حتی کافی نیست که بگوییم یک تجارت یا صنعت بزرگ است. آدمی در وهم خود هم حسابگر و فایدهجو است و هم با پناه بردن به بازی از حسابگری و نفع طلبی میگریزد برای اینکه در وهم حسابگر جهان مدرن تعدیل بهوجود آید. فوتبال در اتحاد با قدرت حکومت و سرمایه پا به میدان میگذارد. درست است که فوتبال واجد همه اوصاف یک بازی ورزشی است اما اگر در نظام سوداگری این جهان وارد نمیشد، مقام و اثری که اکنون دارد نداشت. در همه ادوار تاریخ و حتی از ابتدای دوران تجدد شعر و هنر، هنر خشونت حسابگری عقل حسابگر را تا حدی تدارک میکرد. ظاهراً اکنون که عرصه بر هنر قدری تنگ شده است به بازیهای ورزشی که در میان پناهگاههای جهان مدرن در عداد بهترینها و
کم ضررترینهاست باید پناه برد.
2- فوتبال در رسانه تبدیل به چه امری میشود؟ فوتبال در تلویزیون و با تلویزیون به شأن خاص خود در این جهان رسیده است. تا تلویزیون نبود فوتبال فقط یک ورزش و تفنن بود. اکنون با تلویزیون فوتبال جزئی از زندگی مردم سراسر جهان شده است و اگر ایالات متحده هنوز چنانکه باید فوتبال را نمیشناسد از آن است که آمریکاییان با خنده و شادیهای تلویزیونی جای خالی فوتبال و امثال آن را پر میکنند مع ذلک این کشور هم کم کم به فوتبال رو خواهد کرد.
وقتی دانستن جزئیات زندگی فوتبالیستها از جمله اطلاعات شایع در سراسر جهان است چگونه بیفوتبال میتوان زندگی کرد و رسانه چگونه به فوتبال بیاعتنا باشد؟ مگر نمیبینید که شبکه ورزش ما (شبکهای که هنوز شبکه ورزش نیست و امیدوارم شبکه ورزش شود و به همه ورزشها بپردازد) در برنامههای ورزشی خود بیشترین اهتمامش به پخش مسابقات فوتبال است و تنها در هنگام پخش فوتبال است که ملاحظات و آداب رسمی و ضروری را کنار میگذارد. راجع به پخش فوتبال در تلویزیون نکاتی هست که شاید در جای دیگر بگویم. اکنون تأکید میکنم که فوتبال از راه تلویزیون در خانهها نفوذ کرده و جزئی از زندگی مردمان شده است.
3- رابطه مدرنیته و فوتبال: فوتبال بهعنوان یک بازی اختصاص به یک زمان و دوران یا تمدن خاص ندارد (مگرآنکه بگویند توپ فوتبال ساخته دوران تکنیک جدید است) ولی فوتبال در دوره جدید بهوجود آمده و وضعی پیدا کرده است که جزئی از جهان متجدد شده است. در کدام جهان یا تمدن چیزی مثل فوتبال میتوانست صدها میلیون نفر را شب تا صبح بیدار نگاه دارد که مسابقه را تماشا کنند و از اینکه مثلاً توپی از یک خط عبور میکند شاد یا غمگین شوند. فوتبالیستهای زمان ما جای پهلوانان تراژدیهای قدیم را که پیروزی و شکستشان مایه شادی و اندوه میشد را گرفتهاند. پس فوتبال علاوه بر اینکه یک بازی ورزشی و تجارت است، نسبتی هم با هنرورزان قدیم دارد و از مظاهر عمده جهان مدرن است.
4- فوتبال یک بازی و تفنن است و اگر مردم زمان ما به آن نیاز دارند، طبق تصوری که ما از انسان و نیازهای او داریم، نیازشان نیاز لغیره است نه لذاته. صدها میلیون نفر در سراسر زمین بیمار و گرسنه و بیخانمانند. رسانهها هم این فاجعه عصر را نشان نمیدهند زیرا نشان دادن اینها آرامش صوری و نسبی را در همه جا برهم میزند ولی فوتبال گرچه غم و شادی میآورد، غم و شادیش قرین غفلت است. فوتبال را نمیتوان و نباید در عرض نان و دارو و عدالت و صلح و آزادی و خانمان دانست. اصلاً فوتبال را در عداد مسائل نباید قرار داد زیرا از لوازم جهان کنونی است. فوتبال تسلی و پناه است. نیاز جهان است و از طریق جهان این نیاز به مردمان القاء میشود. اینکه فوتبال مسائل و مشکلات خاص خود را دارد، امر دیگری است.
