تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۸۵ - ۰۴:۴۸

ترجمه -مریم دری‌منش: یکشنبه هفته گذشته اووه زیلر 70 ساله شد. به همین مناسبت خبرنگار دی‌ولت با وی گفت وگویی ترتیب داده است. آنها همدیگر را در «لیند‌نهوف» ملاقات کردند، جایی که زیلر می‌خواست.

 رستوران به سبک روستایی تزئین شده است. بر روی دیوار رستوران تصاویر سیاه و سفید قاب شده‌ای از فوتبال و در میان آنها تصاویر ملی‌پوش سابق آلمان، اووه زیلر دیده می‌شود.  نزدیکی رستوران جایی است که باشگاه هامبورگ جوانان را آموزش می‌دهد.

 زیلر در این منطقه همواره از فوتبال صحبت می‌کند، اینجا با همسرش ایلکا آشنا شده و تا امروز نیز در همین جا زندگی می‌کنند. وی به گونه‌ای می‌نشیند که بتواند از تراس بیرون را تماشا کند. یک روز زیبای آفتابی است و زیلر شروع می‌کند به صحبت در مورد فضایل اخلاقی از میان رفته و زندگی به عنوان قهرمان ملی. در پایان هم می‌گوید: «اگر از دنیا بروم می‌توانم بگویم به وظیفه‌ام عمل کرده‌ام.»

می‌گویند همیشه مهاجمان جایی می‌ایستند که باید بایستند. آیا در مورد شما نیز این عبارت صدق می‌کند آقای زیلر؟
- بله، زمان ما که این طور بود. مثلاً ما در یک قطعه زمین متروکه یک زمین فوتبال ساخته بودیم. من در آنجا تمرین برگردان و ضربه با سر می‌کردم. در کنار این زمین یک دیوار سنگی ساخته و روی آن را با حلبی پوشانده و برای خودمان یک کلوپ درست کرده‌ بودیم. یک بار یکی از جوانان تیم سنگی را روی سقف پرتاب کرد تا به اصطلاح آن را محکم کند، اما اشتباهاً کمی دورتر آن را پرت کرد. من هم در طرف دیگر ایستاده بودم و آن سنگ دقیقاً به سر من اصابت کرد.

 بعد چه شد؟
- با این که کلاه به سر داشتم، سرم شروع به خونریزی کرد. وقتی شب به خانه برگشتم خون از دو طرف صورتم جاری بود. سرم را پانسمان کردم، اما فردایش دوباره بازی کردم. پدرم یک مشوق واقعی برایم بود که حتی با پای آسیب دیده هم فوتبال بازی می‌کرد.

 یک الگو؟
- بله، قطعاً. او به من یاد داد که ناله و شکایت نکنم. وقتی از چیزی ناراحت می‌شدم می‌گفت این قدر حساس و زودرنج نباش. همه چیز را از اول شروع کن.

 امروز فوتبالیست‌ها با کوچکترین برخوردی روی زمین می‌افتند و به خودشان می‌پیچند.
- این کار آنها بی‌اندازه مرا عصبی می‌کند. شغل آنها فوتبال بازی کردن است. باید مبارزه کنند. الان فوتبال در سرتاسر دنیا گسترده شده و این را همه قبول دارند. اما من معتقدم وقتی کسی واقعاً می‌خواهد شغلش را ادامه دهد باید درستکار باشد.

 برخی می گویند که دیگر در فوتبال جایی برای شرافت و درستکاری باقی نمانده است شما چه می گوئید.
- تا حدودی این گفته درست است. قبلاً ما به ایتالیایی‌ها دشنام می‌دادیم چون بی‌خودی خودشان را به زمین زده و ناله می‌کردند و خلاصه نقش بازی می‌کردند، اما الان ما آلمانی‌ها از آنها بدتر شده‌ایم. این مرا آزار می‌دهد. ورزشی بودن این است که سخت کار کنی ولی جوانمرد باقی بمانی. این الکی پنالتی گرفتن‌ها و این پرت شدن‌ها را نمی‌توانم ببینم. باید این مسائل کوچک از جوانی آموزش داده شود.

