صدای گرم و گیرایی دارد، از آن دسته بازیگرانی است که قبل از تصویر مهربانش صدای باصلابتش مخاطب را جذب می‌کند، با خاطرات خوشی که از آرامش تهران قدیم و محله دوران کودکی‌اش دارد هنوز هم علاقه‌مند به زندگی در محله‌های جنوبی و اصیل شهر تهران است.

بهاره خسروی_ همشهری آنلاین: اصلاً اگر با او بود دوست داشت به جای زندگی در عصر حاضر ۱۰۰ یا ۱۵۰سال پیش به دنیا می‌آمد؛ در روزگار سادگی‌ها و یکرنگی‌ها. این روزها با توجه به نزدیک شدن به ایام نوروز، بازار ساخت سریال‌های نوروزی حسابی داغ و سر هنرمندان شلوغ است. اما «شهین تسلیمی» بازیگر نام آشنا و دوستداشتنی سریال‌های خاطره‌انگیز با تمام مشغله‌ای که برای ساخت سریال نوروزی «دودکش۲» دارد به شوق تجدید خاطره در چهارراه حسن‌آباد، محله زیبای دوران کودکی و نوجوانی‌اش، همانی که روزی به «هفت گنبد» معروف بود و هنوز درگیر شلوغی و ترافیک نازیبا نشده بود برای مصاحبه و گشت وگذار با ما در منطقه پاسخ مثبت می‌دهد.

همراه با این هم‌محله‌ای قدیمی و هنرمند در محدوده میدان حسن‌آباد قدم زدیم و او از حسن‌آباد زیبا، خیابان «باستیون»، تقسیم آب، چای خوش طعم روضه خانه آقای «عاملی»   همسایه‌شان خاطره تعریف کرد. او با افتخار می‌گوید: «من بچه چهارراه حسن‌آبادم»...  


میدان هفت گنبد، خیابان باستیون و خاطرات میراب محله


تسلیمی در خانه پدری در سه‌راه امین‌حضور به دنیا آمده است. اما خیلی زود به چهارراه حسن‌آباد که آن زمان به هفت گنبد معروف بود نقل مکان کردند. هنرمند هم‌محله‌ای که انگار به همان روزهای کودکی‌اش برگشته باشد با چشمانی که از شوق برق می‌زند هر گوشه از محله را با خاطراتش بازسازی می‌کند: «سر خیابان باستیون یک چشمه بود که آب خانه اهالی از همین چشمه تأمین می‌شد. خوب یادم است؛ شب‌ها آب این چشمه از نهرها وارد آب‌انبار خانه‌ها می‌شد و معمولاً یک میراب، مسئولیت تقسیم آب محله را برعهده داشت. انتهای این خیابان یک درمانگاه، دبیرستان پرتو و مسجد محمدیه قرار داشت که محل جمع شدن اهالی بود. آن زمان من به دبستان مخصوص قدسیه اسلامی در خیابان مختاری، نرسیده به چهارراه حاجی محراب می‌رفتم. چادر، پوشش رسمی این مدرسه بود و درس‌هایش با مدارس عادی تفاوت داشت و به ما قرآن و شرعیات هم یاد می‌دانند. همین عامل باعث شده بود که درس‌های املا، ادبیات و قرآن من در دوره دبیرستان قوی باشد.» او مقطع دبیرستان را هم در مدرسه «نوباوگان ضرابی» حوالی چهارراه ولی‌عصر(عج) (چهارراه پهلوی سابق) تحصیل کرده است.

از داروخانه «فرشته» تا کبابی «آقا رضا»

شکل و شمایل زیبای خانه‌ها و حال و هوای کاسبان قدیم چهارراه حسن‌آباد بخش دیگری از خاطرات تسلیمی را شکل داده است که با یادآوری آن می‌گوید: «یادش به خیر؛ در کوچه ما همه خانه‌ها حیاط، حوض و باغچه‌های رنگارنگ داشت. تقریباً معماری همه خانه‌ها یک شکل بود. سر کوچه هم یک قهوه‌خانه داشتیم که بعدها تبدیل به مصالح‌فروشی شد. کنارش هم یک مغازه بود که آبلیمو و آبغوره می‌گرفت. بقالی مشهدی ابراهیم، سوپری آقای نجمی که از بقالی مش ابراهیم بزرگ‌تر بود و جنس‌های بهتر و کامل‌تری داشت، داروخانه فرشته، شیرینی‌فروشی و چلوکبابی آقا رضا از مغازه‌های معروفی بود که اهالی محله بیشتر خریدهایشان را از این مغازه‌ها انجام می‌دادند. اداره ثبت احوال هم سمت مقابل خیابان باستیون در همسایگی ما بود.» هنرمند هم‌محله‌ای می‌گوید که میدان حسن‌آباد از همان اول هم بازار کاموافروشی‌ها بود؛ البته آن زمان یک قصابی و حمام هم در میدان وجود داشت.

