری نیست. هرچه به چشم می‌آید سیاهی و سوخته‌های آتش به جا مانده از شب‌های گذشته است؛ معتادان و کارتن‌خواب‌ها در میراث فرهنگی محله ‌ما بیتوته کرده‌اند و هر صبح با کمک کاسبان همجوار آسیاب از این محل متفرق می‌شوند. وقتی ۴طرف ۴چهار طاق را خوب نگاه کنی دقیقاً در هر گوشه آن یک بساط به جامانده از آتش به تو می‌فهماند که ۴ گروه مشخص اینجا را پاتوق کرده‌اند و تا چند وقت دیگر ادعای مالکیت این گوشه‌های دنج را خواهند داشت.

سنگ آسیاب را هم بردند؟  


دریچه خروجی آب از تنوره به داخل آسیاب را پیدا می‌کند. از سنگ آسیاب خبری نیست. هرچند همسایه‌ها معتقدند که سنگ در فاصله عمیق‌تری قرار گرفته اما به دلیل قرار گرفتن تلی از خاک و زباله روی محل قرارگیری سنگ چیزی به چشم ما نمی‌آید. در چند قدمی محل قرارگیری سنگ آسیاب زمین طوری نشست کرده که هر لحظه احتمال فرو رفتن زمین وجود دارد. هرچه نزدیک‌تر می‌رویم نه خبری از چرخ آسیاب بود و نه ناودان و نه هیچ یک از تأسیسات آسیاب؛ انگار همه چیز به یغما رفته است. «محمد تکلو» همسایه چند ساله این آسیاب می‌گوید: «تا چند سال پیش آسیاب وضع بهتری داشت. از وقتی که دیوارهای آن ریخت و کارتن‌خواب‌ها و معتادها توانستند به درون آن راه پیدا کنند تمام در و پنجره‌های آن را هم کندند و به قیمت ناچیزی فروختند.»تکلو به انتهای مغازه نانوایی‌اش اشاره می‌کندو می‌گوید: «کار به جایی رسید که ساکنان ناخوانده آسیاب از داخل به نانوایی راه پیدا کرده و شبانه با تخریب دیوار به نانوایی وارد شده بودند.»تکلو همان‌طور که پشت دخل نشسته و پول نان را از مشتری می‌گیرد می‌گوید: «بعد از اینکه آب کم شد و آسیاب‌های صنعتی رونق گرفتند کم‌کم شغل آسیابانی از رونق افتاد و مالک این آسیاب هم آن را به ۱۵ مستأجر اجاره داد. در آسیاب نجاری، مکانیک ماشین، صافکاری و نقاشی ماشین، کابینت‌سازی و رنگ‌کاری و... فعال بودند که مالک به فکر تخریب و ساخت‌وساز افتاد. بعد از اینکه مستأجران از این مکان نقل مکان کردند و مالک آماده گرفتن مجوز برای تخریب شد کارشناسان میراث فرهنگی تشخیص دادند که این اثر باید ثبت ملی شود و از سال ۱۳۸۴ این ملک همین‌طور رها شده است.»

ترک دیوار، راه مردم را کج کرد

وقتی رسیدیم که بلوک‌های نیوجرسی پیاده‌رو را بسته بودند و به عابران اجازه عبور و مرور از پیاده‌رو را نمی‌دادند. پس عابران باید دل به دریا می‌زدند و حدود ۳۰‌متر از طول خیابان جایی که خیابان، شهید علی‌نواز عرض کمتری پیدا می‌کرد با شتاب عبور می‌کردند. صبح همان روز آژیر خطر ترک روی دیوار آسیاب نواخته شده بود و «محمود ولی‌زاده» مدیر ۱۳۷ ناحیه ۴ شهرداری منطقه در صحنه حضور داشت. او می‌گوید با اطلاع‌رسانی اهالی و همچنین گشت‌های ویژه‌ای که هر روز از این خیابان عبور می‌کنند متوجه شدیم دیوار آسیاب که مشرف به خیابان است دچار ترک خوردگی عظیمی شده است. البته چند سالی این شکاف وجود داشت اما بعد از بارندگی چند روز اخیر ترک دهن باز کرده است و هر لحظه احتمال ریزش وجود دارد.»ولی‌زاده می‌گوید با توجه به اخطاریه نصب شده ۲۴ ساعت به مالک فرصت داده می‌شود که در رابطه با این مشکل تصمیم‌گیری کند در غیراین صورت وارد روند اداری می‌شود و برای آن تصمیم قاطعی گرفته خواهد شد تا ضرر جانی و مالی به مردم نرسد.»