5- فوتبال به زندگی معنی نمیدهد اما به اعتباری جای خالی معنی را اندکی پر میکند. نقل است که مظفر الدین شاه را در پاریس به تماشای فوتبال برده بودند. فوتبال برای او تماشایی نبود زیرا با آن آشنایی نداشت. کسانی که اصول و قواعد یک بازی را ندانند از آن چه لذتی میبرند؟ شاه از نشستن در جایگاه تماشاچی فوتبال حوصلهاش سر رفته و پرسیده بود چند نفر در میدان بازی هستند؟ گفته بودند بیست و دو نفر. پیشنهاد کرده بود که بیست و یک توپ دیگر بیاورند و به هریک یک توپ بدهند تا بازیکنان این همه دنبال توپ ندوند! از این قبیل نکتههای ظریف برای اثبات ساده لوحی یکی از سلیمترین و کم آزارترین شاهان بسیار گفته و نوشتهاند اما پیشنهاد اعطای یک توپ به همه بازیکنان حتی اگر درست نباشد بسیار معنیدار است. سخن سادهلوحانه ممکن است بیجا باشد اما همواره و همیشه نادرست نیست؛ چنانکه گاهی سخنان درست هم وقتی در جای خود گفته نمیشود، اسباب زحمت میشود.
معنی حرف منسوب به مظفرالدینشاه این بود که دویدن بازیکنان باید غرض و غایتی داشته باشد که این غایت همان تصرف توپ است و توپ که قیمتی ندارد، به هر بازیکن میتوان یک توپ داد! شاه نمیدانست و نمیتوانست بداند که هر عالمی به وهم نیاز دارد و زندگی آدمی بیوهم نمیگذرد و اگر یکی از صفات جهان جدید را وهم زدایی گفتهاند بدانیم که جهان جدید هم مثل همه جهانهای دیگر پر از وهم است و وهمهای خاصّ خود را دارد. اصلاً این گمان که بشر میتواند بدون وهم و مثلاً با صرف عقلانیت علمی- تکنیکی جدید زندگی کند، سخنی متعلق بهمراتب دانی وهم است. بشر اگر وهم و خیال نداشت، انسان نبود و هیچ عالمی و از جمله عالم کنونی بهوجود نمیآمد.
فوتبال یکی از اوهام لازم منضبط جهان ماست. با تسلیم به این وهم است که میلیونها نفر وقتی توپی به تور دروازه میخورد گاهی تا حد دیوانگی شادمانی میکنند و میلیونها آدم دیگر دلشان میشکند و در غم و غصه و ماتم فرو میروند و گاهی گریه میکنند، ناسزا میگویند و به اشیاء و اشخاص آسیب میرسانند. اگر این وهم بزرگ را نشناسیم، چگونه از عهده حل مسائل فوتبال بر آییم. من خود فوتبال و بعضی دیگر از ورزشهایی را که میشناسم دوست میدارم و تماشا میکنم. فوتبال حتی اگر حرفهای باشد چون مثل تبلیغات تجارتی شباهتی به شعر و هنر دارد و علاوه بر این به شکست و پیروزی ختم میشود، تماشایی است. در زمان ما حرفهای بودن هم لازمه فوتبال (و نه شرط کمال آن) شده است و کار فوتبال غیرحرفهای و نیمه حرفهای بهدرستی پیش نمیرود.
در کشورهایی نظیر کشور ما از آنجا که مردم به فوتبال علاقه دارند و هزینه حرفهای شدن آن را نمیتوانند بپردازند، دولت باید قسمت اعظم هزینههای حرفهای شدن را بپردازد و اگر نپردازد، فوتبال سرپا نمیماند و مردم از تماشای آن محروم میشوند و شاید عوارض دیگری هم داشته باشد. فوتبال را که نمیشود ندید.