یاد ایامی که در گلشن مقامی داشتیم


تسلیمی در همان حالی که با هیجان‌ریز به‌ریز خاطرات شیرین دوران کودکی‌اش را از گوشه و کنار محله حسن‌آباد مرور می‌کند از روابط گرم اهالی و حال و هوای خوش همسایگی در آن روزها با افسوس می‌گوید: «آن زمان همسایه از حال همسایه‌اش خبر داشت. معمولاً اواخر تابستان همه زنان همسایه دور هم جمع می‌شدند و رب گوجه درست می‌کردند یا اگر کسی در محله ماشین داشت کارهای بقیه همسایه‌ها را انجام می‌داد و اگر در سرما و گرما کسی را گوشه خیابان می‌دید او را به مقصد می‌رساند. من هم زمانی که ماشین داشتم اگرکاری از دستم بر می‌آمد برای هم‌محله‌ای‌ها انجام می‌دادم. اما متأسفانه این روزها اعتمادها کمرنگ شده است. اگر کسی پول قرض بخواهد با گرفتن هزار مدرک، چک و سفته هم به راحتی نمی‌تواند قرض بگیرد ولی در گذشته مردم خیلی راحت‌تر به هم اعتماد می‌کردند و بدون سند و مدرک و از سر انسانیت همگی به هم کمک می‌کردند.»

یاد آبگوشت‌های مهربانی به خیر


تغییر سبک معماری در شهر و کوچک شدن فضای خانه‌ها یکی از بهانه‌های امروزی‌ها برای توجیه کم شدن رفت و آمدهاست اما تسلیمی کاملاً مخالف این دیدگاه است و می‌گوید: «انسانیت و معرفت ربطی به معماری و فضای خانه‌ها ندارد. محبت باید از دل باشد. متأسفانه این روزها سبک زندگی تغییر کرده است و همه درگیر تجملات دست و پاگیر شده‌اند. این روزها مسائل اقتصادی برای همه دغدغه شده است؛ در حالی که زمانی یک آبگوشت ساده بهترین بهانه دور هم جمع شدن فامیل بود.»

لبخندی در چهره تسلیمی پدیدار می‌شود و می‌گوید: «آن زمان تهیه یک آبگوشت ساده هزینه چندانی برای خانواده‌ها نداشت. آن موقع که خبری از یخچال و فریزر و فریز کردن مواد غذایی نبود هر خانواده براساس نیاز و تعداد مهمانانش از قصابی محله چند سیر گوشت می‌خرید و بساط یک مهمانی ساده فراهم می‌شد یا همین زمین نشستن و جمع شدن دور سفره باعث صفا و صمیمت می‌شد. اما حالا به دلیل پادرد و کمردرد همه روی مبل و صندلی می‌نشینند. از همه مهم‌تر اینکه بیشتر اعضای یک خانواده و فامیل در یک محله زندگی می‌کردند. برای مثال وقتی ما در چهارراه حسن‌آباد زندگی می‌کردیم از پدربزرگ و مادربزرگ تا عمو، دایی و خاله همگی فقط چند کوچه با هم فاصله داشتیم. مثل امروز نبود که هر کدام از اعضای خانواده در یک گوشه از شهر زندگی کنند و برای یک دیدار ساده ساعت‌ها در ترافیک شهر بمانند.»

 اگر زندگی دکمه بازگشت داشت


«زندگی در آن دوره خیلی سخت‌تر از امروز بود؛ زمستان‌های سرد و خانه‌هایی که بخش‌های مهم آن مثل سرویس بهداشتی و آشپزخانه از ساختمان اصلی جدا بود و گوشه حیاط جای داشت. خانم‌های خانه در زمستان برای شست‌وشو یخ حوض می‌شکستند و کلی کار انجام می‌دادند. کسی از وضع موجود گله و شکایتی نمی‌کرد. زندگی ما از وقتی سخت شد که اسیر همچشمی شدیم. نگاهمان به زندگی مادی شده است و دوست داریم داشته‌هایمان را به رخ همدیگر بکشیم.»

تسلیمی با بیان گلایه‌آمیزی نسبت به تغییرات شیوه زندگی و روابط اجتماعی گفته‌هایش را تکمیل می‌کند و می‌گوید: «البته یک بخشی از این تغییرات را هم ورود تکنولوژی به ما تحمیل کرد. جوانان امروزی خیلی از زیبایی‌های زندگی در دوره گذشته را تجربه نکرده‌اند. به همین دلیل وقتی از حال و هوای قدیم برایشان تعریف می‌کنیم هیچ حسی به آن ندارند. اما من که هر ۲دوره را تجربه کرده‌ام اگر حق انتخاب داشتم حتماً زندگی در تهران قدیم و حتی زندگی در آرامش ۱۵۰سال گذشته این شهر را انتخاب می‌کردم.»


