همشهری آنلاین- مجتبی صالحی: حاضران در جلسات از او سؤالهایی میپرسند که شاید برای بسیاری از روحانیان غریب باشد. حتی اگر برای نخستین بار، بهمن افروز را ببینی یا همکلامش شوی، آنقدر صمیمانه و خودمانی با تو صحبت میکند که انگار سالهاست او را میشناسی! افروز با همین لحن منبر میرود و سخنرانی میکند. این گزارش درباره حجتالاسلام بهمن افروز و حال و هوای جلسات سخنرانی اوست.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
یک شروع متفاوت
پسران جوان و نوجوان در حالی که مشغول صحبت و بگو و بخند با یکدیگرند، وارد هیئت میشوند. گویا تقریباً همه یکدیگر را میشناسند و هر تازهواردی اول با بقیه احوالپرسی میکند و بعد دنبال جایی برای نشستن میگردد. پیش از آنکه افروز برسد، هیئت پر از جمعیت میشود. در میان آنها چند نفری پا به سن گذاشته هم دیده میشود. افروز در حالی که پسر جوانی دستش را گرفته و همراهیاش میکند، وارد هیئت میشود: «سلام علیکم! » با آنکه افروز اطرافش را نمیبیند، بسیاری از پسران نوجوان به محض آمدنش از جا بلند میشوند.
افروز وقتی از لابهلای کسانی که پای منبرش آمدهاند میگذرد، لبخند شادی روی لبش مینشیند و هنگامی که روی منبر میرود، با همین لبخند صحبتش را آغاز میکند: «خب! خوب که هستید انشاءالله؟ » این شروع خارج از عرف سخنرانی، فقط برای ما تازگی دارد. عدهای در جوابش به «الحمدلله» گفتنی بسنده و جوانترها با شوخطبعی از روزگار و ناخوشیهایشان «نک و نال» میکنند! افروز با لبخند و پرحوصله با آنها همراهی میکند. وقتی او «بسم الله» میگوید، فضا آرام و کمی رسمیتر میشود.
لطف خداوند
تنها دقایقی چشم دوختن بهصورت مشتاق پامنبریهای افروز و گوش کردن به صحبتهای او کافی است تا احساس کنی آنها از شنیدن داستانها و روایات شیرینی که این روحانی جوان درباره لطف و محبت خداوند تعریف میکند، چقدر لذت میبرند! لحن افروز گرم و خوشایند است و وقتی دنیای پر از بخشش و رحمت خداوند را توصیف میکند، برای جوانان زیبا و پرجاذبه مینماید: «خدا هیچوقت از بندهاش قهر نمیکند و همیشه منتظرش است.»
سخنرانی افروز ساعتی طول میکشد و پس از او جوانی که همراهش وارد هیئت شده، مداحی و نوحهخوانی میکند. عزاداران پر حس و حال و جانانه سینه میزنند. وقتی افروز از هیئت بیرون میآید، نوجوانانی که دورش حلقه میزنند، به ما مجال مصاحبه نمیدهند. یکی از آنها درباره راههای توبه و بازگشت از گناه میپرسد و دیگری میخواهد بداند اگر نماز نخواند ولی تمام احکام دین را به جا آورد، خدا از گناهش میگذرد یانه؟ پسر ۱۵، ۱۶ سالهای هم از افروز میخواهد خصوصی و در خلوت حرفهایش را بشنود. شاید نابینایی افروز مهمترین دلیلی باشد که او بیحجب و شرمندگی میتواند درددل کند.
اسلام را دوست دارم
از جوانی که از هیئت بیرون میآید، دلیل نشستنش پای منبر افروز را میپرسم. او که خودش را غلامرضا زینلی و دانشجو معرفی میکند، میگوید: «حاج آقا با سند و روایات محکم، صحبت میکند و چهره اسلام را مهربان و دوستداشتنی نشان میدهد. این مطالب با روحیه جوانان امروز سازگار است اما من آنها را از زبان دیگر روحانیان کمتر شنیدهام. شخصیت بیریا و بیادعای حاج آقا را هم دوست دارم و با شنیدن حرفهای او بیشتر به اسلام علاقهمند شدهام! »
دوستش که تقریباً همسال او و صاحب یک باشگاه ورزشی است، میگوید: «من از محل زندگیام در محله امامزاده حسن(ع) که فاصله زیادی تا هیئت حضرت علی اصغر(ع) دارد، به اینجا میآیم تا حرفهای حاج آقا را بشنوم و در عزاداری هیئت شرکت کنم.» او که افشین منفرد نام دارد، از جوانانی میگوید که با شنیدن سخنرانیهای افروز بسیاری از انحرافاتشان را ترک کردهاند.
