همشهری آنلاین -رابعه تیموری: در محرم و صفر همه محلههای منطقه دیدنی میشود و هرکسی تلاش میکند حرف دل و ارادت قلبیاش به شهدای کربلا را به زیباترین شکل نشان دهد. اما رسوم عزاداری اهالی محله جلیلی همیشه خاصتر و پر و پیمانتر از دیگر محلهها است. در زمان تهیه گزارش، مقدمات اصلی کار فراهم شده بود و قرار بود همه کارها همانند سالهای گذشته با برنامهریزی دقیق پیش برود. تاریخچه این مراسم آیینی در محله جلیلی و چگونگی اجرای آن را از زبان اهالی محله مرور کردیم.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
محلهای سیاهپوش
دور تا دور خیابان شهید مطهری جنوبی و شهید آقایاری، در منطقه ۱۷، داربست نصب شده و با پرچمهای عزا سیاهپوش شده است. روی داربستها را سقفی از پارچه نوشتههای سیاه کشیدهاند و روشنایی آسمان از لای تار و پود پارچهها و نوشتهها به سطح خیابان میپاشد. نماز ظهر تمام شده و نمازگزاران یکی یکی از مسجد بیرون میآیند. پسر جوانی در حالی که دیگ بزرگی را از هیئت بیرون میآورد، با صدای بلندی میگوید: «برادرا کمک کنن دیگها را بار بگذاریم.»
جوانترها زودتر به داخل هیئت میدوند. پیرمردی که مشغول آبپاشی آسفالت جلو مغازه کوچکش است، با دست جوان را صدا میزند: «بیا بابا اینجا بگذارش. زمین را شستهام.» اجاقها را ۳ قسمت میکنند و کنار هم در ابتدا، انتها و وسط خیابان شهید مطهری میچینند. با آنکه اهالی خانههایی که جلو آنها اجاق بر پا میشود، نمیتوانند به راحتی رفت و آمد کنند، بسیاری از ساکنان خیابان اصرار دارند که جلو منزل آنها دیگها را بار بگذارند. کاسبان با آنکه در مغازههایشان باز است، دست و دلشان به کاسبی نمیرود و در جابهجا کردن دیگ و اجاقها کمک میکنند.
پیرمردی که کپسول گازی را روی زمین میغلتاند و به طرف اجاقها میآورد، عرق روی پیشانیاش را با آستین پاک میکند و زیر لب مرتب صلوات میفرستد. کمکم تعداد خانمها بیشتر میشود. بسیاری از آنها همراه دختران و پسران نوجوانشان به آنجا آمدهاند. تعداد دیگها از ۷۲ دیگی که هیئت و پایگاه بسیج شهید عبدالهادی بانی آن بوده، بیشتر شده و با اضافه شدن دیگهایی که هیئتهای دیگر محله در سر تا سر خیابان بار گذاشتهاند، تعداد آنها به ۱۰۲ دیگ رسیده است.
رسم خدمت
این سو و آن سو دویدن «اکبر مقدم» فرمانده و دیگر مسئولان پایگاه، بدون نشانی از ادعای مسئول و فرمانده بودن، شبیه همه جوانان محله است که تلاش میکنند گوشهای از کار را بگیرند. مقدم، پخت وپز تعدادی از دیگها را که ابتدای خیابان چیده شده، به خانمها میسپرد. تا آب دیگها جوش بیاید، وانت نیسانهای پر از کیسههای گندم هم از راه میرسند و عدهای مشغول خالی کردن بار آنها میشوند. بنرهای کوچک و بزرگی که بر روی آنها مطالبی درباره اهمیت حجاب، حفظ نگاه از حرام و دیگر باید و نبایدهای دینی نوشته شده، در زمینه مشکی پارچههای روی دیوارها خودنمایی میکنند.
در فضای خالی وسیعی که سمت راست مسجد و کنار مغازه اتوشویی قرار گرفته، جایگاهی نصب شده که داخل آن به غرفههای مختلف تقسیم شده است. دربروشورهایی که در غرفه جمعیت توزیع میشود، رشد جمعیت ایران و دیگر کشورها مقایسه شده است. در کلیپی که از مانیتور غرفه نمایش داده میشود، قسمتهایی از صحبتهای رهبر درباره اثرات پیری جمعیت بر شرایط ملتها پخش میشود. تصاویر و کاریکاتورهای مختلف غرفههای حجاب و مضرات ماهواره، غیرمستقیم و به ملایمت پیامهایشان را به تصویر کشیدهاند.