۱۴ سال اعلامیه‌ات روی دیوار مانده است


داخل اتاقک بالاترین قسمت آسیاب، جایی که حاج «اسماعیل مطلبی کاشانی» برای استراحت و پذیرایی از مهمان‌هایش می‌نشست چیزی نمانده است به جز اعلامیه‌ترحیم او. خوب که نگاه می‌کنی خط به خط را که می‌خوانی همه چیز دستگیرت می‌شود. از همین چند خط متوجه می‌شوی که حاج اسماعیل در شهرری زندگی نمی‌کرده و شهرری محل کارش بوده اما آنقدر رابطه نزدیکی با اهالی داشته است که بعد از فوت او اهالی به‌صورت خودجوش برایش مجلس‌ترحیمی می‌گیرند. اهالی محله هنوز حاج اسماعیل را به‌عنوان خیّر روزگار یاد می‌کنند. 
حاج «رضا کوهی» که در همسایگی آسیاب زندگی می‌کند می‌گوید: «من سال ۱۳۵۴ مستأجر حاج اسماعیل شدم. از همان سال در آسیابی که دیگر از کار افتاده بودم کابینت‌سازی داشتم. اواخر کار، آسیاب حاج اسماعیل به کمک نیروی برق و نهر آب که بی‌رمق شده بود سنگ آسیاب را می‌چرخاند. خیلی به فکر مردم بود. وقتی از او قرض می‌خواستی نشانی زیر پیش بخاری کنار سنگ آسیاب را می‌داد و می‌گفت: خودت ‌بردار و بگو چقدر برداشتی. همین. حاج اسماعیل به قول امروزی‌ها کارآفرین بود. اگر شخصی را بیکار می‌دید به او پولی می‌داد و مثلاً می‌گفت یک وانت بخر کارکن، نان زن و بچه‌ات را دربیار و در فلان موعد پول مرا پس بده. خلاصه خصلت مردانگی داشت. آسیاب حاج اسماعیل خانه امید اهالی بود.»او همان‌طور که خاطرات حاج اسماعیل را مرور می‌کند می‌گوید: «چیزی را که از خودش شنیدم روایت می‌کنم. حاج اسماعیل مطلبی کاشانی می‌گفت پدرم در دوران احمد شاه چهارپادار بود. معادل کامیون‌داران امروزی. بین کاشان و تهران تجارت می‌کرد و چهارپایان زیادی را در مسیر تهران و کاشان برای باربری اجناس مدیریت می‌کرد تا اینکه یک روز تمام چهارپایان او در تهران و کاشان توسط قزاق‌های آن دوران مصادره شد.» ظاهراً مطلبی کاشانی بزرگ که همان موقع هم برای خودش اسم و رسمی داشته است چند وقتی در تهران ماند تا بتواند حق خود را از دربار بگیرد اما برای همیشه در تهران می‌ماند و آسیاب شهرری را از شخصی به نام «ناصرالدین میرزا» می‌خرد و از او به پسرش، حاج اسماعیل ارث می‌رسد. «حاج اسماعیل آدم خوبی بود. او در نجف به خاک سپرده شد. برای زیارت رفته بود که همانجا دار فانی را وداع گفت.» این را اهالی محله شهادت(زورآباد) می‌گویند. 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰در تاریخ۱۳۹۵/۱۱/۲۵