از اینرو حجم زیادی از پژوهشهای فلسفی اسلامی در دوران معاصر اختصاص به شناخت آرای سهروردی دارد. در این میان، اما چند سالی است که توجه سهروردیپژوهان به اندیشههای سیاسی وی نیز معطوف شده؛ امری که در گذشته چندان مورد اعتنا نبود. در این حوزه کتابها و مقالههایی چند نیز نگاشته شده است. اخیرا نیز کتاب «وجوه سیاسی فلسفه شیخ شهابالدین سهروردی» به نگارش رجبعلی اسفندیاری به چاپ رسیده است. او در این کتاب کوشیده تا بنیانهای فلسفه سیاسی شیخ اشراق را از خلال هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی وی استخراج کند. با وی در این زمینه گفتوگویی شده که از پی میآید.
- در آغاز، مختصری در رابطه با زندگی و زمانه سهروردی(به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی) و نیز آثار وی صحبت بفرمایید.
شیخ اشراق از حکمای قرن ششم هجری قمری است. در این عصر، جهان اسلام شاهد تحولات سیاسی- اجتماعی گستردهای بود. گسترش قدرت سلجوقیان و درگیریهای مذهبی در بلاد اسلامی از طرفی و جنگهای صلیبی از سوی دیگر توان و قدرت دولت اسلامی را در این دوران تضعیف کرده بود. اصفهان نیز که محل تحصیل سهروردی بود شاهد نزاع حنفیان و شافعیان بود، در چنین شرایط سختی سهروردی با گرایشهای اسماعیلی مشغول به تحصیل علم و دانش است. در کنار اوضاع نابسامان ایران، حلب که گرایش قبلی در آن سابقه داشت، برای پذیرش افکار ایشان مناسب مینمود.
سهروردی پس از اتمام تحصیلات متداول آن زمان شروع به مسافرت در سرتاسر ایران کرد و با مشایخ صوفیه ملاقات میکرد و از تعالیم آنان بهره میگرفت. در یکی از این مسافرتها که از سوریه میگذشت در حلب ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، فرمانروای مشهور مسلمین را ملاقات میکند و با خواهش او در قصر وی میماند.
در این بارگاه بود که مورد بیمهری مقامات مذهبی شهر قرار میگیرد و به فساد عقیده متهم میشود و در سن 38سالگی به قتل میرسد. مهمترین اثری که شرح زندگی و حوادث ایام سهروردی را به خوبی تبیین کرده است کتاب « نزهه الارواح و روضه لافراح» شمسالدین محمد شهرزوری است. شهرزوری خود شاگرد با واسطه شیخ اشراق است و به خوبی زندگی وی را تشریح میکند و جایگاه وی را در میان حکمای قبل بیان میکند. شهرزوری شیخ اشراق را به لحاظ جایگاه علمی، جامع حکمت بحثی و حکمت ذوقی میداند. عمدهترین اثر سهروردی کتاب حکمتالاشراق ایشان است که به تنهایی تمامی اندیشههای این حکیم فرزانه را در خود دارد. بهطور کلی آثار سهروردی را به 3دسته میتوان تقسیم کرد: آثار فلسفی، آثار و رسالههای تمثیلی عربی و فارسی و عبادات و ادعیه و سایر مقالات ایشان که دربردارنده کلمات قصار و بیانات موجز ایشان است.
- چه افراد و یا مشربهای فکری بر شکلگیری اندیشههای سهروردی تاثیرگذار بودند؟
سهروردی در جوانی مجذوب حلاج شده بود و خود نیز به سرنوشت او گرفتار شد. وی به گونهای متأثر از امام محمدغزالی و کتاب معروف او«مشکوه الانوار» بود. این کتاب در تنظیم و تدوین تعالیم اشراقی سهروردی نقش بسزایی داشته است. بایزید بسطامی، حسینبنمنصور حلاج، شیخ ابوالحسن خرقانی که نمایندگان کامل فیلسوفان حقیقی هستند نیز بر سهروردی تاثیر گذاردند. سهروردی خود تصریح میکند که از فلسفه یونان باستان و مشرب پهلویون ایرانی الهام گرفته است. ایشان رمزها و واژههای خسروانی ایران باستان را به کار میگیرد و آثار یونانی نیز از جمله منابعی است که از حوزه اسکندریه و منطقه شامات به او رسیده است.
- مراد سـهروردی از حکـمت و به ویژه حکمت لدنی و حکمت عتیق چیست؟
از نظر سهروردی حکمت الهی از جانب خداوند و از طریق وحی به ادریس پیغمبر یا هرمس رسیده است. سپس این حکمت به دو شاخه تقسیم شد که یکی به ایران آمد و دیگری به مصر رفت و از آنجا به یونان رفته و سپس وارد تمدن اسلامی شد. سهروردی خود را نقطه کانونی دانسته که این دو میراث حکمتی را که از شاخه واحد نخستین پیدا شده دوباره به نقطه واحد رسانده است.