 اما به شما یاد داده شد که انتقادات و اعتراضات را بشنوید و دم برنیاورید.
- الان به شما می‌گویم. من آموزش کار در مؤسسه حمل و نقل را دیده‌ام. تا ساعت ده و یازده باید کار می‌کردم، ولی فکر نکنید که والدینم با من اظهار همدردی می‌کردند. یک بار به خانه آمدم و گفتم که رئیسم یک سیلی به صورتم زده است. آن وقت مادرم فقط گفت: «حتماً سزاوار آن بوده‌ای». این قبیل برخوردها است که انسان را می‌‌سازد.

شما از زوال ارزش‌ها در فوتبال سخن می‌گویید. آیا این موضوع در مورد جامعه هم صحت دارد؟
- صددرصد. جامعه‌ای که همه ارزش‌هایش از دست رفته باشد نمی‌تواند مدتی طولانی دوام بیاورد. وقتی مدیران بزرگ هیچ مسئولیتی در قبال مردم احساس نکنند همین می‌شود. احساس می‌کنم هر کس فقط به این فکر است که دیگران را خراب کرده تا بتواند جیب خودش را پر کند. وقتی یک نفر در مدت دو سال و نیم چند میلیارد بیشتر از بقیه پول درمی‌آورد حتماً 5000 نفر را دچار بیکاری می‌کند.

 آیا ارزش‌هایی مثل صداقت و شرافت را می‌توان دوباره برگرداند؟
- بله می‌توان. اما به اعتقاد من برخی ارزش‌ها آن قدر سقوط کرده‌اند که به سختی می‌توان آنها را نجات داد.

 شما خیلی به مردم نزدیک هستید. چگونه پس از این همه سال هنوز هم این قدر سنتی و مردمی باقی مانده‌اید؟
- به نظر من زیباترین چیز در دنیا معمولی بودن است. نیازی نیست این همه مشکل برای خودمان بتراشیم. به قدر کافی در دنیا دیوانه وجود دارد. من از این که مردم از دیدنم خوشحال می‌شوند لذت می‌برم.

 فکر می‌کنید چگونه است که برخی از جوانان شیفته شما هستند در حالی که هیچ‌گاه بازی‌های شما را ندیده‌اید؟
- برای خودم هم عجیب است که می‌بینم هنوز هم جوانان از من امضاء می‌خواهند، هر چه باشد الان 34 سال است که از میادین فوتبال دور هستم.

 آیا اگر زمان به عقب برمی‌گشت همین راه را ادامه می‌دادید؟ فوتبالیست شدن، 64 سال عضو هامبورگ ماندن، 47 سال زندگی مشترک داشتن؟
- بله، یک بار دیگر همه این کارها را انجام می‌دادم؛ همسرم، باشگاهم. من الان در آلمان درآمد خوبی هم دارم.

 شما نظر کاملاً خاصی درباره پول دارید.
- من از اولین دستمزد کارآموزی‌ام یک جفت کفش خریدم. قبلاً یواشکی کفش‌های خواهرم را برمی‌داشتم تا بتوانم بازی کنم، این چیزها فراموش نمی‌شود. کسی که در کودکی بزرگ می‌شود پول برایش هیچ‌گاه اهمیت نخواهد داشت. این را در مذاکراتم با اینترمیلان در سال 1961 نشان دادم.

 یک داستان باور نکردنی. شما پیشنهاد میلیونی میلانی‌ها را رد کردید و به‌ازای چند صد مارک به بازی در هامبورگ ادامه دادید.
- هیچ وقت در این خصوص صحبت نکردم اما امروز می‌توانم. آنها 000/900 مارک به من پیشنهاد دادند و وقتی آن را رد کردم مبلغ قرارداد را تا یک میلیون، بعد یک میلیون و صد و بعد یک میلیون و دویست هزار مارک افزایش دادند. آن هم با تسهیلات جانبی: مدرسه بین‌المللی برای فرزندانم، حق بیمه و مسکن رایگان. همه چیز فراهم بود. آنها تا امروز هم نتوانسته‌اند درک کنند که چرا به میلان نرفتم.

 بعداً پشیمان نشدید که پیشنهادشان را رد کردید؟
- نه، ابداً. بر عکس نمی‌توانم بفهمم که الان فوتبالیست‌هایی وجود دارند که هیچ وقت فکر نمی‌کنند چقدر خوشبخت هستند که فوتبال بازی می‌کنند، تفریح می‌کنند و این قدر درآمد دارند. جای خالی قدرشناسی کاملاً در دنیای فوتبال احساس می‌شود.