6- اشاره کردم که فوتبال یک ورزش و در عین حال یک تجارت پرسود است و از آن جهت به تجارت پرسود مبدل شده است که جهان به آن نیاز دارد؛ البته صاحبان باشگاههای بزرگ فوتبال سود فراوان از تجارت ورزش میبرند، اما تجارت فوتبال برای آنها چیز دیگری است. به عبارت دیگر محاسن و معایب این تجارت با همه تجارتهای دیگر متفاوت است ولی در مآل امر اصل حساب سود و زیان جهان متجدد بر آن حکومت میکند.
بازرگانان بازار فوتبال از خرید و فروش ورزشکاران و حتی از نام آنان سودهای کلان میبرند. در روزنامهها خواندم که باشگاه رئال چندین برابر پولی که به بکام پرداخته است از وجود او در این باشگاه سود برده است. در بریتانیا و اروپا همه ریخت و پاشها و ولخرجیهایی که در فوتبال میشود با قواعد بازرگانی مدرن موافقت دارد. اگر به یک مربی یا فوتبالیست سالی دهها میلیارد تومان مزد میدهند؛ درست است که از نظم و قاعده بازار عدول کردهاند اما از این بیقاعدگی و بیضابطگی هم سود میبرند. این عدول در همه جا ممکن نیست و اگر صورت گیرد نتایج یکسان نمیدهد چنانکه وقتی به کشورهای آسیایی و آفریقایی میآید، مشکلزا میشود.
باید در این باب فکر کرد. میدانیم که در کشور ما باشگاهها درآمد اندکی دارند و بیشتر هزینه آنها را ضرورتاً دولت باید بپردازد. اگر میخواهیم از این ضرورت خارج شویم باید بیندیشیم که چرا چنین شده است. ما خیال کردهایم که اگر همه رسوم فوتبال اروپا را نمیتوانیم اجرا کنیم، خوب است هر چه را که میتوانیم انجام دهیم. این وضع را در سایر شئون هم میتوان دید. گرفتن بعضی اجزاء و واگذاشتن اجزاء دیگر کار ساز نیست و مایه آشفتگی و بیتفاوتی میشود. در این قبیل موارد هر چه میتوانیم انجام دهیمباید با نظر به موارد ناتوانی تعدیل شود. فیالمثل آوردن و بردن مربیان و بازیکنان نامدار برای باشگاههای اروپایی یک امر لوکس نیست ولی برای ما چطور؟
ما که درآمد نداریم و از نام این و آن پول درنمیآوریم. پس آیا باشگاههای ما هم باید یک مربی درجه دوم یا سوم خارجی بیاورند و از خزانه دولت حقوقی معادل حقوق پانصد کارمند دولت به او بپردازند؟ من گمان میکنم اگر یک شخص بیاطلاع از فوتبال را هم مربی تیم پرسپولیس میکردند این تیم با بازیکنان و طرفدارانی که دارد میتوانست در لیگ، سوم یا چهارم شود. حرفهایی از این قبیل که ثمره کار مربی را در آینده باید دید یک توجیه و خودفریبی است و آنهایی که از ورزش اطلاع دارند میدانند که هر روز ما، روزی مستقل از دیروز و فرداست.
از تلقیهای احساساتی چیزی نمیگویم گرچه این نکته اهمیت دارد که تلویزیون دولتی ما اگر تیم پیروزی یا استقلال با تیم دوم صیفیکاران احمدآباد سفلی یا تیم دبستانی که من در آن درس خواندهام بازی کند، آن را پخش میکند اما وقتی مثلاً تیمهای قهرمان سالهای گذشته بازی میکنند، اعتنا نمیکند و اگر تذکر دهند میگوید مردم این2 تیم را دوست میدارند. همه میدانند که مردم این 2 تیم را دوست دارند و کسی نمیگوید که بازیهای این 2 تیم را پخش نکنند اما چرا بازیهای دیگر پخش نمیشود؟ به این نکته ظاهراً بیمناسبت با بحث بدان جهت اشاره کردم که بگویم با چنین تبعیضی، آوردن مربی خارجی و تقبل هزینههای سنگین دیگر توجیه میشود.