اندیشه وی بر آن بود که از طرفی حکمت زردشت و افلاطون را با یکدیگر ترکیب کند و از طرف دیگر، حکمت واحد و کلی و جاودانهای را به وجود آورد که از آموزههای دینی و اسلامی برخوردار باشد.
شیخ اشراق از جمله کسانی است که برای حکمت عتیق اهمیت فراوان قائل شده و حکمای باستان را در درک حقیقت مصیب دانسته است وی به همان اندازه که به حکمای قدیم مشرق زمین اهمیت میدهد به حکمای قدیم مغرب زمین نیز توجه میکند. حکمایی که سهروردی از آنان به خلیفهالله تعبیر میکند از راه تجربه اشراقی و حکمت ذوقی به حقایق دست مییابند و به آموختن نیازی ندارند و حق مطلب را بدون مطالعه کتاب درک میکنند؛ درواقع به گفته ایشان حدس قوی است که این افراد را خلیفه روی زمین میکند. این همان حکمت لدنی است که سهروردی از آن یاد میکند.
- ماهیت حکمت ذوقی و مبانی نظری آن نزد سهروردی چیست؟
حکمت ذوقی سهروردی بر دو پایه استدلال و اشراق استوار است. اشراق همان ظهور نور الهی بر دل و جان سالک و پرتو افکندن آن انوار قاهره عقلی بر قلب و پرتوپذیر شدن قلب از لمعان آن نور قاهر است. فلاسفه معاصر معتقدند سهروردی از ابتدا ذوق اشراقی داشته و حتی قواعد فلسفه مشاء را با توجه به ذوق اشراقی خود تدوین و تفسیر کرده است. روش شیخ اشراق این بود که برای پیروان خود قاعده مشائیان را بیان میکرد و سپس آنان را به حکمت ذوقی ارجاع میداد.
- آیا میان حکمت ذوقی و فلسفه سیاسی شیخ اشراق رابطهای وجود دارد؟
فـلسفه سیــاسی سهروردی که درباره آن سخن خواهیم گفت از حکمت ذوقی وی سرچشمه میگیرد. این حکمت تنها به دریافت روش شهود و حکمت ذوقی نزد ایرانیان باستان اکتفا نکرد بلکه با بهرهگیری از کاربردهای این روش در حکمت یونانی، روشی نوین در ساحت فلسفه ایجاد کرد. نکته محوری در فلسفه سیاسی سهروردی حاکمیت و رهبری حکیم متأله است. در فلسفه سیاسی سهروردی، حکیمی الهی که متوغل و فرو رفته در تأله باشد، شأن و منزلتی بالاتر نسبت به حکمای دیگر دارد. در نظر او اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متأله قرار گیرد، زمانه آن حکیم بس نورانی و درخشان خواهد بود و بر عکس، اگر جهان از تدبیر حکیمی الهی خالی باشد، ظلمتها و تاریکیها بر عالم و مردم آن چیره میشود.
در جهان پرهیاهوی امروز میتوان به عمق سخن سهروردی پی برد. امروز حاکمیت نظام جهانی مبتنی بر فلسفه لیبرالیستی به عجز و ناتوانی خود اعتراف کرده و لیبرال دمکراسی غرب برای جبران خلأهای خود به اخلاق روی میآورد. سهروردی نسخه حاکمیت جهانی را ترسیم میکند و ریاستی را مطلوب میداند که از راه چیرگی نباشد؛ بنابراین با توجه به مبانی حکمت ذوقی، نوع نگاه به سیاست، حاکمیت، قدرت و رهبری متفاوت خواهد بود.
- با توجه به آنکه شما درباره فلسفه و آرای سیاسی سهروردی پژوهش کردهاید این فلسفه سیاسی از چه مبانیای تشکیل شده است؟
وقتی سخن از مبانی فلسفه سیاسی اندیشمندی میشود به شکل منطقی به سراغ مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی، انسانشناختی و غایتشناختی او میروند. برای بررسی اندیشه سیاسی شیخ اشراق بنده نیز از این الگو پیروی کردهام و در کتاب «وجوه سیاسی فلسفه شیخ شهابالدین سهروردی»، قبل از ورود به بحث مبانی، روششناسی اندیشه سیاسی شیخ اشراق مورد بررسی قرار گرفت و در این بحث، با اشاره به دوگانگی شناخت در اندیشه سیاسی شیخ اشراق به بیان جایگاه و اعتبار قوه مشهود در فلسفه سیاسی ایشان پرداختیم. در ادامه بحث مبانی نظری حکمت ذوقی با عناوین معرفتشناسی، هـستیشنـاسی، انـسانشنـاسی و غایتشناسی بررسی شد.