 مثل شما که این‌قدر قدرشناس همسرتان ایلکا هستید؟
- البته. مورد ما برمی‌گردد به حس اعتماد. ما همیشه به یکدیگر اعتماد داشته و به دیگری توجه داریم. از ابتدای زندگی مشترکمان هم با هم عهد کردیم که هیچ وقت با دعوا و مشاجره خانه را ترک نکنیم و قبل از هر اقدامی اول حرفمان را بزنیم و چیزی را در دلمان
نگه نداریم.

 در واقع می‌توان گفت همسر شما به نوعی مدیر برنامه‌های شما هم هست.
- او همیشه مراقب مسائل مالی‌مان بوده و تا امروز هم  همین طور بوده است. من از او پول توجیبی می‌گیرم. او همه امور خانواده را هم مدیریت می‌کند. مثلاً همیشه پولی را پنهانی در جیب من می‌گذارد تا بتوانم با آن برای بچه‌ها چیزهایی بخرم. او به من می‌گوید: تو به ندرت در خانه هستی، بنابر این هیچ‌گاه نباید در خانه اوقات تلخی کنی و من هم می پذیرم.

 47 سال زندگی مشترک. شما از این لحاظ هم یک فوتبالیست استثنایی هستید.
- بله، از این لحاظ قدیمی و دمده هستم.

 نظرتان در مورد بکن بائر و ازدواج اخیرش چیست؟
- انسان‌ها با هم فرق دارند و هر کس مسئول اعمال خودش است. من و همسرم نمی‌توانیم این گونه رفتار کنیم.

 شما سه دختر دارید. از این که پسر ندارید ناراحت نیستید؟
- طبیعی است که دلم می‌خواست از میان سه فرزندم یکی از آنها پسر باشد، همسرم هم همین را می‌خواست. اما الان از داشتن دخترهایم کاملاً خوشحال و راضی هستم. اگر پسر داشتم وضعیت سختی پیدا می‌کرد چون همیشه پسرها با پدرشان مقایسه می‌شوند. این را در مورد ولفگانگ اووه رات و همچنین فرانتس بکن بائر دیده‌ام.

 دو تن از برادرزاده‌های شما فوتبال بازی می‌کنند. در مورد آنها مشکلی وجود ندارد؟
- چرا، در مورد آنها هم می‌گویند: اینها برادرزاده‌های اووه زیلر هستند.

 بازی‌های آنها را از کنار زمین تماشا می‌کنید؟
- نه، معمولاً پشت یک بوته پنهان شده و یواشکی آنها را نگاه می‌کنم. دلم نمی‌خواهد تحت فشار قرار بگیرند. نباید کسی فکر کند که باید کار خاصی را برای من انجام دهد، مثلاً یک دریبل یا یک تکل.

اووه زیلر

متولد 5 نوامبر 1936 در هامبورگ
موفقیت‌ها و افتخارات:
در تیم ملی: مقام چهارم در جام جهانی 1958
نایب قهرمان جام جهانی 1966
مقام سوم در جام جهانی 1970
در هامبورگ: نایب قهرمان جام در جام اروپا در سال 1968
قهرمان آلمان (بوندسلیگا) در سال 1960
نایب قهرمان آلمان در سالهای 1957، 1958
قهرمان جام حذفی آلمان در سال 1963
نایب قهرمان جام حذفی آلمان در سالهای 1956 و 1967
نه بار متوالی قهرمان لیگ شمال آلمان (1955 تا 1963)

موفقیت‌های شخصی:

اولین آقای گل بوندسلیگا در فصل 64-1963 با 30 گل
اولین فوتبالیست برتر آلمان در سالهای 1960، 1964 و1970


انتخاب در تیم‌های منتخب اروپا و جهان:

دریافت نشان افتخار آلمان در سال 1970 به عنوان اولین ورزشکار
شهروند افتخاری هامبورگ در سال 2003 (بزرگترین نشان افتخاری که تاکنون در هامبورگ به یک ورزشکار داده شده است.)
اووه زیلر از سال 1995 تا 1998 رئیس باشگاه هامبورگ بود.

وی از سال 1961 و پس از دوران فعالیت ورزشی‌اش، به عنوان صاحب یک شرکت تولید پوشاک و نمایندگی آدیداس فعالیت می‌کند.

زیلر در سال 2003 زندگینامه ورزشی خود را تحت عنوان «متشکرم فوتبال» منتشر کرد.