کارشناس الهیات
دیدن این فضای صمیمی باعث میشود از این روحانی پرطرفدار بخواهیم برای مصاحبه به دفتر نشریه بیاید. افروز با همان تواضعی که در برخورد با پامنبریهایش دارد، پیشنهاد ما را میپذیرد و یکشنبه صبح همراه همان جوان مداح هیئت، به دفتر نشریه میآید.
بهمن افروز درباره زندگیاش میگوید: «من و برادرم هر ۲ نابینا به دنیا آمدیم. ما در شهرستان زندگی میکردیم و با اینکه پدرم مداح اهلبیت(ع) بود و او و مادرم انسانهایی معتقد به مشیت خداوند بودند، از این اتفاق ضربه روحی شدیدی خوردند. کمکم که بزرگتر شدیم و نشان دادیم با وجود نابینایی، استعداد یادگیری زیادی داریم، خانوادهام به تهران نقل مکان کردند تا امکان تحصیل من و برادرم بیشتر شود. من نزد پدرم بسیاری از احکام دین را آموخته بودم و در شهرستان به تقلید از او برای بچهها مداحی و روضهخوانی میکردم. من میتوانستم قرآن بخوانم و آیات آن را تا اندازهای تفسیر کنم. در مدرسه نابینایان که درس میخواندم، با دیدن کسانی که از زندگی ناامید و گلایهمند بودند، برایشان از کرامت خداوند و زیباییهای زندگی میگفتم و این صحبتها در روحیه آنها تأثیر زیادی داشت.»
روحانی محله سجاد(ع) ادامه میدهد: «کمکم محرم راز و مشاور بسیاری از همکلاسیهایم و حتی خانوادههای آنها شدم و احساس کردم خداوند توانایی بیان احکام اسلام را به من داده است. در دانشگاه رشته الهیات را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم و در مجلس درس مرحوم بهجت، آیت اللهدوزدوزانی، امجد و مجتهدی تهرانی شرکت کردم تا اطلاعاتم در حوزه دین کاملتر شود، بعد لباس روحانیت پوشیدم.»
سراغ حاج آقا را میگیرند
جوانی که همراه افروز است، حسین خلیلینظر، نام دارد. او از رونق مجالس حاج آقا افروز میگوید: «من در یکی از جلسات سخنرانی حاج آقا با ایشان آشنا و شیفته شخصیت بیادعا و اهل علمش شدم. از آن موقع هم مثل یک دوست در کنارش هستم و با میل و علاقه همراهیاش میکنم. حاج آقا در هیئتهای شاهزاده علی اکبر(ع) و شاهزاده علی اصغر(ع) در منطقه ۱۷، هیئتهای عشاق المهدی(ع) و فاطمیون منطقه ۹، دانشگاه افسری امام حسین(ع) و بسیاری هیئتهای دیگر جلسات سخنرانی دارد.»
خلیلینظر که مداح اهلبیت(ع) است، ادامه میدهد: «این روزها در هیئتها موقع سخنرانی تعداد جوانان انگشتشمار است اما برای عزاداری و سینهزنی جوانان حضور چشمگیری دارند. بسیاری از جوانانی که پای منبر حاج آقا افروز مینشینند، کسانی هستند که پیش از این به احکام دینی پایبند نبودند و با صحبتهای ایشان افکارشان تغییر کرده. در بسیاری از هیئتها وقتی حاج آقا یکی، دو جلسه غیبت میکند، همه سراغش را میگیرند.»
خلیلینظر تعریف میکند: «حاج آقا بسیاری مواقع درباره ارزشهای اخلاقی صحبت میکند. یکبار با موضوع احترام به والدین سخنرانی کرد و در جلسه بعدی بعضی از جوانان گفتند که ما به محض رسیدن به خانه، دست مادرمان را بوسیدیم!» بهروز برادر نابینای بهمن افروز هم تا مقطع دکترا در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده است...
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۷ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۸/۱۹