همشهری آنلاین-هوشنگ صدفی: در بدو ورود به اتحادیه مکانیسینهای تهران، این جمله به چشم میخورد: «لطفا با لباس روغنی وارد نشوید». البته این روزها کار مکانیکی به خاطر تغییرات نوع موتور اتومبیلها دیگر نیازی به لباس روغنی ندارد. در طول این سالها بهعنوان کاسب و رزمنده همیشه در پی آن بوده که به مردم و جامعه اسلامی خدمت کند.
از پارچهبافی تا مکانیکی
حاج رضا نیک آئین، درباره محل تولد و خانوادهاش میگوید: «در سال ۱۳۱۶ در شهرستان کوهپایه اصفهان به دنیا آمدم. فرزند اول خانواده بودم. ما ۵ برادر و ۲ خواهر بودیم. پدرم حاج جعفر، کارش پارچهبافی بود و قریب ۱۰۰ تا شاگرد و کارگر داشت که در کوهپایه و روستاهای آن برای پدرم با دستگاههای سنتی طاقههای پارچه میبافتند. او طاقههای پارچه را برای فروش به شریکش در اصفهان میفرستاد. در شش سالگی به تشویق عبدالرسول جهانمردی، مدیر فرهنگ کوهپایه به دبستان سروش رفتم. این مرد به در خانه تک تک اهالی پسردار کوهپایه میرفت و آنها را برای درس خواندن تشویق میکرد. سال اول توانست حدود ۱۰ بچه را برای درس خواندن تشویق کند اما سال بعد قریب ۱۰۰ نفر را به دبستان سروش جذب کرد. »
بیتفاوت نبودم
وی شرح ماجرای زندگیاش را برای ما چنین ادامه میدهد: «در۱۲ سالگی گواهینامه ششم ابتدایی را گرفتم، هرچند که آن زمان به نسبت سنم شش ماه زودتر به دبستان رفته بودم. گرفتن تصدیق پایان ابتدایی از اداره فرهنگ دشواری خاص خود را داشت. با راهنمایی خدابیامرز جهانمردی، مدیر فرهنگ اصفهان تصدیق ششم ابتدایی را امضا کرد. تابستان بعد از تعطیل دبستان آدم بیتفاوتی نبودم و اغلب اوقات در مغازه خواروبارفروشی پدر به او کمک میکردم. پدرم علاوه بر تأمین مایحتاج کارگران بهصورت نسیه، نخ و لوازم پارچهبافی را در اختیار آنها قرار میداد. خودم بعدها، پارچهبافی را یاد گرفتم. خوشبختانه پدر باسوادی داشتم از اینرو در ماه مبارک رمضان شبخوانی سحر و چاوشخوانی را انجام میداد. »
راهاندازی مکانیکی در تهران
حاج رضا نیک آیین درباره انگیزه ورودش به شغل مکانیکی میگوید: «برای ادامه تحصیل و کار به اصفهان آمدم و تا مقطع سیکل تحصیل را ادامه دادم. مدتی در اصفهان پیش اوستا بمانعلی مکانیک کار کردم. آدم خوبی بود و به شاگردانش کار مکانیکی یاد میداد. یکی از اقوام به پدرم پیشنهاد کرد برای کار بنایی و معماری روانه تهران شویم، کار بنایی در تهران دوامی نداشت و به ناچار به کوهپایه برگشتم. رفت و آمد به قم، کوهپایه و اصفهان نهایتاً مرا به شغل مکانیکی علاقهمند کرد.
در سال ۱۳۴۰ به همراه رفیقم عباس صادقی، قرار گذاشتیم مغازه مکانیکی در تهران باز کنیم. با پسانداز خودم و کمک مالی پدر توانستیم در گاراژ یکتای خیابان شهباز جنوبی، حوالی میدان خراسان دو مغازه به مبلغ ۴ هزار تومان بخریم. » اما سالهای بعد، سرنوشت بر این امر استوار شد که مکانیک ماندگار گزارش ما، خودش آستینهایش را بالا زده و برای خودش، یک مغازه مستقل بخرد و مستقلاً برای خودش کار کند. داستان این انتخاب مکانیک محله را میخوانیم: «سه سالی با شریکم در این گاراژ کار کردیم اما بعدها کنار گاراژ اتوسیر فروتن مغازه مکانیکی خریدم که به تنهایی آن را اداره میکردم. در آن سالها تا حد زیادی توانستم درباره اتومبیلهای شورلت، دوج و سایر اتومبیلهای امریکایی و انگلیسی شناخت پیدا کنم. یاد گرفتن درباره ماهیت موتور اتومبیلها به عهده مکانیک بود. چرا که آن زمان قیمت اتومبیلهای امریکایی حدود ۳ هزار تومان بود و قیمت خرید هر موتور اتومبیل حدود ۱۰۰ تومان بود. با توجه به علاقه فنی سعی کردم بخش زیادی از کارهای مکانیکی را خودجوش یاد بگیرم. »
علاقهای به پشت میز نداشتم