کسانی که از جلو غرفهها میگذرند، لحظاتی طولانی سرگرم تماشای این تصاویر میشوند. وقتی گندمهای پاک شده را درون دیگها میریزند، صدای «یاحسین(ع)» گفتنها و لعن و نفرین بر قاتلان حضرت بلند میشود. نوای طبل و نوحهخوانی دسته عزاداری نشان میدهد که وارد کوچه شدهاند.
زمزمههای محرمانه
هر لحظه تعداد جمعیت بیشتر میشود. دخترهای نوجوان برای اینکه موقع هم زدن حلیم، آسودهتر نذر و نیازشان را زمزمه کنند، به سراغ دیگهایی میروند که مسئولیت آنها بر عهده خانمهاست. بسیاری از آنها تا دیگ را چند بار هم بزنند، یک دل سیر اشک ریختهاند. بر روی بولتنهایی که در اطراف خیابان نصب شده، زندگینامه امامان نوشته شده است. در جایگاه کنار مسجد، حقوقدان و مشاوران خانواده هم حضور دارند و بسیاری از اهالی در لحظاتی که از کمک کردن فارغ میشوند، به آنها سر میزنند و درباره مشکلات حقوقی و خانوادگی خود مشاوره میگیرند. غرفه سلامت شلوغ است و بسیاری از اهالی به صف ایستادهاند تا قند و فشار خونشان را بهصورت رایگان اندازهگیری کنند. سینیهای چای که در هیئت یا منزل اهالی تهیه میشود، مرتب میان مردم میچرخد تا گلویی تازه کنند.
دمامزنی و کاروان شتر
هرچه به غروب نزدیکتر میشویم، بوی حلیم بیشتر در هوا میپیچد. عطر آبگوشتی هم که برای طباخان پای دیگ و اهالی در مسجد بار گذاشته شده، خوب بلند شده است. صدای سنج و طبلهای گروه دمام زنی مسجد که در میدانگاهی کنار اتوشویی با شور و حرارت مینوازند، احساس حزن و اندوه خاصی را روی چهره اهالی نشانده است. ساعتی است که گروهی با لباسهای سرخ و سبز و شال و کلاهخودهایی بر سر در جایگاه به تماشای هیاهوی مراسم نشستهاند. از ابتدای خیابان که هیبت دستهای شتر نمایان میشود، بچهها فریادزنان به طرف آنها میدوند: «بچهها، شتر...»
در حالی که ساربانها افسار شترها را در دست دارند و به راهنمایی یکی از اعضای هیئت به طرف جایگاه کنار مسجد میآیند، گروه دمامزن که با سینهزنیها و اشک ریختنهای تماشاچیان، خوب دم گرفتهاند، با رسیدن کاروان شتر آرام میگیرند. سرخ و سبز پوشان، گروهی تعزیهخوان هستند که برنامه آنها با فریاد مردی که گویا نقش حر را بازی میکند، آغاز میشود. دیگر در خیابان جای سوزن انداختن نیست و بسیاری از پدران، فرزندانشان را روی دوششان گرفتهاند تا تعزیه را ببینند. جوانی به زحمت جمعیت را از فضای وسط میدانگاهی دور میکند تا تعزیهخوانان فضای کافی برای چرخ زدن و اجرای نمایش داشته باشند. عرق تن شتران و خستگی ساربانان که از راهی دور به محله جلیلی آمدهاند، فرو نشسته. شترها با گندم و یونجهای که جلوشان ریختهاند، دلی از عزا درآوردهاند و مشغول نشخوار هستند. بر روی شترها افرادی که لباسی شبیه لبادهها و عباهای بلند عربی بر تن دارند، مینشینند.
حال و هوای بارانی
عدهای با دیدن سربندهای سبز شترسواران به یاد کاروان اسرای روز عاشورا میافتند و وقتی تعزیه خوانان صحنه جدا شدن سر از تن شهدای کربلا را اجرا میکنند، صورتها از اشک خیس میشود. با آنکه هم زدن دیگهای حلیم با کفگیر و ملاقههای سنگین و دسته بلند، زود طباخان را خسته میکند، هر یک که پای دیگ میایستند، به زحمت و با اصرار دیگران به استراحت و کنار نشستن راضی میشوند. به دور از همه بروبیای داخل میدان و خیابان، چند دختر بچه و پسر بچه در حالی که از جایزههای چیده شده داخل غرفه مسابقات چشم برنمیدارند، برای شرکت در مسابقه جلو میز داوری که مسابقه را برگزار میکند، صف کشیدهاند.