کوچه‌های فراموش شده


زمانی کوچه‌ها بهترین مدرسه برای رشد و تربیت بچه‌ها به حساب می‌آمد ولی این روزها با تغییر ساختار معماری شهرها کوچه‌ها این ویژگی را از دست داده و بیشتر شبیه یک محل گذر صرف شده‌اند. او حس و حالش را با یک سؤال بیان می‌کند: «کدام کوچه؟ ‌» و خود پاسخ می‌دهد: «ما که امروز دیگر کوچه‌ای برای بازی بچه‌ها نداریم. آن روزها نه تنها بچه‌ها بلکه همه اهل خانه بخشی از زندگی‌شان در کوچه سپری می‌شد. کوچه جایی برای دور هم نشستن، پاک کردن سبزی و بسیاری از کارهای گروهی بود. آن زمان بازی‌های ما یک قل دوقل و طناب بازی بود که در مدارس یادمان می‌دادند. دختران کوچک‌تر هم با چند تکه ظرف بساط خاله بازی‌شان در کوچه به راه بود. گرگم به هوا، قایم باشک و بازی لی لی به‌ویژه لی لی فرنگی بازی‌های محبوب دوران کودکی ما در کوچه بود. هنگام غروب هم خسته از یک روز پرجنب و جوش با یک تکه نان یا لقمه کوچک جلوی در خانه با بچه‌های کوچه دسته‌جمعی عصرانه می‌خوردیم و همگی در همان فضا برای زندگی بزرگسالی آموزش می‌دیدیم. گاهی اوقات هم اگر فرد پیر و سالخورده‌ای در محله داشتیم برایش نان می‌خریدیم و کارهایش را انجام می‌دادیم.»تسلیمی می‌گوید که کوچه برای بچه‌های امروز معنای خاصی ندارد؛ کوچه حالا فقط معبرهای طولانی است با ساختمان‌های بلند و پر از خودرو که حتی آدم‌ها هم به سختی از آن گذر می‌کنند.

شهین تسلیمی در یک نگاه

«شهین تسلیمی» هنرمند هم‌محله‌ای ما از بازیگران پیشکسوت سینما و تلویزیون است. او در جوانی به‌عنوان بازیگر تئاتر فعالیت می‌کرد. همان دوران در رادیو هم تست صدا داد و قبول شد. نخستین حضور او جلوی دوربین تلویزیون به سریال «باغ مظفر» ساخته «مهران مدیری» بر می‌گردد. وی با بازی در سریال نوروزی «زن ‌بابا» به کارگردانی «سعید آقاخانی» و سریال دیدنی «وضعیت سفید» به کارگردانی «حمید نعمت‌الله» به یک چهره شناخته شده تلویزیونی تبدیل شد. او حضور موفقی هم در سینما داشته است.


فیلم‌های سینمایی

طلا و مس، یکی می‌خواد باهات حرف بزنه، آدم‌آهنی، آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، فصل فراموشی فریبا و...  

سریال‌های تلویزیونی

کیمیا، پشت بام تهران، دردسرهای عظیم ۱ و ۲، سر به راه، مادرانه، دزد و پلیس، ارمغان تاریکی، زن‌بابا، دلنوازان، وضعیت سفید و...

 اهل «جدا کن، سوا کن» هستم

معمولاً خرید خانه را با توجه به وسواسی که دارم خودم انجام می‌دهم. اما اهل خرید از بازار میوه و تره‌بار نیستم؛ چون آنجا اجازه جدا کردن میوه را ندارم. بیشتر از میوه‌فروشی محله خرید می‌کنم که میوه‌های خوبی هم دارد. عادت ندارم قیمت را بپرسم و چانه بزنم. فروشندگان هم همیشه با احترام با من، رفتار می‌کنند و میوه‌های خوب نصیبم می‌شود.

 هوای گل‌های باغچه را دارم

نسبت به طبیعت حساس و علاقه‌مند هستم. بچه که بودم معمولاً پول‌های توجیبی‌ام خرج خرید ارزن و گندم برای مرغ و خروس‌های همسایه‌ها می‌شد. الان هم نسبت به گل و گیاهان حساس هستم. هر وقت از کنار خانه‌ای گذر کنم که گل‌هایش پژمرده شده باشد حتماً زنگ خانه را می‌زنم و به صاحبخانه تذکر می‌دهم! چند باری هم به شهرداری برای آبیاری و رسیدگی به گل و گیاه و درختان باغچه‌های حاشیه خیابان زنگ زده‌ام.

 مسافر همیشگی آژانس

تاکنون سوار مترو نشده‌ام. البته خیلی دوست دارم متروسواری را تجربه کنم و از فروشندگان داخل واگن مترو خرید کنم. این اتوبوس‌های تندرو هم که در خیابان ولی‌عصر(عج) راه‌اندازی شده خیلی خوب است؛ به‌خصوص در بخشی از مسیر این خیابان که یکطرفه است. البته من معمولاً از آژانس استفاده می‌کنم و بعضی اوقات هم که سوار تاکسی می‌شوم راننده‌ها لطف می‌کنند و کرایه را حساب نمی‌کنند.

 صدای آشنا

معمولاً مردم مرا از صدایم می‌شناسند و خیلی ابراز لطف می‌کنند. حتی بعضی پزشکانی که برای گرفتن وقت از آنها باید چند ماه در نوبت ماند سریع به من وقت می‌دهند و بسیاری از جاها حتی پول معاینه هم نمی‌گیرند.

-------------------------------------------------------------------------------------------------

منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۵