پرسپولیس و استقلال از فوتبال این کشور جدا نمیشوند و بدون آنان فوتبال ما بیشتر لنگ میزند اما باید فکری کرد و دید که این 2 باشگاه چگونه میتوانند روی پای خود بایستند. در هیچ جای دنیا جز کشور ما بیش از صدهزار نفر برای تماشای مسابقه باشگاهی به ورزشگاه نمیروند ولی چه کنیم که اگر همه مسابقات با حضور این همه تماشاچی انجام شود از پولی که آنها میپردازند مزد مربی هم تامین نمیشود.
این بیتعادلی از آثار و عوارض بیتعادلی دوران مدرنیزاسیون است. اگر آن را بهدرستی درک نکنیم در ورزش و در هیچ جای دیگر از عهده رفع آن بر نمیآییم. پیداست که این مشکل به آسانی حل نمیشود و بهزودی به فوتبال سودآور نمیتوان رسید. لازم هم نیست که به منافع مالی فوتبال فکر کنیم. یونانیان که برای بازی یا تماشای مسابقات پهلوانی به المپیک میرفتند سودای سود نداشتند و ورزش در حقیقت خود با سود و سودجویی مناسبت ندارد ولی چه کنیم که فوتبال عصر ما برای اینکه در جای خود قرار گیرد باید حرفهای شود و خرج و دخلش با هم تناسب داشته باشد.
به گمان من راه رسیدن به این مقصود این نیست که مربی و بازیکن خارجی بیاوریم. اروپا که بازیکن میخرد از بازی او و نامش استفاده میکند ولی باشگاهی که خرجش را دولت یا یک سازمان دولتی و نیمهدولتی میدهد چرا باید بازیکن و مربی از خارج بیاورد؟ اصلاً مربی بهخصوص در ورزشهای دسته جمعی مثل فوتبال باید زبان بازیکنان را بداند. اگر مربی داخلی اطلاعاتش کم است حقوق یکسال یک مربی خارجی برای بالا بردن اطلاعات 100 مربی با استعداد خودمان کفایت میکند.
چلسی، رئال، یوونتوس، آرسنال، منچستر یونایتد، بایرن و میلان از نام مربی هم سود میبرند. ما چرا باید از رسمی که برای ما سود ندارد؛ تقلید کنیم؟ وانگهی در اروپا مشکل زبان وجود ندارد زیرا بازیکنان بینالمللی هستند و همه آنها زبان انگلیسی میدانند.
در مواردی هم دیدهایم مربیان نامداری که زبان کشوری را ندانند مربیگری در آن کشور را نمیپذیرند. پس مشکل فوتبال ما نباید با فوتبال اروپا و بسیاری از کشورهای دیگر غیراروپایی قیاس شود. برزیل و آرژانتین، مکزیک، اورگوئه و... هم اگر فروشنده و صادرکننده فوتبالیست نبودند به اندازه ما دچار مشکل میشدند. خلاصه کنم فوتبال در عالم کنونی گرچه یک تجارت پر سود است اما صرف انگیزه انتفاع آن را پر رونق نکرده است. جهان اکنون دیگر عالم تولید کالا نیست. در این جهان همه چیز حتی فرهنگ و فلسفه به اشیاء مصرفی تبدیل شدهاند. ما فوتبال را هم مصرف میکنیم و نمیتوانیم از مصرف آن دست برداریم.
ما فوتبال را دوست میداریم و با آن زندگی میکنیم. اگر کسی هم بگوید فوتبال بازار خرید و فروش پهلوانان است چون این خرید و فروش با قیمتهای رؤیایی انجام میشود، مفتون ارقام میشویم. وقتی حقوق و دستمزد یک فوتبالیست به اندازه بودجه یک وزارتخانه یا سازمان دولتی است چگونه میتوان معاملات آن را خوار شمرد. فوتبال چنان در دل ما نفوذ دارد که اگر زشتیهایی هم داشته باشد به آسانی از آن چشم میپوشیم ولی بکوشیم زیباییهایش را حفظ کنیم و از زشتیهایش بکاهیم.