حاج رضا اشاره میکند که از همان ابتدا، علاقهای به کارهای دولتی و پشت میزی نداشته است. او در اینباره میگوید: «اصولاً علاقهای به کارهای دولتی نداشتم، پدرم میگفت به خاطر سوادی که داشت قرار بود با درجه افسری، بعد از خدمت سربازی استخدام شود اما در خدمت نظام نماند و نهایتاً سه روز بازداشت شد، به همین خاطر خاطره خوبی از کار دولتی نداشتم. به توصیه اوستا بمانعلی در باره کارهایی که تجربه نداشتم اتومبیل تعمیری جدید را دست شاگردانم نمیدادم، بلکه با دقت و وسواس آن را باز میکردم تا بلکه عیب موتور یا اتومبیل را پیدا کنم. هرچند که در طول کار به شاگردانم هر آنچه را که بلد بودم یاد میدادم. در آن زمان هرکس که توان درس خواندن نداشت اغلب به دنبال کارهای صنعتی بود. »
مکانیکی انقلابی
حاج رضا، البته تنها سرش به موتور و تنظیم موتور و مکانیکی گرم نبود. او حواسش به اتفاقات اجتماعی و سیاسی اطرافش هم بود. ارتباط او با افراد مبارز انقلاب اسلامی بهخصوص خانواده مرحوم عسگراولادی، او را با مفاهیم انقلاب اسلامی همراه ساخته بود. هر چند که تجربه زندانی شدن به خاطر وقایع ۱۵ خرداد سال ۴۲ را در شریفآباد داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همکاری خوبی را با نهادهای انقلابی داشت. از سال ۵۹ بهطور مداوم در اتحادیه مکانیسینهای اتومبیل جزو هیئت مدیره نقش پررنگی داشته است. وقوع جنگ تحمیلی پای او و دوستان فنیاش را به جبهههای جنگ تحمیلی باز کرد. حاصل این ۸ سال دفاع مقدس در کسوت رزمندگان حوزه فنی در قالب کتاب «لشگر آچار به دستها» به رشته تحریر درآمده است.
حاج رضا نیک آیین از خاطرات دفاع مقدس میگوید:
ستاد آچاربهدستها در جبههها
در طول گفتوگو به این نکته پی بردیم که وی در طول ۸ سال دفاع مقدس از جمله افراد آچار به دستی بوده که برای حمایت از رزمندگان در جبهههای جنوب وغرب به همراه ۴۸ هزار نفر از نیروهای فنی این کشور به یاری آنان شتافته است. خاطرات وی از ۸ سال دفاع مقدس و تلاش نیروهای فنی در جبههها هم اینک تحت عنوان «لشگر آچار به دستها» توسط سعید علامیان به نگارش در آمده که محمل خوبی برای مطالعه علاقهمندان آثار دفاع مقدس در زمینه فعالیت رزمندگان حوزه فنی است. وی با اشاره به همکاریاش در ستاد آچار فرانسه در جبههها میگوید: با شروع نخستین جرقههای جنگ تحمیلی توسط صدام حسین، همراه همکاران به فرودگاه قلعه مرغی رفتیم و خودروهای صدمه دیده نیروی هوایی و پدافند هوایی را بازسازی کردیم. تا دو ماه اول جنگ به ارتش کمک میکردیم. سپاه هنوز نیروهای فنی راهاندازی نکرده بود. در آبان سال ۵۹ با همیاری محمدصادق بنایی، حسن رضایی، مرحوم سیدجواد رابط و رئیسان سایر اتحادیههای فنی نخستین ستاد پشتیبانی اتحادیههای فنی و صنعتی تهران را برای حمایت از رزمندگان اسلام راهاندازی کردیم.
نخستین تجربه همکاری در روزهای آغازین جنگ با ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران و ارتش گره خورد. بعد از آن در قالب بسیجیان ستاد آچار فرانسه درلشگرهای مختلف با سپاه و ارتش همکاری کردیم. بعدها در هر لشگر عملیاتی یک گردان ۱۰۰ نفره در قالب تیمهای ۱۰ نفره فنی شکل گرفت که تا پایان جنگ تحمیلی خدمات قابل توجهی را در بدترین شرایط به رزمندگان ارائه میکردند. وی خاطرنشان میکند: تجربه همکاری تنها به جغرافیای جنگ تحمیلی ختم نمیشد، بعد از جنگ، راهاندازی چاههای آب آشامیدنی در مناطق خراسان جنوبی، رضوی و مناطق مرزی از جمله خدماتی بود که به مردم ارائه کردیم. تعمیر و بازسازی خودروهای جنگی، تعمیر و بازسازی موتورهای برق، راهاندازی حمام صحرایی، شیمیایی، تولید خمپارههای ۱۲۰ و ۶۰ در پشت جبهه با همکاری ستاد فنی جبههها از مجموعه خدماتی بود که نیروهای فنی ستادبه رزمندگان ارائه میکردند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۲ در تاریخ ۱۳۹۳/۰۱/۲۳