دخترها سورههای کوچک قرآن را که حفظ هستند، میخوانند و از پسرها سؤالهایی درباره وضو و احکام ساده نماز پرسیده میشود. به نظر میرسد پرسشهای مسابقه آسان هستند که هیچ یک از شرکتکنندگان دست خالی از غرفه بیرون نمیروند! در غرفه سلامت، دکتر فراهانی هم به کمک سلامتیاران آمده و در حال معاینه رایگان کسانی است که به او مراجعه کردهاند. روی میزی که جلو مسجد قرار گرفته، کتابهایی با مضمون حجاب چیده شده که میان بانوان توزیع میشود. جوانی که مسئولیت توزیع کتابها را بر عهده دارد، به بانوان توضیح میدهد که با مطالعه کتاب و شرکت در مسابقهای که سؤالهای آن از متن کتاب طراحی شده، برنده جوایز نفیسی میشوند.
مرد جوانی که گویا از بسیجیان پایگاه شهید عبدالهادی است، اعلام میکند که بعد از اقامه نماز مغرب و عشا، سفره آبگوشت در مسجد پهن میشود و همه میتوانند برای خوردن غذا به داخل مسجد بروند. موقع خوردن غذا، عدهای که پای دیگها هستند، همانجا و روی سنگفرش خیابان مشغول خوردن آبگوشت میشوند...
بعد از نماز صبح
شب به نیمه رسیده، ولی در چهره مردمی که هنوز در خیابان مطهری جنوبی جمع هستند، اثری از خستگی دیده نمیشود. گندم و گوشتها دیگر حسابی پخته و لعاب انداختهاند. نوحه و زیارت عاشورا که با صدای غمآلود ملایمی از جایگاه داخل میدانگاهی پخش میشود، در تاریک و روشن فضای زیر سقف سیاهپوش خیابان، حس و حالی خاص به اهالی میبخشد. بانگ اذان صبح روز هفتم شهادت مردان کربلا که از بلندگوی مسجد امام زمان(عج) بلند میشود، ولوله مردم برای وضو و اقامه نماز دیدنی است.
در صفهای نماز مردانه و زنانه تعداد بچههایی که همپای بزرگترها شب زندهداری کردهاند، فراوان است. نماز که تمام میشود، چند نفر پای دیگ مشغول کشیدن حلیم میشوند و چند نفر وظیفه تزیین و توزیع ظرفها را بر عهده میگیرند. دیگر دو سوی خیابان از سیل جمعیت بسته شده و کسانی که ظرف حلیمشان را تحویل گرفتهاند، به سختی از میان جمعیت راه باز میکنند. هنوز سپیده صبح نزده که ۱۰۲ دیگ بزرگ خالی هستند و تعدادی که هنوز نای سرپا ایستادن دارند، آنها را برای شستن میان خود تقسیم میکنند.
یاد شهید نورتقی بهخیر
۱۴ سال پیش من و شهید مجید نورتقی فرمانده سابق پایگاه تصمیم گرفتیم در شب هفتم واقعه کربلا، ۵ دیگ حلیم به نام ۵ تن آل عبا(ع) برپا کنیم. کمکم با اضافه کردن نام دیگر ائمه(ع) تعداد آنها را به ۲۳ دیگ رساندیم و چند سال با همین تعداد برگزار شد. اما با زیاد شدن تعداد اهالی که در این مراسم شرکت میکردند، تعداد دیگها به ۷۲ دیگ رسید.
در این سالها شاهد اشکهای شوق و غصه آدمهای زیادی بودم که پای دیگها میریختند. یکی از آنها پدری بود که بعد از سالها درمان نزد بهترین پزشکان دنیا از فرزنددار شدن ناامید شده بود و با نذر در این مراسم، حاجت گرفته بود. دیگری خانم جوانی بود که با ماشین بنز مدل بالایی از تجریش به جلیلی آمده بود تا حلیم نذری بگیرد و چون غذا تمام شده بود، ذرهای از حلیم را که به کناره دیگ خالی چسبیده بود، به تبرک با خودش برد. یکی از بزرگترین مشکلاتی که ما برای تدارک این مراسم داریم، کمبود دیگ و اجاقهایی است که امانی از هیئتها جمعآوری میکنیم و از اهالی میخواهیم که در تهیه دیگها به ما کنند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۷ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