کلیدیترین مفهوم اندیشه سیاسی شیخ اشراق مفهوم نور است. وی در بحث شناخت عالم، عالم نور را در مقابل عالم ظلمت قرار میدهد و نور را محتوای هستی و ظلمت و حد و مرز و قالب آن معرفی میکند. سهروردی با مقابل هم قرار دادن نورو ظلمت، نور را محتوای هستی و ظلمت را حد و مرز و قالب آن معرفی میکند. سهروردی با مقابل هم قرار دادن نور و ظلمت شکل خاصی از جهانشناسی را ارائه میکند که در آن جهان موجودات در تحت قمر در درون خود، تنها با اتصال به جهان مافوق قمر میتواند از نور و ضوء بهره بگیرد. با این بیان برای شناخت هستی از نورالانوار شروع میکند. شیخ اشراق در بحث انسانشناسی با اثبات این نکته که نفس ناطقه انسانی جوهری روحانی دارد به اختلاف نفوس انسان اشاره میکند و نفوس قوی، شریف، خیر، حکیم، رحیم و حر را معلول نفوس عالیترین و بزرگترین و روشنترین کواکب از اجرام سماوی میداند و نفس ضعیف، خسیس، جاهل، شریر و قاسی را معلول نفوس فروترین و کوچکترین از سماویات میداند. وی انسانها را دارای جوهر متفاوت میداند، لذا احوال نفوس آنها را نیز به طور طبیعی مختلف میداند. سهروردی در بحث انسانشناسی به بیان احوال نفوس دوازدهگانه میپردازد و از این نفوس، نفسهای قابل تعلیم را معرفی میکند. شیخ اشراق کمال انسان را در تجرد از ماده به اندازه طاقت و تشبه به مبادی میداند و معتقد است که اگر انسان عفت، شجاعت و حکمت عملی را به دست آورد، حصول این ملکات اخلاق و علوم برای او لذتی وصفناشدنی ایجاد میکند.
- این مبانی (فلسفه سیاسی) از چه روشی استنتاج میشود و بهطور خاص جایگاه قوه شهود در فلسفه سیاسی وی را تبیین کنید؟
سهروردی در کتاب حکمتالاشراق در بحث و شناخت، اختلاف میان حکما را تنها در الفاظ و عبارات و از جهت اختلاف در عادات و روش آنها میداند و با بیان تمایز میان روشهای کسب معرفت، معرفت شهودی را بر سایر معارف مقدم میدارد. ویژگی اساسی نظریه اشراقی سهروردی این است که وی به شناختی رسیده که تنها نظری نیست بلکه اشراقی و رستگارکننده است. شیخ اشراق با تلفیق شناخت نظری و عملی و با گرایش به پیوند دوباره با حکمت الهی نور- که حکمای ایران باستان مبشر آن بودند- چشمانداز جدیدی به مباحث حکمت بهطور کلی و حکمت سیاسی بهطور خاص باز میکند. معروف است که سهروردی شناخت شهودی را در رؤیایی از ارسطو آموخته است. در اینرؤیا ارسطو به سهروردی میگوید که به خویشتن خود برگردد. این پاسخ و سؤالهای بعدی که پرسیده میشود حکایت از نوعی ارشاد تدریجی برای رسیدن بهخودشناسی دارد؛ نوعی شناخت شهودی که نفس در آن، خود را میبیند و با این بینش همهچیز را به رمز و نماد برمیگرداند، آدمی را به شناخت اشراقی میرساند که نجاتبخش و رستگارکننده است چون اندام اینگونه معرفت درتعقل بشری، عقل قدسی است. این شناخت، همه دادههای مادی حواس را به ارقام و رموز معنویای برمیگرداند که تنها در عالم مثالی نفس نمودار است لذا در شناخت شهودی، حواس ظاهری انسان استحاله میشود به حواس درونی و معنوی. سهروردی خود را مجهز به این نوع شناخت میکند و معتقد است که پیشینیان او تنها به اجمال آن آگاه بودهاند و مدعی است که این حکمت را در مسیر خاص خود تنظیم کرده و گسترش داده است.
- بنابراین میتوان گفت که سیاست در فلسفه سهروردی از جایگاه خاصی برخوردار است؟
همینطور است. سهروردی همانند سایر فلاسفه اسلامی حکمت را به 2دسته نظری و عملی و حکمت عملی را به 3دسته خلقیه، منزلیه و مدینه تقسیم میکند و در بحث حکمت مدینه جایگاهی برای سیاست قائل است. شیخ اشراق مانند فارابی بحثی مستقل از مدینهها ندارد اما با نگاهی کلی به سیاست در پی رهبری فرزانه برای مدینه است تا آن را به عالم ما فوق قمر متصل سازد. از آنجا که وی عالم را نردبان ورود به عالم عقل و معنا تصور میکند، سیاست را به منزله ابزاری برای نیل به سعادت مینگرد. بر این اساس درصدد است تا با ارشاد خلق و هدایت آنها برای رسیدن به عالم معنا، به رهبری حکیم متأله دست یابد. سهروردی در بحث انسانشناسی به تعلقات انسان به جهان مادی اشاره میکند و زندگی دنیوی را با 3 نوع معرفت همراه میداند؛ معرفت نفس، معرفت خداوند، معرفت فرایض و سنن شرعی از خوردن و پوشیدن. قسم سوم این معارف به نگاه انسان به زندگی دنیوی اشاره میکند و از این رهگذر سهروردی به سیاست از باب تداوم، توسعه و تعالی زندگی دنیوی نظر میافکند زیرا شناخت واجبات و سنتهای شرعی در نظر وی، شناخت نیازهای دنیوی انسان است که قانونگذاری و تشریع بر مبنای آن صورت میگیرد.در یک کلام میتوان این تعبیر را درخصوص نوع نگاه سهروردی به سیاست بیان کرد که باورهای او بر پایه اعتبار افراد دانا و حکیم و یا به عبارتی همان حکیم حاکم افلاطونی استوار است.
- مفهوم حکومت در اندیشه سیاسی سهروردی به چه معناست و ضرورت آن از دیدگاه وی چیست؟
سهروردی برای اثبات ضرورت حکومت ابتدا به ضرورت زندگی جمعی و نبوت اشاره میکند و از این رهگذر به حکومت حکیم متأله میرسد. وی وجود نبی و رهبر را لطف به انسانها از سوی پروردگار عالم میداند و ضمن تشریح ضرورت هدایت، رسالت، شریعت و نبوت، حکمت را به نبوت متصل میکند و اصل سیاستمداری خود را تکمیل میکند. سهروردی بهصورت مستقیم به تعریف مفاهیمی چون دولت و حکومت نمیپردازد اما حول محور حکیم متأله این مفاهیم نیز معنا پیدا میکند. شیخ اشراق رئیس مدینه را در هر عصر«خلیفهالله» میداند. از نظر او ریاست یا تأله میتواند با هم در شخصی واحد ظاهر شود که همان خلیفهالله است و حکما فرمانهای خداوند را دریافت میکنند و این امر به آنها قدرت و اقتدار میبخشد. دولت مقتدری که سهروردی از آن یاد میکند حکیمی است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست پیدا میکند که میتواند هدایت بشر را در دست گیرد. نظام سیاسیای که سهروردی ترسیم میکند، مبتنی بر حاکمیت داناترین افراد جامعه است. در راس هرم قدرت چنین نظامی، حکیمی فرو رفته در تأله و بحث وجود دارد که تمامی خواستهها و نیازهای جامعه خود را درک میکند.
- این حاکم مطلوب(حکیم متأله) از چه ویژگیهایی برخوردار است؟
حاکم مطلوب سهروردی، حکیمی است که از خداوند الهام میگیرد و به واسطه ارتباط با خداوند، صاحب کرامات است تا اهل مدینه با دیدن کرامات او از وی فرمان ببرند. سهروردی خود در سلوک معنوی از شهود و اندیشه استفاده کرده است و دیگران را هم به طی همین طریق توصیه میکند.
او منشأ علم خود را استشراق دانسته و برهان را تنها موید آن نقل میکند؛ بنابراین در دستگاه فلسفی او کشف و شهود حرف اول را میزند و دولت مورد قبول ایشان نیز دولتی است که مبتنی بر چنین یافتههایی باشد. از نگاه شیخ اشراق، حکیم متأله که به کشف و شهود رسیده است کسی است که جسم او مانند پیراهن شده، گه گاه از تن بیرون میآید و گاه در تن میماند، هیچکس نمیتواند چنین باشد مگر آنکه به واسطه خمیر مایه و فطرت مقدسه به حکمت اشراقی دست یابد و به مانند پیراهن پوشیدن و از تن در آوردن مجرب شود. چنین شخصی به جانب نور عروج میکند و اگر مایل باشد و لازم بداند به هر صورت که خود برگزیند متظاهر میشود و در این حال او به ذات خویش فرزند عالم نور است.
به همین مقدار توضیح بسنده میکنیم و توضیح و تفصیل بیشتر را ارجاع میدهیم به منابع مکتوب.